هولوکاست – گفتار دوم – یهودیان در کشورهای اروپایی، همه جا مورد تحقیر و ستم قرار داشتند

یهودیان اروپا بزرگترین قربانیان جنایات نازی ها در جریان جنگ جهانی دوم بودند. نازی ها در اوج این جنگ فهرست جامعی از شمار یهودیان در همه کشورهای اروپایی تهیه کرده بودند تا کشتن و سوزاندن همه آن ها را طرح ریزی کنند.

به موجب این گزارش، نازی ها شمار یهودیان در همه کشورهای اروپایی را ۱۱ میلیون نفر ارزیابی کرده بودند. البته این لیست، بسیاری از کشورهایی را نیز شامل می شد که گرچه در اروپا قرار داشت، ولی هنوز به تصرف نازی ها در نیامده بود.

از آن جا که هیتلر آرزو داشت سراسر اروپا را به تسلط خود در آورد، از نظر نازی ها بسیار مهم بود که پیشاپیش همه طرح ها آماده شود تا در کشتن یهودیان و نابودی نسل آن ها وقفه ای ایجاد نگردد. نازی ها نقشه شیطانی خود را در کشتار شش میلیون نفر یهودی عملی ساختند که درصد کوچکی از آن یهودیان کشورهای شمال آفریقا بودند.

یهودیان در اروپا حدود دو هزار سال پیشینۀ تاریخی دارند.از نخستین قرن های پس از ویران شدن معبد مقدس یهود در اورشلیم (حدود دو هزار سال پیش) گروه هایی از یهودیان در سرزمین های اروپائی مستقر شدند و شمار آنان به تدریج رو به افزایش رفت و در قرنهای هفدهم و هیجدهم میلادی به اوج خود رسید و اروپا عملا به صورت مرکز اصلی اقامت یهودیان در جهان درآمد.

یهودیان در طول اعصار و قرون، در سرزمین اروپا نیز مورد تبعیض و آزار قرار داشتند. از یک سو آنان حاضر نبودند دین مسیح را بپذیرند، زیرا به باور مذهبی خود صادقانه پای بند بودند و از این رو روحانیون مسیحی دائما مردم را علیه آنها تحریک میکردند.

از سوی دیگر، یهودیان به علت سخت کوشی و استعدادی که نشان می دادند، می توانستند به طور نسبی زندگی بهتری از دیگران داشته باشند و از این رو مورد حسد و غبن دیگران قرار میگرفتند و از آنجا که یک اقلیت بودند و قدرت نظامی در اختیار نداشتند، طمعکاران و کوردلان به آنان حمله میکردند تا به غارت اموالشان بپردازند.

از آنجا که در بسیاری موارد یهودیان را نفی بلد میکردند، آنان ناچار بودند به حرفه هائی بپردازند که بتوانند آن را با خود به سرزمین های دیگر ببرند و از این رو قادر به کار کشاورزی و برخی مشاغل دیگر نبودند و بیشتر به حرفه های پزشکی، نویسندگی، موسیقی، صرافی، کاسبکاری و آموزگاری می پرداختند.

یهود ستیزی در اروپا ریشه عمیق داشت که یکی از علل آن افترای مطرح شده از جانب کلیسای مسیحی دائر بر این بود که یهودیان حضرت عیسی مسیح را به صلیب کشیدند و بنا بر این قاتلان فرزند خداوند هستند و باید آزار ببینند. یکی از علل این یهودآزاری آن بود که یهودیان به کیش و فرهنگ خود پای بند بوده و نم خواستند آئین بیگانه را بپذیرند و از این رو مورد غضب قرار می گرفتند و به آنها ستم وارد می آمد.

این اتهام سخیف صدها سال بهانه ای برای مورد آزار قرار دادن یهودیان بود و تنها حدود ۲۵ سال پیش از جانب دربار واتیکان باطل گردید.

در سندی که در سال ۱۹۶۵ توسط دربار واتیکان در مورد رابطه مسیحیت با ادیان دیگر انتشار یافت تاکید گردیده که یهودیان در مصلوب کردن حضرت عیسی نقشی نداشته اند.

این قضاوت مهم دربار واتیکان بعدها در جلد دوم کتابی که توسط پاپ اعظم بندیکت شانزدهم انتشار یافت، با ارائه استدلالهای مذهبی و عقلانی مورد تائید قرار گرفت.

یندیکت شانزدهم در این کتاب که در سال ۲۰۱۱ با نام “عیسی مسیح” انتشار یافت، نوشت که عیسی در هنگام به صلیب کشیده شدن یک فرد یهودی بود و مسیحیت در آن هنگام پایه گذاری نشده بود و امپراطوری رم بود که بر سرزمین یهود تسلط داشت و فرمان اعدام را صادر کرد.

پاپ اعظم به خاطر رنج و محنتی که از این افترای شیطانی در طول تاریخ بر یهودیان وارد آمده بود از آنان پوزش طلبید.

در آلمان دوران هیتلری یهود ستیزی و افکار نژادپرستانه که موجب تحقیر و آزار یهودیان می گردید، بخش جدائی ناپذیری از باورهای سیاسی و اجتماعی آدولف هیتلر و پیروانش را تشکیل می داد. هیتلر این اندیشه ناپاک را در کتاب نبرد من (Mein Kampf) پروراند و از هنگامی که به قدرت رسید به اجرای آن پرداخت.

ولی هیتلر مبتکر تئوری برتری نژادی نبود، بلکه آن را از پیشینیان خود به ارث برده بود که یکی از آنها دیپلمات فرانسوی آرتور دو گوبینو (Arthur de Gobineau) بود که ادعا کرد نژاد آریائی برترین نژاد است و این خطر وجود دارد که با نژادهای پست مخلوط گردد و برتری خود را از دست بدهد.

تئوری داروین در مورد تنازع بقاء (یعنی موجود ضعیف تر در برابر موجود قوی تر بالاخره نابود خواهد شد) نیز به تقویت این اندیشه کمک کرد. در اواخر قرن نوزدهم فرد نژاد پرستی به نام چمبرلین (Chamberlain) در انگلستان، ضمن آن که نژاد آریائی را نژاد برتر خواند این تئوری را عنوان کرد که بالاخره ژرمنها (آلمانیها) تمدن مسیحی اروپا را از خطر یهودیان و یهودیت نجات خواهند داد.

بدین سان، در حالی که مسیحیت یهودستیزی مذهبی را ترویج میکرد، از اواخر قرن نوزدهم این پدیده پلید به صورت یهودستیزی سیاسی درآمد و ادعا شد که یهودیان در جامعه اروپائی از نفوذ و موقعیت زیاده از حدی برخوردار هستند که باید آنها را مهار و حتی سرکوب کرد.

در این دوران، با تقویت گرایشهای ملی (ناسیونالیستی) در سرزمینهای اروپائی احزابی بوجود آمدند که اصولا بیگانگان را بر نمی تابیدند و طبعا یهودیان را بیگانه تصور کرده و آنان را بخشی از ملت خود نمی دانستند و میکوشیدند خشم مردم اروپا را به سوی آنان متوجه سازند.

یک نماینده پارلمان سوئد به نام لیتاندر (Lithander) در سال ۱۹۱۲ از جمله گفت: “مساله یهود فقط یک امر اقتصادی نیست، بلکه مشکل نژادی و فرهنگی نیز هست و یهودیت باعث انحطاط ملتهای اروپائی شده است”.

در اوائل قرن بیستم در روسیه تزاری یک کتاب جعلی به نام “پروتوکل مشایخ صهیون” انتشار یافت که در آن ادعا شده بود که یهودیان دارای تشکیلات زیرزمینی مخوفی هستند که هدف آن تسلط و حکمفرمائی بر جهان است.

این کتاب که توسط یکی از ماموران امنیتی سازمان اطلاعات دوران تزاری جعل شده بود به بهانه ای برای ادامه آزار و کشتار یهودیان در سراسر روسیه (و به ویژه در اوکراین) مبدل گردید. این کتاب دروغین در دوران هیتلر نیز به دهها زبان ترجمه شد و در سراسر اروپا انتشار یافت.

شوربختانه کشورهای عرب نیز در اوج نزاع خود با اسرائیل این کتاب را بارها و به صورتهای گوناگون به زبان عربی ترجمه کردند تا برای خصومت خود نسبت به اسرائیل توجیهی داشته باشند. حکومت اسلامی ایران نیز از همان سال های به قدرت رسیدن، این کتاب جعلی را زیر چتر حمایت خود گرفت و آن را چندین بار به فارسی ترجمه کرد و هزاران نسخه از آن را انتشار داد.

هدف یهودستیزان امروزی در خاورمیانه از دامن زدن به این افتراها آن است که موجودیت اسرائیل را نامشروع جلوه دهند و یهودیان را قومی پست معرفی کنند که برانداختن و حتی نابودی آن نباید مورد اعتراض دیگران قرار گیرد- و این در حالی که یهودیان در طول تاریخ همیشه پیشروان علم و صنعت و اندیشه و ادب و هنر و موسیقی بوده اند و اسرائیل امروز نیز یکی از پیشرفته ترین کشورهای جهان در زمینه علمی، پزشکی، ابیاری کشاورزی، تکنولوژی و هنر و صنعت محسوب می گردد و تنها دموکراسی واقعی در خاورمیانه به شمار می آید.

 

یک دیدگاه

Comments are closed.