حکومت اسلامی ایران را ویران کرد و قبرستانها را آباد ساخت ؛تفسیر سیاسی هفته نوشته،منشه امیر

هنگامی که در هواپیما از او پرسیدند که پس از سالیان دراز دوری از میهن اکنون که به ایران باز میگردد چه احساسی دارد؟

با یک تک واژه و با صدای خشک و با چهره‌ای عبوس گفت: هیچ…

آری او به وطن باز نمی گشت…

البته به ایران می‌آمد اما ایران وطن نبود از دیدگاه او…

ایران یک سرزمین اسلامی بود…

بخشی از سرزمین و خلیفه‌گری اسلامی در سراسر جهان…

از دیدگاه خمینی ایران تنها پایگاهی بود که از امکانات آن و از جمعیت آن و از ایمان دینی آنها برای اجرای رویاهای خیال پردازانه استفاده کند.

ایران وطن نبود…

ایران جزئی از سرزمین‌های اسلامی بود…

اصولاً چیزی به نام ایران و ایرانی وجود ندارد.

خمینی میخواست هویت ایرانی را بکشد و تمدن ایرانی را انکار کند.

بر افتخارات ایران زمین خط بطلان و باطل بکشد و همه‌چیز را به حساب اسلام بنویسد…

و از فرودگاه مستقیماً به سوی قبرستان به راه افتاد و در آنجا بود که خمینی گفت: حکومت شاه ایران را ویران ساخت اما گورستانها را آباد کرد و امروز نه  در گورستان بلکه در پیشرفته‌ترین مرکز ایران بایستید و نگاه کنید که چگونه این حکومت سراسر خاک ایران را به گورستان بزرگ مبدل ساخته است.

بر هر نقطه‌ای که انگشت بگذارید و به هر زاویه ای که بنگرید و به هر مسئله‌ای که بیندیشید می بینید که همه چیز در هم ریخته و همه چیز ویران شده است.

مدیریت وجود ندارد و هرج و مرج برقرار است و هیچ یک از سران رژیم نمی داند و آن قابلیت و شایستگی و تجربه و فرهیختگی را ندارد که بداند چگونه می توان ایران را نجات داد…

آنها ایرانی را که در آستانه ورود به جهان متمدن بود و ایرانی که میخواست حداکثر رفاه را برای همه مردم خود و از جمله کارگران و زحمتکشان تهیه کند امروز به یک نیمه ویرانه مبدل ساخته است…

هیچکس دلشاد نیست و هیچ کس از زندگی لذت نمی برد…

ببخشید نه  هیچکس بلکه گروه کوچکی البته وجود دارد که می دزدند و می چاپند خوب زندگی می‌کنند و فرزندان خود را برای آموزش به کشورهای خارجی به ویژه به ایالات متحده و بریتانیا و دیگر کشورهای اروپایی می فرستند که از پول دزدیده شده مردم ایران به تحصیل ادامه دهند و خوش بگذرانند و زندگی راحت داشته باشند و هنگامی که وضع مستقر شد به ایران بازگردند.

بله آنها ایران  را ویران ساختند و گورستان‌های ایران را آباد کردند این یک واقعیت است که نمی‌توانند آن را انکار کنند.

شما بنگرید که در برخی از نقاط ایران حتی نان هم برای خوردن وجود ندارد و درآمد  عامه مردم در حدی نیست که بتوانند گوشت و مرغ بخورند استخوان گوشت می خورند و استخوان مرغ می خورند و در فقر و مضیقه به سر می‌برند.

بله آنها ایران آباد را ویران کردند و از رو نمی روند و اصرار می کنند که آمده‌اند تا ایرانیان و بشریت را نجات دهند و آنها کوشیدند هویت ایرانی را بکشند و نابود کنند و ادعا کردند که ایران تا پیش از اسلام هیچ تمدنی نداشته  و آنان این تمدن را اکنون به ایران زمین به ارمغان می آورند…

کدام تمدن؟

تمدنی که خشونت و کشتار را بخشی از وظیفه انسانی می‌داند.

حکومتی که ادعا می کند که جهاد یعنی جنگ و خونریزی و شهادت یعنی قربانی شدن برای رسیدن به یک هدف ناپاک بزرگترین وظایف انسانی است. آنها طبقه متوسط ایران را نابود کردند و اکنون فقط دو قشر در ایران وجود دارند یک قشر نازک و باریک که همه از سرکردگان رژیم هستند و در ناز و نعمت به سر می‌برند و دیگر قشر که اکثریت ملت ایران را تشکیل می‌دهند فقرا و فرودستان و ناتوانان و گرسنگان هستند و می بینیم که امروز تظاهرات و اعتصابات و اعتراضات روز به روز گسترده تر می شوند و این رژیم نادان که با شعار نه شرقی و نه غربی حکومت را به دست گرفته بود اکنون چنین ذلیل و منزوی گردیده که دست تمنا و تقاضا به سوی چین و روسیه دراز می‌کند و دیدار رئیسی از مسکو را فراموش نکنیم…

ورود او به کرمین را و بی اعتنایی و حتی بی ادبی ولادیمیر پوتین را…

برای روسیه حکومت ایران یک گاو شیرده است و بیش از این عددی نیست  بنابراین چرا  پوتین برخیزد و دست رئیسی را بفشارد و یا یک خوش و بش خشک با او انجام دهد…

دستش را می‌گیرند و او را کنار میز روی صندلی می نشانند که با صندلی ولادیمیر پوتین فاصله دارد که مبادا کرونا بگیرد البته ولادیمیر پوتین از کرونای حکومت ایران نمی ترسد بلکه بی اعتنا و بی احترام نسبت به رئیس‌جمهوری حکومتی است که آفتاب او سربام رسیده و در آستانه غروب کردن است.

پوتین به چنین حکومتی  نیاز ندارد…

مردم ایران هنگامی که به گذشته ۴۰ سال پیش می‌نگرند می بینند که چگونه یک فرد متعصب توانست یک اکثریت بزرگ را به بیراهه بکشاند و به آنان دروغ بگوید و آنان را فریب دهد و اگر مردم عادی فریب خوردند چگونه شد که آن گروهی که خود را روشنفکر می نامیدند در دام این فرد افتادند؟!

به قدرت رسیدن روح الله خمینی و برقراری حکومت اسلامی نتیجه یک وضع خاص بین المللی و داخلی بود.

از یک سو بلوک شرق و غرب در اوج جنگ سرد بودند.

ایالات متحده می‌خواست ایران و دیگر سرزمین‌های خاورمیانه را از افتادن به دست اتحاد جماهیر شوروی نجات دهد.

شاه فقید ایران به‌خوبی خطر کمونیزم و تسلط روسیه بر سرزمین ایران را احساس می‌کرد و او سرنوشت خود را با ایالات متحده گره زد.

ایالات متحده ای که در آن دوران یعنی در دوران جان فاستر دالس  و در اوج جنگ سرد می‌کوشید که همه کشورهای اروپایی و خاورمیانه و خاور دور از گسترش و کمونیسم نجات دهد و در امان بگذارد و این بود که ۴۰ هزار سرباز آمریکایی در ایران مستقر شدند و اتحاد جماهیر شوروی می خواست ایران را ببلعد و شوربختانه گروهی از ایرانیان که خود را وطن پرست و میهن پرست می دانستند به این دام اتحاد شوروی افتادند و در خدمت آن حکومت قرار گرفتند و علیه شاه و در واقع علیه سرزمین ایران به اقداماتی پرداختند که نتایج دهشتناکی داشت.

شاید بتوان ادعا کرد که هدف حزب توده ایران تسلط کمونیسم بر این کشور بود اما چگونه است که گروهی که خود را جبهه ملی ایران می‌داند و نهضت آزادی ایران نام می گذارد این چنین به دام فردی بیفتند که در کتاب‌های خود نوشته بود که چیزی به نام ملت وجود ندارد آنچه که هست امت است و امت امت اسلامی است بنابراین سرزمینی به نام ایران وجود ندارد و ایرانی مفهومی ندارد…

این راه خمینی در کتاب‌هایش نوشته بود و در سخنانش بیان کرده بود  چگونه است که جبهه ملی ایران و دیگر افرادی که خود را روشنفکر می دانستند و آنانی که ادعا می کردند کاملاً سکولار هستند و می‌خواهند که دین و دولت از هم جدا شود به دام افتادند و فریب خوردند و ملت ایران را به بیراهه کشاندند.

بنابراین جنگ سرد و اقدامات  شوروی و سرسپردگی برخی گروه ها در داخل ایران یکی از عوامل اصلی سقوط رژیم پیشین بود و همزمان کشورهای عرب در اوج مبارزه با اسرائیل بودند.

کشورهای عرب هنوز فریاد می‌زدند نابود باید گردد و ایران با اسرائیل روابط دوستانه‌ای داشت و این را روح الله خمینی بهانه‌ای کرد که بیاید و با رژیم ایران مبارزه کند و در صدد براندازی آن برآید زیرا از دیدگاه او یهودیان وجود ندارند و سرزمین اسرائیل نباید به دست یهودیان باشد آن را اسلام باید اداره کند.

با این فلسفه بود که خمینی به مبارزه خود علیه شاه ادامه داد و برخی از کشورهای عربی و از جمله لیبی آغوش خود را گستردند که او را در آغوش بگیرند و حمایت کنند و مسلما سازمان ترور فلسطینی و یاسر عرفات که برخی اردوگاه‌های فلسطینی در لبنان را به روی عاشقان خمینی و مزدوران او گشودند که تعلیم تروریستی و چریکی ببینند و برگردند و ایرانی بکشند و در کنار این دلایل و عوامل بیماری شاه فقید را از یاد نبریم و نابخردی سیاست ایالات متحده را و آمدن روبرت هویزر به ایران و فشار او بر افسران و فرماندهان ارتش ایران که مبادا کودتا کنید و مبادا به سوی افراد خمینی تیراندازی کنید.

و  نابخردی دولت ایالات متحده را از یاد نبریم که تصور می کرد که اگر یک گروه متعصب اسلامی در ایران به روی کار بیاید و شاه برود جلوی گسترش کمونیزم در این سرزمین گرفته خواهد شد.

اینها کم و بیش عواملی بود که به فروپاشی رژیم ایران و به قدرت رسیدن یک گروه فناتیک اسلامی یاری رساند و موجب بروز آن شد.

در آن هنگام گروهی ساده اندیش در ایران بودند که تصور می‌کردند که اگر با کمک دین و روح الله خمینی یک دولت سکولار را در ایران براندازند دولتی که زمینه را برای ورود ایران به تمدن بزرگ و جرگه  کشورهای متمدن آماده می‌ساخت آنگاه خواهند توانست که یک حکومت سکولار در ایران برقرار کنند.

می‌گفتند که بگذارید که روحانیون که قدرت و نظم و انضباط و ایمان دارند حکومت شاه را براندازند و آنگاه کنار خواهند رفت و ما قدرت را به دست خواهیم گرفت.

چه تصور باطلی بود…

چگونه ممکن است یک اندیشمند یک آگاه  به امور سیاسی چنین بیندیشد و رفتار کند؟!

روزهای اول آمدند و استفاده از آلات موسیقی را ممنوع ساختند…

گفتند که موسیقی انسان را به بیراهه می‌برد از تمدن و اسلام و جهاد و شهادت دور می سازد و ما نمی‌گذاریم که چنین شود.

اما با گذشت زمان دیدند که حریف مردم ایران نخواهند شد.

دستگاه ویدیو را نیز آنها ممنوع ساخته بودند و حتی برقراری آنتن های ماهواره ای را اما در همه این موارد شکست خوردند و اراده ملت بر آنها غالب شد.

آمدند و گفتند که مدیریت کشور توسط دین می تواند مردم را به رستگاری برساند.

آمدند و فروش شیلات ایران را ممنوع کردند و گفتند که خاویار حرام است بعد دیدند که نه بدون صادرات خاویار امورشان نمیگذرد.

همچنین خمینی گفته بود که واردات گوشت منجمد حرام است و به زودی متوجه شدند که بدون واردات گوشت منجمد امورشان اداره نمی‌شود آن را نیز آزاد ساختند.

خمینی از روز نخست ادعا کرده بود که نه شرقی نه غربی اما برای آن که اتحاد جماهیر شوروی را خشنود سازد و برای آنکه از کمونیزم به هدف استقرار رژیم خود کمک بگیرد در همان ۶ ماه اول دستور داد که بروند و سفارت آمریکا را اشغال کنند.

خمینی میخواست به کمونیسم و به اتحاد شوروی خوش خدمتی کند.

لذت می برد از اینکه این چنین آمریکاییان در ایران خار و خفیف می شوند.

در همان روز بود که گروهی دیگر می‌خواستند سفارت اتحاد شوروی اشغال کنند  اما افراد خمینی به دست و پا افتادند و بلافاصله جلوی این تهاجم را گرفتند و آنها به کمونیزم و به روسیه و به اتحاد شوروی می خواستند خوش خدمتی کنند و می خواستند پوزه آمریکای جهانخوار را به گفته خود به خاک بمالند و این کار را کردند و ما دیدیم که در این چهل و چند ساله چقدر زیان مالی به ملت ایران وارد شده و اکنون آنان دست تمنا و تقاضا به سوی دولت روسیه و دولت چین دراز کردند و می کنند و از آنها می خواهند و تقاضای کمک می کنند.

نه شرقی و نه غربی گذشت و تمام شد و به نتیجه نرسید و امروز خامنه ای به اعیان و به صراحت می‌گوید که باید  نگاه خود را به سوی شرق بیاندازیم و شرق یعنی کمونیزم چین و کاپیتالیسم و استعمار نوین از جانب روسیه و نه کمتر از این…

این هم شکست خورد…

و نیازی نیست که به شیوه بانکداری اسلامی آنها توجه کنید که دیدند پوچ است و هیچ است و هرگز در دنیای متمدن امروز با قوانین یک هزار و چهارصد سال پیش در امور مالی نمی‌توان بانکداری جهان را اداره کرد. و اشاره‌ای به طب اسلامی نمیکنیم و دیدیم که خامنه‌ای ورود واکسن های غربی را ممنوع ساخت و چه فاجعه ای در ایران به راه افتاد.

آنها یک میلیارد دلار از پول ملت ایران را به سپاه پاسداران دادند که واکسن برکت بسازد که  نتوانست…

و بدین سان طب اسلامی آن‌ها نیز به شکست انجامید…

و نیازی به یادآوری نیست که خمینی گفته بود ما نه فقط آب و برق را مجانی میکنیم بلکه معنویات را نیز به شما باز می گردانیم.

از کدام معنویات آنها سخن می گویند؟!

از اینکه به زنان باردار در زندان تجاوز جنسی میکنند این معنویات است؟!

از اینکه ملت معترض ایران به ۳ برابر شدن نرخ بنزین اعتراض دارند و به خیابان می‌آیند و شما آنها را به گلوله می‌بندید این معنویات اسلام است؟!

شما بی دین هستید…

شما  به اسلام توهین می‌کنید…

شما از دین مبین چهره‌ای خشن می سازید و ایرانیان را از اسلام دور می کنید…

شما به اسلام خیانت میکنید و نه کمتر از این…

سخن از گذشته بسیار رفته است…

همگان می گویند که اشتباه کردیم حتی خود مذهبی ها در ایران می گوید که راه غلط رفته ایم اما بیایید گذشته را کنار بگذاریم و به آینده بنگریم و به این پرسش بپردازیم که چگونه می توان ایران را نجات داد و چگونه می توان ملت ایران را از این فاجعه ای که به آن دچار شده نجات داد…

این است پرسش امروز…

همگان می دانند و خودشان نیز اعتراف می‌کنند که حکومت شان در آستانه فروپاشی قرار گرفته است.

و پرسش بزرگ امروز این است که ایرانیان چگونه می‌توانند خود را نجات دهند و چگونه می‌توان اتحاد بین همه گروه ها و قدرت ها و نیروها را به وجود آورد؟

مسلم آن است که آنها برای ماندن در قدرت از هیچ جنایت و خونریزی پرهیز نخواهند کرد اما آیا این حکومت حتی اگر بسیار هم بکشد می تواند دوام آورد؟!

و امروز در آستانه سالروز اعلام حکومت اسلامی در ایران به آینده بنگریم و امیدوار باشیم و دست اتحاد به یکدیگر بدهیم و راه درست را بجوییم زیرا هیچ ظالمی را در برابر مظلوم توان ایستادگی همیشگی نخواهد بود…

ایرانی همیشه زنده می ماند و ایران هرگز نخواهد مرد…

اورشلیم؛ شنبه  ۱۶ بهمن ۱۴۰۰  – ۵ فوریه ۲۰۲۲