ایندیپندنت فارسی با انتشار مقاله ای با عنوان روایت ۴۰ ساله اعترافات اجباری و اعدامها در حکومت اسلامی به جنایات رژیم پرداخت و نوشت: بار دیگر حکومت با پخش فیلمی درباره اعترافات اجباری نوید افکاری از سوی برنامه «بیست و سی» صدا و سیمای رژیم ایران، همزمان دو موضوع اعترافات اجباری و اعدام و کاربرد آن علیه مخالفان حکومت را در صدر اخبار این روزهای ایران قرار داده است.
اعدام و اعترافات اجباری دو رویکردی هستند که در چهل سال گذشته پیوسته از سوی حکومت اسلامی به عنوان ابزارهای اعمال فشار و ارعاب علیه منتقدان و مخالفان به کار گرفته شدهاند.
اعدامها از همان هفته اول پیروزی انقلاب ۵۷ با تیرباران کردن فرماندهان ارتش شاهنشاهی ایران در پشتبام مدرسه رفاه، محل اقامت روح خمینی، آغاز شد. اعدامها با چراغ سبز شخص روحالله خمینی، آن روند بلافاصله به مسئولان غیرنظامی حکومت پهلوی نیز گسترش یافت و طی چندین ماه خونین در ابتدای استقرار نظام تازه، شمار زیادی از فرماندهان و سیاستمداران حکومت پهلوی اعدام شدند.
یکی از قضات مشهور این دادگاهها صادق خلخالی بود که با حکم روحالله خمینی، شمار زیادی از مسئولان حکومت پیشین را در محاکماتی فوری و بدون حق تجدیدنظرخواهی به اعدام محکوم کرد و حکم آنها نیز بلافاصله اجرا شد.
همزمان با شروع تنش و درگیری بین نیروهای حکومت اسلامی ایران و برخی منتقدان و مخالفان آن در برخی مناطق کشور در سال ۱۳۵۸، موج بعدی اعدامها با سفرهای صادق خلخالی به مناطق مختلف ایران شروع شد.
او به هر شهری که سفر میکرد، ظرف چند ساعت بسیاری از بازداشتشدگان را ضربتی و بدون رعایت هر گونه روال قانونی، محاکمه فوری و اعدام میکرد، به گونهای که سفر خلخالی به هر شهر، رعب و وحشت در بین مردم ایجاد میکرد و او به قصاب رژیم اسلامی مشهور شد.
در ابتدای دهه ۱۳۶۰ نیز با افزایش اختلاف بین گروههای سیاسی و حکومت اسلامی، موج دیگری از اعدام اعضای بازداشتشده گروههای سیاسی مخالف و منتقد در زندانها شروع شد. دو چهره دیگری که در این دوره نام آنها به عنوان عامل اعدامهای مخالفان مطرح شد، محمدی گیلانی، حاکم شرع وقت دادگاه انقلاب اسلامی، و اسدالله لاجوردی، دادستان وقت انقلاب بودند که در تندروی و اعمال فشار بر مخالفان سیاسی نظام و صدور و اجرای احکام متعدد اعدام مشهور بودند.
در همین دوره، همزمان با موجهای مختلف اعدامها در زندانها ، رژیم اسلامی ایران به شکل گستردهای به اخذ اعترافات اجباری تحت فشار و شکنجه از مخالفان سیاسی خود روی آورد.
در سال ۱۳۶۷، نیز چند هزار زندانی سیاسی، را اعدام و مخفیانه دفن کرد و بدین سان نظام حاکم بر ایران بار دیگر به استفاده گسترده از حربه اعدام برای از بین بردن مخالفان خود اقدام کرد.
پس از شورشهای شهری دهه ۱۳۷۰ در شهرهای ایران که در اعتراض به اوضاع بد اقتصادی و برخی دلایل دیگر رخ دادند، حکومت بار دیگر حربه اعدام را برای برخورد با معترضان و ساکت کردن جامعه بهکار گرفت.
پس از جریان کوی دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۸ و سپس بازداشت شمار زیادی از فعالان مدنی و سیاسی و روزنامهنگاران در سالهای اواخر دهه ۱۳۷۰ و اوایل دهه ۱۳۸۰، بار دیگر موجی از فشارها و شکنجهها علیه بازداشتشدگان به راه افتاد و تلویزیون حکومت ایران نیز در همان مقطع زمانی اقدام به پخش دور جدیدی از اعترافات اجباری بازداشتشدگان سیاسی کرد.
علاوه بر دانشجویان و فعالان سیاسی، جمهوری اسلامی ایران در دهه ۱۳۸۰ شروع به بازداشت افراد داری تابعیت دوگانه و در واقع به گروگان گرفتن آنها کرد و در مواردی آنها را مجبور به اعترافات اجباری علیه خود و دیگران کرد که اعترافات این دسته از بازداشت شدگان نیز همانند موارد پیش، از صدا و سیما پخش شد.
در سال ۱۳۸۸نیز با بازداشت گسترده منتقدان و معترضان، نظام بار دیگر دست به بازداشت گسترده منتقدان و مخالفان زد و علاوه بر برگزاری دادگاههای نمایشی، در سطح وسیعی اقدام به اخذ اعترافات اجباری از فعالان سیاسی و مدنی و پخش آنها در برنامههای تلویزیونی کرد و برخی از بازداشتشدگان را نیز اعدام کرد.
در واقع، نگاهی به روند چهل سال گذشته نشان میدهد که جمهوری اسلامی ایران، مستمر و گسترده از دو اهرم اعترافات اجباری و اعدام در مقابله با منتقدان و مخالفان خود استفاده کرده است.
به نظر میرسد که جمهوری اسلامی ایران اعدامها و اعترافات اجباری را دست کم برای دسترسی به دو هدف انجام میدهد. نخستین دلیل، تلاش برای مرعوب کردن منتقدان و مخالفان و منصرف کردن آنان از ادامه مخالفت عملی با نظام است. در کنار این، امیدوار است که از طریق «صدا و سیما» به عنوان رسانه مورد توجه برخی طرفداران حکومت، کماکان حمایت آنها را جلب کند و از آنها به عنوان نیروی سرکوبگر در سرکوب اعتراضات ضد حکومتی مردم در آینده بهره بگیرد.