حکومت ایران، آب در هاون می ساید!

ایران و اسرائیل دو موضوع اصلی مورد بحث در آخرین همآیش سران کشورهای عرب بود. ولی در عین حال آشکارا دیده شد جامعه کشورهای عربی تا چه حد از فرافکنی و دودستگی رنج می برد و آنچه در آن وجود ندارد همبستگی و وحدت عمل بین اعراب است.

بحث درباره اسرائیل در کنفرانس سران عرب و صدور قطعنامه در رابطه با نزاع فلسطینی – اسرائیلی، یک امر دیرین و طبیعی به نظر می رسد.

ولی مطالبی که در قطعنامه آنان علیه حکومت اسلامی ایران صادر شد در تاریخ همایش های عربی بی سابقه است.

در رابطه با اسرائیل، سران کشورهای عرب از یک صد سال پیش علیه این کشور، یعنی ده ها سال پیش از آن که اسرائیل از نو برپا شود، موضع گیری کرده بودند.

با این همه، در آخرین قطعنامه های آنان، سران عرب نه از نابودی اسرائیل، بلکه از آشتی و همکاری با این کشور سخن می گویند – و این در حالی که حکومت اسلامی ایران شعار نابودی اسرائیلی را سر می دهد و به سازمان های ترور فلسطینی یاری مالی و تسلیحاتی می رساند و حزب الله لبنان را به عنوان بازوی مزدوران جنگی خود علیه اسرائیل به فعالیت وا می دارد.

*     *     *

در قطعنامه همایش سران کشورهای عرب گفته شده است – که اگر اسرائیل به پشت مرزهای پیش از جنگ شش روزه سال ۱۹۶۷ باز گردد و شرق اورشلیم را به دست فلسطینیان بسپارد و به اعرابی که تا قبل از استقلال اسرائیل در این سرزمین می زیستند و در جریان جنگ استقلال اسرائیل به فراخونی رهبران کشورهای عرب آن جا را ترک گفتند و آواره شدند اجازه بازگشت بدهد، آن گاه همه کشورهای عرب و اسلامی اسرائیل را به رسمیت خواهند شناخت و با این کشور روابط صلح و آشتی برقرار خواهند کرد.

ولی اسرائیل چگونه می تواند این شرایط عربی را بپذیرد؟

فلسطینیان می گویند که شش میلیون نفر آن ها در خارج از این سرزمین زندگی می کنند. شمار اعرابی که در جریان جنگ استقلال اسرائیل این سرزمین را ترک گفتند کمتر از نیم میلیون نفر بود: حالا اگر اعراب انتظار دارند که این شش میلیون نفر در اسرائیل ساکن شوند، پس چه جایی برای خود ملت اسرائیل در این سرزمین باقی می ماند؟ سرنوشت دموکراسی اسرائیل چه خواهد شد – زیرا اعراب با مطرح ساختن این امر عملا می خواهند اکثریت عددی را در اسرائیل از آن خود کنند.

اعراب، شرق اورشلیم را به عنوان پایتخت کشور عربی – فلسطینی آینده مطالبه می کنند.

مقدس ترین مکان دینی یهودیان، کتل همعراوی (دیوار ندبه) در این مکان قرار دارد و محله یهودی نشین اورشلیم باستانی، بخشی از شرق اورشلیم است.

اسرائیل چگونه می تواند اجازه دهد که نیمی از پایتخت این کشور، شهری که توسط حضرت داود در سه هزار سال پیش برپا شده است به دست آنانی بیفتد که تقدس این مکان برای یهودیان را انکار می کنند.

آیا آخرین قطعنامه ضد اسرائیلی یونسکو (نهاد فرهنگی – تربیتی وابسته به سازمان ملل) را فراموش کرده اید که در آن نامی از مکان مقدس یهودیان برده نشده و این مکان تنها به عنوان جایگاه مسجد الاقصی معرفی شده است؟

وانگهی، اسرائیل با کدام گروه فلسطینی می تواند به صلح برسد؟؛ با گروه حماس که می گوید سراسر این خاک اسلامی است و محلی برای اسرائیل وجود ندارد و این کشور باید نابود شود، و یا گروه فتح به رهبری محمود عباس رییس حکومت خودگردان فلسطینی، که آن هم دچار تفرقه و چند دستگی است و شاخه ای از آن هرگز حاضر به آشتی با اسرائیل نیست؟

*     *     *

ولی جنبه های مثبت قطعنامه سران کشورهای عرب را نیز نباید نادیده گرفت.

حدود یک قرن آن ها به طور متمادی از مخالفت با برپایی دوباره دولت اسرائیل و از نابودی این کشور سخن گفتند.

اسرائیل را مورد تحریم اقتصادی قرار دادند.

علیه این کشور گروه های تروریستی برپا کردند.

در هر مرجع و مجمع بین المللی کوشیدند اسرائیل را در تنگنا قرار دهند.

شعار “مرگ بر اسرائیل” حتی یک لحظه در رسانه های عربی و سخنرانی های آتشین سران آن ها علیه اسرائیل متوقف نگردید.

ولی اکنون آن ها در قطعنامه سران جامعه عرب به صراحت از صلح با اسرائیل و پذیرفتن موجودیت این کشور سخن می گویند و به این باور رسیده اند که اسرائیل دشمن آن ها نیست، بلکه دشمن اعراب در گوشه دیگری کمین کرده و همانا حکومت اسلامی ایران است.

در قطعنامه سران کشورهای عرب، خوی تجاوزگری و فتنه انگیزی رژیم ایران قاطعانه محکوم شده است.

سران عرب به تحریکات سیاسی رژیم ایران در بحرین اشاره کرده و خواهان پایان بخشیدن به آن هستند.

آن ها از نقش فعال رژیم ایران در جنگ یمن سخن می گویند و دخالت های گسترده رژیم ایران در جنگ سوریه را محکوم می کنند.

در یک کلام، آن ها می گویند که رژیم اسلامی ایران، منطقه را به خون کشیده و موجب کشتار و فاجعه شده است و باید از این رفتار دست بردارد.

در همین فرصت، سران عرب جزایر سه گانه در خلیج فارس را نیز دوباره متعلق به اعراب می دانند و مانند همه سال های گذشته تهدید می کنند که اگر از راه دیپلماسی نتوانند این جزایر را متعلق به خویش سازند، به مجامع بین المللی شکایت خواهند برد.

از لابلای کلمات و واژه های قطعنامه سران عرب چنین برمی آید که عملا یک جنگ نیابتی بین شیعه و سنی در منطقه جریان دارد:

حکومت ایران می خواهد شاخه علوی از مذهب شیعه را در سوریه همچنان حاکم نگاه دارد.

در عراق، رژیم ایران به دولت شیعه بغداد یاری می رساند که اهل تسنن را سرکوب کند و شیعیان قدرت کامل را به دست گیرند و حتی بر کردهای شمال عراق مسلط  گردند – امری که در حال حاضر مثل خواب و خیال می نماید.

رژیم ایران حوثی های یمن را، که آن ها هم شاخه ای از تشییع هستند، با فرستادن پول و اسلحه تشویق به شورش کرد تا نه فقط  خاک یمن را به دست گیرند، بلکه پایگاهی نیز برای دست اندازی علیه عربستان سعودی و همچنین تسلط بر آبراه باب المندب، محل عبور کشتی های همه کشورها و همه ملت ها ایجاد کنند.

از دیدگاه رژیم ایران، تسلط  بر یمن، برای عملی ساختن یکی از خواب و خیال های دیرین رژیم، ضرورت حیاتی دارد.

روح الله خمینی در کتاب کشف الاسرار، چند دهه پیش از آن که قدرت را در ایران از آن خود سازد، نوشته بود که باید رژیم آل سعود را در جزیره العرب براندازند تا راه برای به قدرت رسیدن اهل تشییع هموار گردد.

همان گونه که رژیم ایران در جنوب لبنان حزب الله را به وجود آورد تا پایگاهی برای دست اندازی علیه اسرائیل داشته باشد، اکنون می خواهد یمن را به پایگاه فروپاشی خاندان آل سعود در ریاض مبدل کند – و این امری است که موجب نگرانی همه کشورهای عرب می باشد، که با پیشروی شیعیان به شدت مخالفند و آنان را مسلمانان انحرافی می دانند.

مساله جزیره بحرین نیز که یکی دیگر از مراکز دست اندازی رژیم ایران در جهان عرب است، خشم سران عرب و به ویژه دولت عربستان سعودی را برانگیخته و این خشم در قطعنامه پایانی همایش سران عرب بازتاب یافته است

اقلیت بزرگ شیعه عربستان در ناحیه «ظهران» در فاصله کمی از جزیره بحرین  قرار دارد و اگر بحرین به تسلط رژیم ایران درآید، موقعیت دولت ریاض در ناحیه نفت خیز «ظهران» سخت به خطر می افتد.

ولی تنها ایران نیست که امنیت کشورهای عربی و آسودگی خاطر سران عرب را به خطر انداخته است، بلکه شکاف و پراکندگی در خود جهان عرب نیز در واقع توان همبستگی و اقدام مشترک را از آن ها گرفته است.

سوریه در آخرین همایش سران شرکت نکرد – زیرا کشورهای عرب رژیم بشار اسد را از عضویت در جامعه عرب محروم ساخته بودند. لیبی نیز رهبری واحدی ندارد که بتواند سخنگوی عشایر و اقوام در آن سرزمین باشد. دولت مراکش نیز از عربستان و خود جامعه عرب دل خوشی ندارد.

در یک کلام می توان گفت که سران عرب، در طول نیم قرن گذشته، هرگز دارای وحدت کلام نبوده و همیشه از شکاف و فرافکنی رنج برده اند.

*     *     *

اگر سران حکومت اسلامی ایران پیرو منطق و عقلانیت بودند، می بایست از این واقعیت تلخ چند پارچگی جهان عرب درس عبرت می گرفتند و از تلاش خود برای تسلط بر جهان اسلام دست برمی داشتند.

همان گونه که کشورهای عرب تفاوت های بسیار دارند، که اتحاد و یکپارچگی آنان را غیر ممکن می سازد، جهان اسلام نیز از دنیای عرب بسیار متفاوت تر و دارای گوناگونی های بیشتر است.

در جهان اسلام، تنها کشورهای عرب بودند که به مدت یک قرن برای تسلط بر خاک اسرائیل و جلوگیری از برپایی دوباره آن سینه چاک کردند.

کشورهای اسلامی بزرگی چون اندونزی و مالزی و یا کشورهای آفریقایی که اکثریت بزرگ مسلمان دارند، کنار گود ایستاده بودند و امروز نیز چنین است.

از میان کشورهای غیر عرب، تنها رژیم اسلامی ایرانی است که این چنین یقه درانی می کند، ولی با بی اعتنایی مطلق کشورهای اسلامی و ممالک عربی روبرو می باشد.

سران رژیم ایران همچنان آب در هاون می سایند و منافع ملی ایران را قربانی می کنند – چه افسوس!
منشه امیر
اورشلیم- شنبه ۱۲ فروردین ماه خورشیدی، اول آوریل ۲۰۱۷ میلادی