بمناسبت سالروز اعلامیه جهانی حقوق بشر
از همان فرداى پیروزى انقلاب اسلامی، جمهورى اسلامى با بر پا کردن چوبه هاى دار بر بام مدرسه رفاه و اعدام سران سابق رژیم، استقرار خود را با خشونت و نقض حقوق بشر آغاز کرد. لشگرکشی به کردستان به عنوان سرزمین کفار و حوادث ترکمن صحرا بزودی وجاهت انقلاب را از بین برد و نقاب از چهره واقعی حکام تازه به قدرت رسیده اسلامی بر گرفت. خمینى بر خلاف همه وعدههایش آمده بود تا نخستین حکومت اسلامى در تاریخ ایران را بر اساس اصول شریعت شیعه برپا کند. حقوق زنان، اقلیتهاى ملى و مذهبى، کارگران، دگراندیشان و همه وعدههاى سیاسى واقتصادى او به دست فراموشى سپرده شدند و حذف مخالفان و قلع وقمع کردن تمام دستاوردهاى مدرن جامعه آن روز ایران، در دستور کار حاکمان جدید قرار گرفت.
دفاع از اعدام انقلابى و تایید آن در سالهاى آغازین انقلاب اسلامى که بُنمایه تفکر اکثریت نیروهاى شرکت کننده غیر مذهبى هم بود، بسترى را بوجود آورد که خمینى و همراهان او بدون هیچ ممانعتی چوبه هاى دار را در تمامى کشور بر پا کنند و به بهانه ضد انقلاب بودن در ظرف چند دقیقه حق حیات را از هر مخالف خود بگیرند. در آن روزها هیچ جریان سیاسى در ایران حاکمان اسلامى را بخاطر نقض حقوق بشر سرزنش نکرد. اکثر “روشنفکران” کشور هم با این قافله همرا شدند و مهر سکوت بر لب زدند. گفتمان حقوق بشر براى نیروهاى انقلابى فاقد ارزش بود و اگر هم نامى از آن شنیده بودند، آن را یک مقولهای بورژوایی بحساب مىآوردند. همسانى فکرى و دیدگاهى نیروهاى انقلابى با زمامداران مذهبى، چشم آنان را بروى این جنایات بسته بود. بر بستر چنین تفکرى مشروعیت اقدامات زمامداران دینى توجیه مىشد. این نگاه اشتباه در سیاست، آزادى را به مسلخ منادیان مستضعفین کشاند و آن را به پاى تحکیم پایه هاى خلافت اسلامى قربانى کرد.
خمینى جنگ را رحمت الهى خواند و حدود دو میلیون جوان ایرانى را براى گسترش انقلاب اسلامى به کام مرگ فرستاد. در سالهاى آغازین دهه شصت، زمامداران مذهبى با بهرهبردارى از فضاى جنگ، حذف بىرحمانه دگراندیشان و همه مخالفین نظام را با قساوت وحشیانه و در مقابل انظار جهانیان پیش بردند. نمایندگان خمینى، جلادانى مثل خلخالی با شمشیر برهنه شریعت در هر گوشه و کنار کشور بدون هیچ دادگاهى فرزندان مردم را بعنوان ضد انقلاب و محارب با خدا از دم تیغ گذراندند تا با پاکسازى اسلامى زمینه را براى برپایی خیمه ولایت فقیه و ظهور امام زمان فراهم کنند. خمینى و یارانش توانستند تمام نیروهایی که در آن “هیاهوى جهل” آنها را برای سوار شدن بر اریکه قدرت همراهی کردند به نوبت، یکى پس از دیگرى از پای در آورند. انقلاب براستى چون هیولایی در زیر عباى خمینى همه فرزندان خود را در این دهه بلعید. در سالهاى آغازین دهه خونبار شصت روزانه اسامى گاهی تا چند صد نفر از اعدام شدگان را بشکل علنى منتشر مىکردند. کشتار دسته جمعى زندانیان سیاسى در تابستان ۶۷ نقطه اوج جنایات رژیم اسلامى بود. گلستان خاوران، شاهد و سند این جنایت هولناک هیأت مرگ رژیم اسلامى است. در پایان این دهه کشور ایران حیات خلوت قمهکشان دینی شده بود. دانشگاهها پاک سازى شده بودند، قوه قضائیه بر اساس شریعت شیعه، احکام داورى هزار و چهارصد سال پیش را در مدرنترین کشور خاورمیانه آن زمان جارى مىکرد و در زندانهایش شکنجه الهى و جهنم وعده داده شده در قرآن، تمام و کمال به نمایش گذاشته مىشد. آنچه که بر سر زنان و جوانان زندانى ایران در این سالها آمده است حکایتى است هنوز سر بسته از جنایات تبهکارانی چون لاجوردی که از شکسته شدن انسانها و تواب کردن آنها در برج و باروهای خلافت اسلامی لذت میبردند. هر آنکه جان سالم بدر برد و به اسارت گزمههای جهل و خرافه گرفتار نشد، به ناچار جلاى وطن کرد تا در گوشهاى از جهان خیمه آوارگی تحمیلی خود را برپا کند. از دل این سالها، در قرن بیستم هیولایی به نام جمهورى اسلامى از شیشه جادویی تاریخ سر بر آورد که خاورمیانه را به عرصه تاختوتاز سپاهیان اسلام تبدیل کرد و حضورش تا به امروز مترادف جنایت و جنگ و خشونت و کشتار است و نقض حقوق بشر.
دوران بعد از جنگ، که دوران سازندگى بریاست حجتالاسلام هاشمى رفسنجانى نام گرفته است، تعقیب مخالفین در خارج از کشور شروع شد. رژیم جمهورى اسلامى بعد از پاک سازى زندانها در داخل، گروه هاى آدم کشى وزارت اطلاعات را براى از بین بردن سران مخالفین و فعالین سیاسى راهى کشورهاى مختلف کرد. ترور بختیار در پاریس، قاسلمو در وین، شراَفکندى در برلین، فریدون فرخزاد در بُن، نمونه هایی از اقدامات تروریستى جمهورى اسلامى در خارج از مرزهاى ایران هستند.
دوران اصلاحات که به آقای خاتمی نسبت داده میشود، برآمد شکلگیری یک قشر وسیع تحصیل کرده بود که در همین نظام اسلامی بدنیا آمده و به لطف استفاده از ماهواره و اینترنت حصار مرزهای اسلامی را شکسته و به جامعه جهانی وصل شده بود. در واقع جنبش اصلاحات توسط جمعیت جوان ایران به جامعه سیاسی تحمیل شد و بیان یک جنبش مدنی بود که توانست در عرصه عمومی جامعه حضور خود را اعلام کند. این جنبش دانشجویی در همان فراز اولیه پیدایش خود در تیر ۷۸ توسط دستگاه سرکوب حکام اسلامی در دولت آقای خاتمی بشدت سرکوب شد. قتلهای زنجیرهای وزارت اطلاعات فلاحیان که با فتوای شرعی ایتالله مصباح یزدی انجام شدند، آنهم در دورانی که اصلاح طلبان تمام پستهای اجرایی کشور را در دست داشتند، گواه روشنی بود بر این که، سرکوب، کشتار، و زندان واعدام همزاد این نظاماند و جزء ذاتی آن.
نوبت به احمدی نژاد نماینده مستقیم سپاه پاسداران و بیت رهبرى رسید. او آمده بود تا از جامعه مدنی که تازه در باتلاق نظام اسلامی جوانه زده بود انتقام بگیرد و آن را ریشه کن کند. در سایه دولت ایشان، ولایت فقیه تمام هیبت خود را در مقابل جهانیان به نمایش گذاشت و عربده کشی ضد امپریالیستی از نوع کمدیش باردیگر رواج یافت. این دیکتاتور کوتوله نظام، بخش بزرگی از هستی کشور را در قمار هستهای بر باد داد و گلوی جامعه مدنی را تا آنجا که ممکن بود فشرد. بالاترین تعداد اعدامهای جهان در دوره ایشان در ایران صورت گرفت. خشونت عریان دوران احمدی نژاد و تقلب آشکار نظام در انتخابات برای ابقاء او، واکنش جامعه مدنی را دامن زد که در قالب جنبش سبز خواب نظام را آشفته کرد. جنبشی دیگر و متفاوت از نوع انقلابی. جنبشی اجتماعی برای آزادیهای فردی، برای حقوق مدنی و برای آزاد زیستن که نظام دینی آن را برنمیتافت. نمایش قدرت مردم برای اولین بار ستونهای خیمه ولایت فقیه را لرزاند. عکس العمل نظام چون همیشه سرکوب بود و کشتار. کهریزک سند جدید جنایات جمهوری اسلامی شد و ندا آقا سلطان، جنبش مدنی ایران را جهانی کرد.
فشار همین جامعه مدنی و ترس از سربرآوردن جنبش سبز دیگری، باعث عقب نشینی و پذیرش شکست موقت کانون اصلی قدرت نظام در انتخابات بعدی و تن دادن به پذیرش دولت اعتدال و امید شد. امیدی دروغین که بر سیاق همه دولتهای پیشین، رای مردم را در مقابل مصالح نظام به حراج گذاشت و به آنان پشت کرد. علی رغم اعتماد جامعه جهانی در دوره اوباما به دولت روحانی بمنظور تقویت نیروی تغییر در حاکمیت و گشایش فضای سیاسی، شیادان نظام اسلامی از فرصت بدست آمده برای ادامه ماجراجویی خود در منطقه سوء استفاده کرده و کوچکترین توجهی به نارضایتی عمومی و انباشت مشکلات مردم نکردند.
دوران آقاى روحانى هم زندانها پر است از فعالین مدنى، کنشگران حقوق بشرى، فعالین محیط زیست، زنان و ایران همچنان در صدر لیست اعدام جهان قرار دارد.
ناکارآمدی نظام اسلامی و پافشاری بر اهداف مذهبی آن، در چهل سال گذشته و هزینه کردن همه سرمایههای کشور در این راستا، آنهم در قرن بیست ویکم، کشور ما را در منطقه و جهان به انزوای کامل کشانده، رمق اقتصادی واجتماعی کشور را گرفته و آستانه تحمل مردم را به حداقل و مرز انفجار رسانده است.
جنبش دى ماه ۹۶، فریاد و خشم مردمی بود که چهار دهه تحقیر، تبعیض، فساد، چپاول ملی و ظلم و ستم این نظام الهى را تحمل کرده بود. جنبش دى ماه از جنس دیگرى بود. جنبشی که حکم فقدان مشروعیت نظام را صادر کرد، چهارچوب اصلاح طلبان حکومتی را به سخره گرفت و تمامى نظام را نشانه رفت. این جنبش براى اولین بار همه نمادهاى تقدس نظام را به آتش کشید و عبور از نظام اسلامى را در دستور کار قرار داد.
جنبش مطالبات مال باختگان، کارگران، معلمان، دانشجویان و اعتراضات رنگارنگ مدنی، التیماتوم به همه جناحهای نظامی است که همه فرصتها را سوزانده و کشور را به سوی پرتگاه سقوط و فروپاشی کشاندهاست.
در این میان رژیم جمهورى اسلامى به این اعتراضات مسالمت آمیز، همچنان به سیاق چهار دهه گذشته با زبان شلاق و شکنجه و چوبه هاى دار پاسخ مىگوید.
مطابق گزارش خبرگزارىهاى داخلى تعداد زندانیان سیاسى در ایران بالغ بر صدوپنجاه هزار نفر است. دستگاه قضایی فاسد این نظام هنوز بعد از گذشت چهل سال هیچ تعریفى براى جرم سیاسى ارائه نکرده است. زندانى سیاسى بدون برخوردارى از یک پروسه منصفانه حقوقى در بیدادگاههای رژیم محکوم و اعدام مىشود. جمهورى اسلامى ایران را به زندان بزرگ دگراندیشان، روزنامه نگاران، وکلا و هنرمندان و کنشگران مدنی تبدیل کرده است.
بستر همه این جنایات و نقض حقوق بشر را بایستی در بنیاد ایدئولوژیک نظام اسلامی جستجو کرد. آقای کدیور میگوید: «در اسلام سنتی، انسان فاقد حقوق ذاتی است و مبنای برابری حقوقی همه انسانها که سنگ اول اندیشه حقوق بشر است، توسط اسلام سنتی نقض میشود». تأیید و جای پای این تفکر در اسلام نسبت به حقوق انسان را می توان در اسناد دیگری هم مشاهده کرد.
بخش علمی مجلس شورای اسلامی ایران با الهامات از مطالعات و گفتارهای محمد تقی جعفری، متفکر اسلامی که او را پدر معنوی حقوق بشر اسلامی مینامند، در مقابل اعلامیه جهانی حقوق بشر، منشوری تهیه کرده است که در پنجم ماه اوت ۱۹۹۰ میلادی به کشورهای شرکت کننده در کنفرانس اسلامی ارائه شد. بعدها این روز در سال ۲۰۰۸ از طرف احمدی نژاد رئیس جمهور وقت، روز حقوق بشر اسلامی نامگذاری شد. برای روشن شدن جایگاه انسان و حقوق او در اسلام، به دو فراز این سند مراجعه میکنیم. در مقابل این سئوال که چرا حقوق بشر غربی مطلوب نیست، جواب این منشور چنین است: “حقوق بشر بایستی بر یک بنیاد ارزشی تعریف شود که با نظرات پیامبر اسلام منطبق باشد. آزادی مسئولیت پذیر فقط در جامعه اسلامی وجود دارد و آزادی غربی، آزادی خودخواهانی است که بنا بر سلیقه خود زندگی میکنند و حاصلی ندارد جز تباهی اخلاقی”. در مقایسه حقوق بشر غربی و اسلامی آمده: “در اسلام زندگی بعنوان هدیه خداوند فهمیده میشود. در منشور غربی، انسان در مرکز همه چیز قرار دارد و نه خدا. انسان بیخدا سرگشته است”.
توجه به گفتمان حقوق بشر بعد از جنبش سبز در مرکز توجه فعالان سیاسی مخالف نظام قرار میگیرد که طبیعتا تا رسیدن به درک درست از آن مدت زمانی طول خواهد کشید. کنشگر حقوق بشر ایرانی هنوز هم مرزهای فعالیت سیاسی و حقوق بشری را مخدوش میکند و جایگاه و وزن این گفتمان را در تلاش برای کسب دموکراسی نیافته است. رامین جهانبگلو رابطه بین دموکراسی و حقوق بشر را چنین بیان میکند: “دموکراسی بعنوان نهاد سیاسی اجتماع بشری که بر مبنای احترام به دو اصل فردیت و خلاقیت خودمختار افراد اجتماع پایه ریزی شده است، ریشه وجودی خود را در فلسفه حقوق بشر و کالبد حقوقی خود را در حقوق مدنی شهروندان مییابد. ” در همین رابطه فیلسوف آلمانی هابرماس، این در هم تنیدگی را با وضوح تمام بزبانی دیگر قطعیت میبخشد. “نظریه سیاسی برای پرسش مشروعیت سیاسی دو پاسخ یافته است: حاکمیت مردم و حقوق بشر. کوشش برای آفرینش نهاد سیاسی دموکراسی بمنزله اثبات عملی حقوق بشر خواهد بود، بدینگونه وقتی سخن از فلسفه حقوق بشر و شرایط تحقق یافتگی آن در نهاد دموکراسی به میان میآید، میتوانیم بگوییم که هر اندیشه دموکراسی قبلاز هرچیز تفکری است در باره حقوق بشر، بمنزله نخستین و واپسین سنگر آزادی”.
تجربه ما فعالین سیاسی ایرانی که از ظلمت نظام اسلامی جان سالم بدر بردهایم را شاید بشود چنین خلاصه کرد: “سیاست آنجا که به حقوق بشر نمیپردازد و نقض آن را نادیده میگیرد، درها را به روی جنایت باز میکند.”