تأملات بهنگام؛ اعتراضات خیابانی و اعتصابات سراسری، دو بال تحولات آینده؛ یوسف مصدقی

در تمام این چهار دهه‌ای که «شرکت سهامی جمهوری اسلامی» مشغول چاپیدن میهن ما بوده، میزان نارضایتی عمومی از اوضاع اداره‌ی کشور و حجم خشم و نفرت بیشینه‌ی مردم ایران از گردانندگان و کارگزاران جمهوری اسلامی، هیچگاه به وسعت و گستردگی ایام اخیر نبوده است. از شواهد و قرائنِ بیانات و اعمال سران فرقه‌ی تبهکار چنین پیداست که حکومتیان، با علم و اطلاع از عمق نارضایتی عمومی در ایران، در تدارک به کار بستن چاره‌ای قدیمی اما کارآمد برای مقابله با موج آینده‌ی اعتراضات سراسری هستند.

«مردم» علیه «مردم»، برنامه‌ی آتی فرقه‌ی تبهکار

در اوضاع و احوالی که پس از خیزش خونبار آبان‌ماه گذشته- با کشتار و سرکوب قشرهای مختلف جامعه به ویژه تهیدستان و تنگدستان به دست حکومت- آغاز شده، دستگاه تبلیغاتی حکومت اسلامی، امکان ارائه‌ی یک روایت نمایشی از «مردم همیشه در صحنه‌ی هوادار جمهوری اسلامی» را از دست داده است. چنین شرایطی، هر حکومت‌ تمامیت‌خواه و فاسد را به سمت شریرانه‌ترین و خطرناک‌ترین چاره‌ی ممکن برای ادامه‌ی بقاء خود می‌بَرَد: استفاده از حربه‌ی «مردم» برای سرکوب «مردم».

این واقعیت بر هیچ صاحب خردی پوشیده نیست که حتی سرکوبگرترین و فاسدترین حکومت‌های جهان هم حمایت اقلیتی از شهروندان کشوری را که چپاول‌اش می‌کنند، دارند. این موضوع درباره‌ی حکومت جمهوری اسلامی هم صادق است. در میان اقلیت هوادار این حکومت، عده‌ای جاهل (قاصر یا مقصر) حضور دارند که تمایلی به خروج از صغارت خود ندارند و مؤمن به ولایت رهبر فرقه‌ی تبهکار، از گروه چپاولگر حاکم حمایت می‌کنند. این بخش جاهل جامعه، پیاده‌نظام سرکوبگران هستند و همواره بی‌هیچ شرط یا تردیدی، در نمایش‌های انتخاباتی، تظاهرات حکومتی و اردوکشی‌های خیابانی وابسته به حکومت شرکت می‌کنند. نهادهای تبلیغاتی فرقه‌ی تبهکار، به هر مناسبتی، گله‌هایی بی‌هویت و یکدست از این توده‌ی جاهل را بار اتوبوس می‌کنند تا به هنگام نمایش محبوبیت حکومت، شعارهای مندرس حکومتی را نشخوار کنند.

تجربه‌ی چهار دهه حکومت اسلامی روشنگر این مطلب است که هرچند بسیاری از این توده‌های بی‌هویت تا مرز جانبازی برای نظام فاسدی چون جمهوری اسلامی پیش نمی‌روند اما بخشی از آنها که بنا به باورهای ایدئولوژیک خود برای قلع و قمع مخالفان تعلیم دیده و توجیه شده‌اند، تا مرز نابودی خود و دیگران، در دفاع از نظام محبوب‌شان از خونریزی ابا نخواهند کرد.

همین گلّه‌های مؤمن به ولایت تبهکاران، به وقت سرکوب مخالفین، جنگ یا هر منازعه‌ی خونباری، برای خونریزی، جنایت و احیانا نوشیدن شربت شهادت، به خط مقدم درگیری‌ها فرستاده می‌شوند و هزینه‌ی ایمان جاهلانه‌شان به تبهکاران حاکم را از طریق کشتن و کشته‌شدن، به جامعه تحمیل می‌کنند. اکنون پس از خیزش سراسری آبان ماه ۹۸، تمام امید فرقه‌ی تبهکار برای بقاء، بیش از پیش به این دسته از ایادی مؤمن و جاهل‌اش معطوف شده است. کسانی که به عنوان بخشی از «مردم»، حقی برای غیرخودی‌ها و دیگر «مردمان» قائل نیستند و از هیچ خشونتی علیه «دیگران» رویگردان نخواهند بود.

تسخیر خیابان و قدرت اعتصاب

حکومت‌های مستبد و تبهکار از قماش جمهوری اسلامی، همواره از حربه‌ی «مردم» برای منکوب کردن مخالفانشان بهره برده و می‌برند. تحریک بخشی از جامعه به خشونت علیه بخش‌های دیگر آن از سوی تبهکاران حاکم، می‌تواند به قطبی‌شدنِ حداکثریِ فضای سیاسی- امنیتی کشور منجر شود. در چنین شرایطی، خشونت ناگزیری که از این قطبی‌شدن حاصل می‌شود، موجب شکاف و گسست‌های متنوعی در بدنه‌ی جامعه خواهد شد.

با این اوصاف، دستگاه تبلیغاتی حکومت اسلامی- همراه با مزدوران خارج‌نشین این فرقه‌ی تبهکار- با شبیه‌سازی جعلی میان اوضاع ایران و کشورهایی چون سوریه و عراق، سعی می‌کنند که معترضین را اقلیتی مزدورِ اجنبی و جدا از «مردم» معرفی کنند که هدف‌شان ایجاد ناامنی و تجزیه‌ی کشور است. چنین شبیه‌سازی شریرانه‌ای، به اوباش گرداننده‌ی جمهوری اسلامی، توجیه لازم را برای خشونت علیه «نامردم» (یعنی همان بخش معترض مردم) می‌دهد. بهترین چاره برای خنثی کردن چنین طرحی، حضور گسترده مردم در فضاهای عمومی، تسخیر خیابان‌ها، استمرار اعتراضات و شروع اعتصابات سراسری است.

پرهیز از خشونت، برای کاهش هزینه‌ی تغییرات بنیادی در جامعه، می‌تواند به عنوان راهبردی عاقلانه از سوی خیل معترضان، محترم داشته شود. عدم خشونت اما غایت نیست بلکه ابزار است و به همین دلیل نافی «حق دفاع مشروع» نیست. بدون تعارف، نمی‌شود از مردمی که در جواب اعتراض مسالمت‌آمیز و بی‌خشونت‌شان، از حاکمان و اوباش هوادار آنها گلوله‌ی جنگی و سرب داغ هدیه می‌گیرند، توقع داشت که از دفاع از جان و کرامت‌شان پا پس بکشند.

البته باید توجه داشت که در چنین احوالی دست یازیدن به خشونت همواره به نفع کسانی است که در خشونت‌ورزی با تجربه‌تر هستند. از این چشم‌انداز، شاید روی آوردن به رفتارهای جمعی بی‌خشونت و کم‌خطر چون اعتصاب، راهگشا باشد زیرا که علاوه بر سرشت خشونت‌پرهیز اعتصاب، تواناییِ وحدت‌بخشی در اعتصاب حتی بیش از اعتراضات خیابانی است. همچنین باید در نظر داشت که اعتصاب سرشتی هویت‌بخش هم دارد و مجموعه‌ای از نارضایتی‌های پراکنده در یک صنف یا گروهِ اجتماعی را متحد کرده و زیر یک عنوان مشخص در مقابل قدرتِ حاکم قرار می‌دهد.

شک نیست که وقتی گروه‌هایی با هویت مشخص، تصمیم به اعتصاب بگیرند، قدمی رو به جلو در مسیر تحول اعتراضات سراسری برداشته‌اند. چنین اعتصاباتی، ترس‌شکن و معمولا ناظر به مطالباتی روشن و صنفی هستند. هر چند روشن بودنِ مطالبات اعتصاب‌کنندگان ارزشمند است اما اگر موجبِ ایستاییِ اعتراضات شود، قدرت اعتصاب‌کنندگان را کاهش خواهد داد. بنابراین، افزایش مطالبات، تنها راهِ حفظ قدرت اعتصا‌ب‌کنندگان است. «بیشتر خواستن»، راهبرد درستی برای استمرار اعتصابات و اعتراضات در جهت به زانو درآوردنِ حاکم سرکوبگر است.

تکمله

حضور مستمر معترضان در خیابان، همراه با گسترش اعتصابات سراسری، دو بال یک خیزش موفق برای تغییرات بنیادین در جوامع استبدادزده هستند. تمام تلاش حامیان وضع موجود، شکستن این دو بال با ترفند شریرانه‌ی «مردم» علیه «مردم» است. به خیابان آمدن، در خیابان ماندن و درک قدرتِ «با هم بودن»، این ترفند شریرانه را خواهد شکست.

برگرفته از کیهان لندن