چند سالی است که تشت رسوایی موضوع «پولشویی» در گردش مالی فوتبال و سینمای ایران، از بام این دو سرگرمی پر طرفدار افتاده است و عامی و عارف میدانند که فعالین این دو عرصه بیش و کم از پولهایی منتفع میشوند که منشاء آلوده دارند. علت اصلی محبوبیت این دو حوزه برای پولشوییِ افراد فاسد و دزدان بدنهی جمهوری اسلامی این است که شاغلین در این دو رشته به واسطهی شهرت و محبوبیت اجتماعی که دارند، سپر حفاظتی خوبی برای سرپوش گذاشتن بر اعمال تبهکارانهی دزدان حکومتی هستند.
از سوی دیگر، بیشتر سلبریتیها بنا به شرایطی که وضعیت زیستیشان را شکل میدهند، فاقد هوشیاری اجتماعی هستند و معمولا به خاطر کسب منافع مالی و همچنین استفاده از رانت رابطه با صاحبان قدرت، تن به همکاری با گانگسترهای حکومتی میدهند و با یکی دو واسطه، تبدیل به ابزار فعالیتهای مجرمانه و ضدمردمی فرقهی تبهکار حاکم میشوند. این موضوع اما سابقهای به قدمت نظام جمهوری اسلامی دارد.
الف) دولتیکردنِ سرگرمی، سرآغاز فساد
فوتبال و سینمای ایران از همان سالهای نخست استقرار جمهوری اسلامی، به فساد و رانت آلوده شدند. این فساد در اوایل شکلگیریاش چهرهای ایدئولوژیک و انقلابی داشت. جناح چپِ «شرکت سهامی جمهوری اسلامی» که در آن دوران نهاد دولت را در اختیار داشت، به هوس دولتیکردنِ سینما و ورزش کشور افتاد. برای نیل به این مقصود، لازم بود که مدیرانی «ارزشی» و «متعهد» ادارهی این دو عرصه را در دست بگیرند و هر چه که یادآور دوران پهلوی باشد را از آنها بزدایند.
اوباش نادانی از قماش مصطفی داوودی- یک معلم ورزش دبیرستان که تنها به خاطر رفاقت با محمدعلی رجایی به ریاست سازمان تربیت بدنی و کمیته ملی المپیک رسیده بود- با تصمیمات احمقانه و جاهلانه، ورزش ایران را با سرعتی شگفتآور به قهقرا بردند و به بهانهی تحکیم ارزشهای انقلابی در ورزش ایران، اکثریت نیروهای متخصص و ستارههای ورزش ایران را پاکسازی و خانهنشین کردند. سیاستهایی نظیر واگذاری داوطلبانهی ریاست کنفدراسیونهای مختلف ورزشی قارهی آسیا که با کوشش فراوان در دوران پهلوی به ایرانیان رسیده بود، تعطیل کردن لیگهای مختلف ورزشی داخلی، دولتی کردن دو باشگاه پرسپولیس و تاج تهران و تغییر نام این دو باشگاه و از همه مخربتر اجرای طرح مشهور به ممنوعیت حضور بازیکنان بالای ۲۷ سال در تیم ملی فوتبال ایران، بنیاد مفاسد فعلی حاکم در ورزش ایران را گذاشتند.
در سینما نیز همین رَویّهی فاسد پیگیری شد. فراری دادن یا خانهنشین کردن ستارهها و چهرههای مطرح سینمای پیش از انقلاب به بهانهی مبارزه با ابتذال و فساد، سیاستی مفسدهانگیز و مخرب بود که با هدف نابودی بخش خصوصی در این هنر- صنعتِ تأثیرگذار انجام گرفت. تأسیس بنیاد سینمایی فارابی که وظیفهاش پرداخت دلبخواهی بودجه برای فیلمهای دارای پروانهی ساخت بود، باعث شد که قدرت دولت در میان اهالی سینما بیشتر نفوذ کند. وزیر ارشاد وقت، حجتالاسلام سیدمحمد خاتمی، به معاونت سینمایی و بنیاد سینمایی فارابی اختیار تام داد تا با سانسور و قلع و قمع جلوههای زندگی واقعی و متنوع جامعه ایرانی در محصولات سینمایی تولیدشده، سینمایی دروغین و گلخانهای بنا کنند که تصویری دستوری، فرمایشی و مسخشده از جامعه ایران ارائه میداد.
ب) دوران سازندگی و اصلاحات، دوران بلوغ فساد در اقتصادِ سرگرمی
فوتبال و سینما تا پس از مرگ خمینی و شروع دوران موسوم به سازندگی، بیشتر از اینکه سودآوری اقتصادی داشته باشند، برای حکومت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ابزارهایی برای نمایش پیام انقلاب اسلامی و ترویج ارزشهای پوسیده و تمدنستیز آن بودند. در این دوره با هر گونه ستارهسازی یا محبوبیت شاغلین در این رشتهها به شدت برخورد میشد به گونهای که اگر بازیگری ستاره میشد تا مدتها ممنوعالتصویر میگردید و اگر فوتبالیستی بیش از حد گل میکرد، نه تنها از لیست تیم ملی خط میخورد بلکه حتی بدون تیم باشگاهی میماند و اگر خوششانسی میآورد، به یکی از تیمهای ثروتمند کشورهای عربی میپیوست تا کاملا نابود نشود.
دوران سازندگی با سیاستهای اقتصادی کاملا متفاوت با دههی نخست انقلاب شروع شد. کاریکاتوری از اقتصاد نئولیبرال به وسیلهی باند رفسنجانی به جامعهی جنگزده و فقیرشدهی ایران تحمیل شد که در همان دو سه سال نخست شکست خورد. دولت فاسد سازندگی، سیاست خودگردانیِ مالی را به همهی دستگاههای دولتی (از وزارت اطلاعات گرفته تا وزارت ارشاد) دیکته کرد. دار و دستهی خاتمی از وزارت ارشاد بیرون ریخته شدند و سینمای تجاری ممیزی شده جایگزین سینمای متعهد کذایی شد. ظهور سوپراستارهای مفلوکی همچون جمشید هاشمپور (نسخهی شیعهی آرنولد شوارتزنگر)، ابوالفضل پورعرب (جوان اول سینمای ایران با چهل و اندی سال سن) و نیکی کریمی (کف مطالبات طبقهی متوسطِ دلال از زیبایی منهای استعداد)، موجب شد که سینمای تجاری ایران دوباره از گور برخیزد. در همین دوران لیگ سراسری فوتبال کشور (به نام جام قدس و سپس جام آزادگان) راهاندازی شد. میلیاردرهای نوکیسهی فاسد که از بستر دوران رفسنجانی برخاسته بودند، به سرعت در سینما و فوتبال وارد شدند و به عنوان سرمایهگذار پروژههای سینمایی یا اسپانسر تیمهای فوتبال، پایشان به این عرصهها باز شد.
دوران کذایی اصلاحات، دوران ظهور سلبریتیهای نکبتی بود که برخی از آنها تا همین امروز در عرصهی عمومی حضور دارند و با زیست انگلیشان نه تنها از اموال عمومی ارتزاق میکنند بلکه با همدستی با مافیای حاکم، به چپاول منابع کشور و تبلیغ برای فرقهی تبهکار کمک میکنند. دولت خاتمی برای بَزَککردن چهرهی جمهوری اسلامی، همان سینمای قلابی و گلخانهای را که خود و اعوان و انصارش در دههی شصت عَلَم کرده بودند، جوانپسند کرد. ظرف مدت کوتاهی، دختر و پسرهای چشمرنگی با بینیهای دستکاری شده و دهانهای یخ، فیلمهای تولیدی سینمای جمهوری اسلامی را پر کردند. در همین دوره، لیگ برتر فوتبال ایران هم راهاندازی شد و تیمهای فوتبال باشگاهی شرکت کننده در آن ظاهرا حرفهای شدند.
ج) سلبریتیها همپیالهی چپاولگران
طی دو دههی اخیر، بخصوص پس از ظهور محمود احمدینژاد در صحنهی سیاست ایران، سیل سرداران دزد سپاهی و دلالهای فاسد حکومتی با پولهای کثیفشان، فوتبال و سینمای ایران را هر روز بیشتر از پیش در بر گرفتهاند. سلبریتیهای شاغل در این رشتهها، به مرور و به آرامی به این فساد گسترده آلوده شدهاند و این آلودگی از آنها عناصری استمرارطلب و هواخواه وضع موجود ساخته است.
بیشتر سلبریتیهای شاغل در حوزهی سرگرمی اعم از بازیگر یا فوتبالیست، به خوبی میدانند پولی که از تهیهکنندگان یا مدیران باشگاهشان دریافت میکنند، بسیار بیشتر از ارزش کاری و استعداد هنری یا فنی آنهاست. این پول مستقیم یا غیرمستقیم از بیتالمال مردم ایران دزدیده شده است و برای رد گم کردن و پاک شدن به عرصهی سرگرمی وارد گردیده است. از آنجا که این جماعت متوهم برای کارشان زحمت خاصی نمیکشند و صرفا از روابط و مفاسدشان به چنین درآمدهای هنگفتی رسیدهاند، طبیعی است که هرگاه نظام جمهوری اسلامی به خطر بیفتد، برای حفظ منافع مالی و روابط رانتی خود به میدان میآیند و تمامقد از فرقهی تبهکار دفاع میکنند.
محدودیتهای مذهبی و ایدئولوژیک حاکم بر سینمای ایران، به بیشترِ این جماعت اعم از زن و مرد کمک کرده تا بر بسیاری از نقاط ضعف حرفهای خود سرپوش بگذارند. بسیاری از این بهاصطلاح بازیگران، نه فیزیک بازیگری دارند و نه صدا و بیان تعلیمدیدهای. قوانین واپسگرای اسلامی به مددشان آمده تا بدترکیبی، بیتحرکی، ضعف گفتار و دانش خود را با حجاب اسلامی یا هنجارهای اجباری پوشش اعم از زنانه و مردانه بپوشانند. چنانکه در فوتبال باشگاهی عقبماندهی ایران، بسیاری از بازیکنان میلیاردی توان انجام ابتداییترین حرکات همچون کنترل توپ یا درک موقعیت و پیدا کردنِ دیگر بازیکنان بدون چرخاندن سر، را ندارند. این سلبریتیهای مفلوک چون از استانداردهای اولیهی حرفهای که در پیش گرفتهاند بیبهرهاند و از سوی دیگر به پول مفت و کلانی که سرداران فاسد و دزدان بیتالمال به حلقومشان میریزند عادت کردهاند، تمام تلاش خود را برای حفظ وضع موجود به کار میگیرند و در این راه از هیچ وقاحتی رویگردان نیستند.
این وقاحت میتواند حضور در بیت خامنهای، مجیزگویی و صرف افطاری در محضر «آقا» باشد یا ساختن ویدئو برای تشویق مردم به شرکت در انتخابات و رأی دادن به حسن روحانی.
تکمله
طی یک سال اخیر، از خیزش سراسری دیماه ۹۶ تا سرکوب دراویش ناراضی در بهمنماه همان سال، سپس اعتصابات سراسری کارگران و معلمان و غارتشدگان صندوقهای اعتباری و بعد از آن اعتراضات امرداد ۹۷ و اعتصاب دوبارهی کارگران هفتتپه و فولاد خوزستان، تقریبا هیچیک از سلبریتیهای مفلوکِ اکثرا دوزیست (دوتابعیتی یا دارای اقامت در جایی بجز ایران)، کلامی در همدلی یا همراهی با مردم ستمدیده و جان به لب رسیده ننوشتند و بر زبان نیاوردند. اما وقتی سخن از تحریم فرقهی تبهکار و تعطیلی دکان برجام به میان آمد، بیشتر این جماعتِ حراملقمه استمرارطلب، نامهها نوشتند و برای دفاع از جنایتکاران حاکم یقه دراندند و پستان به تنور چسباندند. این دوگانگی خود نمایانگر این است که این موجودات جز حفظ منافع شخصی خویش که مستقیم یا غیرمستقیم از چپاول اموال و منابع عمومی ایرانیان حاصل میشود، اندیشهی دیگری ندارند.
انگشت بنفش، شال سبز یا چفیه فلسطینی برای سلبریتیِ مفلوکِ حکومتی تفاوتی ندارد. اصل ماجرا برای آنها، قطع نشدنِ جریان پول فاسد به کسب و کار آلودهای است که این جماعت مثل انگل از آن تغذیه میکنند.
برگرفته از کیهان لندن
شالوم،
درود بر روان پاک شما، که اینها رو نه با دروغ، بلکه با واقعیت کنونی خودشون، شستی و گذاشتی کنار.