
بهروز بوچانی، روزنامهنگار و پناهجویی که سالها در اردوگاهی در یکی از جزایر اقیانوس آرام در بازداشت بوده است، برنده گرانبهاترین جایزه ادبی استرالیا شده است.
آقای بوچانی، کُرد ایرانی است و از زندان مانوس استرالیا رمانی با عنوان “رفیقی نه مگر کوهستان” نوشته است.
او برای این رمان برنده جایزه ادبی ویکتوریا شده که شامل مبلغ صد هزار دلار استرالیا (معادل ۵۵ هزار پوند) نیز میشود.
بهروز بوچانی به بیبیسی گفت که بردن این جایزه او را “دچار احساسات متناقضی کرده است.”
او گفت: “یک جورهایی خیلی خوشحالم که میتوانیم توجهها را به این بدبختی جلب کنیم و میبینیم که خیلیها از این وضع آگاه شدهاند، که خیلی خوب است. اما از طرف دیگر فکر میکنم حق ندارم این جایزه را جشن بگیرم، چون دوستان زیادی دارم که دارند اینجا عذاب میکشند.”
“اولین چیزی که لازم داریم این است که آزاد شویم و از این جزیره برویم.”
بهروز بوچانی میگوید به واسطه روزنامهنگاری برای او مشکلاتی در ایران پیش آمد و ناچار به خروج از آن شد.
آقای بوچانی طی پنج سال رمانش را به فارسی نوشته و در پیامرسان واتساپ برای مترجم آن، امید توفیقیان ارسال کرده است.
او میگوید “واتساپ مثل دفتر کارم است”.
“روی کاغذ ننوشتم چون در آن مقطع نگهبانها هر هفته یا ماه به اتاقها حمله میکردند و وسایلمان را میگشتند. نگران بودم که نوشتههایم از دست برود، برای همین در واتساپ مینوشتم.”
هیات داوران در توصیف رمان بهروز بوچانی گفته است که او اشکال روایی مختلف را به کار برده و سنتهای مختلف ادبی سراسر جهان را در هم آمیخته و به ویژه در سنتهای ادبی کردی ریشه دارد.
بهروز بوچانی حق ورود به استرالیا را ندارد و همچنان در جزیره مانوس پاپوآ گینه نو به سر میبرد. بهروز بوچانی به همین دلیل نتوانست در مراسم اهدای جایزهاش در استرالیا حضور داشته باشد.
استرالیا سیاست سختگیرانهای در قبال پناهجویانی دارد که سعی میکنند خود را با قایق به خاک آن کشور برسانند، و حتی اگر ثابت شود شخصی شرایط پناهندگی را دارد، اگر با قایق به استرالیا برسد، هرگز پناهندگی نخواهد گرفت.
بهروز بوچانی یکی از هزاران جوان ایرانی است که به دلیل نبود آزادی مجبور به ترک ایران می شوند و راه پر خطر و مشقت پناهندگی را در پیش میگیرند.
پناهندگی در واقع پس از انقلاب ۵۷ در ایران رایج شد که میلیونها ایرانی از فردای ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ مجبور به ترک میهن خود شدند دسته ای از بیم جانشان و دسته دیگر به تبعید خود خواسته روی آورده اند.
هزاران جوان ایرانی مانند بهروز بوچانی در سرمای استخوان سوز اروپا در مرز ها سرگردان هستند و این امر دلیلش یودن حکومتی است که به جای اینکه ثروت ملت ایران را برای پیشرفت و رفاه آنها صرف کند پول نفت را در جای جای جهان صرف طرح های تروریستی می کند.
از خانه سازی برای تروریستهای فلسطینی گرفته تا تروریت های حزب الله و جنگ های نیابتی در سوریه و یمن که نتیجه ای جز فقر و شرایط وخیم اقتصادی برای مردم ایران در بر نداشته است.
گوشه ای از رمان بهروز بوچانی:
بخشی از ‘رفیقی نه مگر کوهستان’
روزهای بی هدف/
پوچ و سردرگم/
اذهانی گرفتار موجهای اقیانوس/
در جستجوی آرامش ذهن بر دشتهای نو/
اما دشت زندان چون راهرویی است تا باشگاه مشتزنی/
و بوی عرق گرم که دارد همه را هرکجا دیوانه میکند.