تأملات بِهِنگام؛ در باب تغییرِ کاربریِ رفراندوم

یوسف مصدقی – در این چند هفته‌ی اخیر، پیشنهادِ تکراریِ برگزاریِ رفراندوم به عنوان راه حل نهایی مشکلاتِ وطن، از دهان و قلم افراد مختلفی صادر شده که حتی در ظواهر و سطحِ عقاید و مسلک سیاسی‌شان، هیچ همدلی یا شباهتی با هم ندارند.

این ترکیبِ ناهمگون، ملغمه‌ای را شکل داده که حتی در جریان یک برنامه‌ی تلویزیونی هم نمی‌تواند یک هدفِ مشخص را به عنوان خواستِ هوادارانِ رفراندوم ارائه کند. برنامه‌ی «صفحه‌ دو آخرِ هفته‌» بی‌بی‌سی فارسی (مورخ ۱۵ فوریه ۲۰۱۸) گواهِ همین مدعاست.

ایرانی‌جماعت، استعداد غریبی در تغییرِ کاربریِ ابزار و ساز و کارهای وارداتی از غرب دارند. این رویّه‌ی تغییرِ کاربری، نخبه و عامی نمی‌شناسد و رد پای آن در همه جای زیستِ روزمره‌ی مردم ایران دیده می‌شود
به این جماعتِ پریشان، اضافه کنید حسن روحانی را که چند وقتی است به قول دکترِ فیلمِ «سوته‌دلان»، عینِ اَکابِری‌ها، ختمِ رفراندوم رفراندوم گرفته است و یک در میان از مراجعه به آرای عمومی سخن می‌گوید. امنیتی‌ترین رئیس‌ جمهور تاریخچه حکومت اسلامی که یکی از وظایف‌اش نظارت بر اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی است، با اطلاع کامل از غیرقابل تغییر بودنِ برخی از اصولِ واپسگرا و بَدَوی این قانونِ منحط، پیشنهاد برگزاری رفراندوم را بدون مشخص کردنِ هدفِ این همه‌پرسی داده است.

رفراندوم یا همه‌پرسی، مراجعه‌ی مستقیم به آرای عمومی در نفی یا اثباتِ موضوعی معین است که موضعِ اکثریت جامعه در آن مشخص نیست. همه‌پرسی، معمولا توسط دولتِ مستقر و قانونی انجام می‌شود و گاهی نهادهای بی‌طرف بین‌المللی بر آن نظارت می‌کنند. فلسفه اصلی این نوع رأی‌گیری، این است که از آنجایی که هیچ یک از دو طرفِ درگیر در ماجرا، از اکثریتِ خود در موضوع مورد اختلاف، مطمئن نیستند و در عین حال، اطمینانِ حداقلی به برگزارکننده‌ی رأی‌گیری دارند، به جای جنگ داخلی یا زورآزمایی خیابانی به همه‌پرسی تن می‌دهند. نتیجه‌ی حاصل از یک رفراندومِ سالم، معمولا روشنگرِ نظرِ اکثریتِ مردم و پایان‌دهنده‌ی مناقشه است و مانع بروز خشونت در جامعه می‌شود.

ایرانی‌جماعت، استعداد غریبی در تغییرِ کاربریِ ابزار و ساز و کارهای وارداتی از غرب دارند. این رویّه‌ی تغییرِ کاربری، نخبه و عامی نمی‌شناسد و رد پای آن در همه جای زیستِ روزمره‌ی مردم ایران دیده می‌شود. وجه طنزآمیز این رفتار را می‌شود در تصاویری که در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته می‌شود، به وضوح دید. برای نمونه وقتی جماعتی صبحِ اولِ وقت به پارک می‌روند و ورزشِ سوئدی می‌کنند و بعد از دویدنِ فراوان، پشت‌بندش کله‌پاچه و سنگک به بدن می‌زنند، کارکردِ چربی‌سوزِ ورزش را با لُمباندنِ ترید (تریت، تلیت، تیلیت…) و بناگوش، به هیچ تقلیل می‌دهند.

نمونه‌ی روزآمدترِ این تغییرِ کاربری را می‌شود در شبکه‌های اجتماعی به‌خصوص توییترِ فارسی دید. کارکردِ تعریف‌شده‌ی این شبکه‌ی اجتماعی، اعلام یک خبر یا بیانِ موضع به مختصرترین صورت ممکن است. محدودیتِ تعدادِ واژگانِ مورد استفاده در هر توییت، همین منظور را به کاربر تحمیل می‌کند. کاربرانِ روده‌درازِ فارسی‌زبانِ فضای مجازی اما با ابداعِ رشته- توییت و گرفتنِ اسکرین‌شات از صفحاتِ دیگر شبکه‌های اجتماعی و انتقال آنها به توییتر، انشاها، فحشنامه‌ها و انواعِ یاوه‌گویی را برخلاف طبیعتِ این شبکه‌ی اختصارمحور، به آن تحمیل کرده‌اند.

جنبه‌ی خطرناک این عادت به تغییرِ کاربری را، اما می‌شود در تغییرِ کاربریِ ساز و کارهای تثبیت شده‌ی سیاسیِ ناشی از دموکراسی نیز دید. پس از انقلاب مشروطه و ورود مفاهیمِ دموکراتیک به فرهنگِ قبیله‌گرای ایرانیان، واژه‌ی رفراندوم هم وارد ادبیاتِ سیاسیِ ایران شد. مثل بیشترِ واردات غربی، رفراندوم هم به بلای تغییرِ کاربری دچار شد و به جای کارکردِ اصلی‌اش که همانا مراجعه به آرای عمومی برای حل مشکلات جاری کشور است، به مراسمی برای نشان دادنِ بیعتِ حداکثری ملت با حاکمِ برگزارکننده‌ی رفراندوم تبدیل شد.

در این هفتاد سال اخیر، پنج رفراندوم توسط دولت‌های مختلف در دو نظام متفاوتِ سیاسی، در ایران برگزار شده که نتیجه‌ی مضحک همه‌ی آنها از برتریِ بالای ۹۹ درصدی هواداران حکومت بر مخالفین آن خبر می‌دادند. تبدیل همه‌پرسی به بیعتِ ۹۹ درصدی ملت با حاکمِ وقت، چیزی جز تغییر کاربریِ این راه حل دموکراتیک به چیزی کاملا مغایر با فلسفه‌ی وجودی‌اش نیست. اگر چنین اکثریتِ قریب به اتفاقی در موضوع مورد همه‌پرسی وجود داشته باشد، برگزاری رفراندوم نه تنها بی‌معنی و مسخره است بلکه اتلاف منابع عمومی و هدر دادنِ وقت ملت و بودجه‌ی دولت است.

وضعیتِ ذهنیِ کسانی که در حال حاضر دَم از رفراندوم می‌زنند از دو حالت خارج نیست، یا باور دارند که اکثریت مردم ایران خواهان تغییر نظام جمهوری اسلامی هستند یا برعکس، آنقدر از شمارِ ناراضیان و تحول‌خواهان نامطمئن هستند که تعداد هواداران و مخالفین حکومت را نزدیک می‌دانند. در فرض نخست، پیشنهاد همه‌پرسی، نقضِ غرض و مخالفِ فلسفه‌ی رفراندوم است و در فرض دوم، به میان انداختنِ رفراندوم، نشانه‌ی فقدانِ پشتیبانی عمومی از تغییرات بنیادین برای پایان دادن به جمهوری اسلامی است.

به گمان صاحب این صفحه‌کلید، جماعتِ هوادارِ همه‌پرسی جملگی به دنبال استفاده از آن در جهتی خلافِ کاربریِ واقعی آن هستند. به نظر می‌رسد که بیشترِ اعضای این ترکیبِ ناهمگون، به دنبال گرفتنِ امتیاز از حاکمِ ظالمِ داخلی و همزمان کسب بودجه و درآمد از نهادهای وابسته به خزانه‌ی خارجی هستند. چون نیک بنگریم، بسیاری از هواداران رفراندوم، رونقِ کار و کاسبی‌شان در بودنِ جمهوری اسلامی است تا از رهگذرِ «مبارزه» و «فعالیت‌های حقوق بشری» علیه این حکومتِ منحط، فربه‌تر شوند.

براندازیِ بدون قید و شرط، تنها راهِ خلاصی از جمهوری اسلامی است. هم‌صدایی با موجوداتی از قبیل حسن روحانی یا مجذوبانِ افیونِ سیدمحمد خاتمی، نتیجه‌ای جز استمرار حکومت نخواهد داشت. تاریخِ این هفتاد سالِ اخیر به ما نشان داده که شعبده‌ی همه‌پرسی به چیزی جز بیعت با حاکمیتِ مستقر، منجر نمی‌شود.

برگرفته از نشریه کیهان لندن