در سالروز امضای توافق هسته ای چه چیزی از برجام باقی مانده‌است؟ علی حیدری

۲۴ تیر سالروز امضای توافق هسته‌ای میان ایران و کشورهای موسوم به ۵+۱ در سال ۱۳۹۴ بر اساس استراتژی «نرمش قهرمانه» مورد ادعای علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران است. مهمترین پرسش در پنجمین سال از امضای آن توافق این است که «چه چیزی از برجام باقی مانده‌ است؟»

اولین و مهمترین اقدام در جریان این ۵ سال، خروج ایالات‌متحده آمریکا از توافق هسته‌ای در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ بود. دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، همان گونه که در کمپین انتخاباتی اش گفته بود، ایالات‌متحده را به قول خودش از بدترین توافق تاریخ آمریکا خارج ساخت. اقدامات آمریکای ترامپ علیه ایران البته به خروج از برجام محدود نماند و ایالات‌متحده از ۱۵ مرداد ۱۳۹۷ و در چندین مرحله، بی‌سابقه‌ترین تحریم‌ها علیه یک کشور را بر ایران اعمال کرد. این تحریم‌ها که به «کارزار فشار حداکثری» معروف شد، مهمترین هدفش به صفر رساندن صادرات نفتی ایران و خشک کردن منابع مالی جمهوری اسلامی اعلام شد و در راستای فشار آمریکا برای تغییر رفتار ایران و متوقف ساختن برنامه‌های هسته‌ای و موشکی جمهوری اسلامی صورت می‌گرفت.

اقتصاد ایران که از بحران‌ها و مشکلات ساختاری فراوانی در رنج بود، پیش از آغاز عملی کارزار فشار حداکثری آمریکا شاهد سقوط ۶۰ درصدی ارزش ریال و افزایش تورم شد. این وضعیت نشان داد که ایران حتی از لحاظ روانی، آمادگی رویارویی با فشارهای آمریکا را ندارد.

رهبر جمهوری اسلامی نیز برای مقابله با فشارهای آمریکا و شکست آرزوی ترامپ جهت مذاکرهٔ مجدد با ایران و رسیدن به یک توافق جدید، اینبار از راهبرد «صبر استراتژیک» پرده برداری کرد. هدف این راهبرد از سویی تحمل فشارهای ایالات‌متحده تا موعد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و قمار بر عدم پیروزی مجدد دونالد ترامپ و از سویی دیگر تهدید غیر مستقیم منافع منطقه‌ای آمریکا از طریق گروه‌های ستیزه‌جوی حامی ایران بود. در چارچوب این راهبرد، سیاست‌های منطقه‌ای ایران و حمایت از گروه‌های نیابتی ادامه یافت و تلاش شد تا آمریکا را به یک رویارویی محدود نظامی بکشاند تا بدین طریق با اثر‌گذاری بر افکار عمومی آمریکا، موقعیت داخلی دونالد ترامپ با چالش و بحران مواجه شود. حمله به نفت‌کش‌ها و ساقط کردن هواپیمای بدون سرنشین آمریکا در راستای چنین راهبردی انجام گرفت.

با این وجود ترامپ «دم به تله نداد» و وارد بازی ایران نشد. بلکه با افزایش فشارهای اقتصادی، منازعه را به خیابان‌های ایران کشاند. در آبان ۹۸، ایرانِ زخمی از فشارهای اقتصادی، شاهد بزرگترین اعتراضات اجتماعی تاریخ معاصر خویش نسبت به افزایش سه برابری قیمت بنزین جهت مقابله با کسری عظیم بودجه کشور بود. برای اولین بار در تاریخ ایران، بودجهٔ عمومی کشور در یک سال (سال ۹۸) دو بار تعدیل شد تا بتوان پیامدهای فشار حداکثری آمریکا را تا حدودی کنترل کرد.

علی‌رغم این وضعیت، رهبر ایران کماکان مردم را به صبر و تحمل دعوت می‌کرد و در برخی شرایط ژست اپوزیسیون به خود می‌گرفت و منتقد دولت نیز می‌شد. از آن سو، دونالد ترامپ ضمن افزایش فشارها، رهبران ایران را به تأسی از رهبر کره شمالی، پیوسته دعوت به مذاکره مجدد می‌کرد. ترامپ در ادامهٔ کارزار فشار حداکثری، ابتدا از ۱۳ آبان ۱۳۹۷ تحریم نفتی ایران را آغاز کرد و سپس معافیت برخی کشورها در خرید نفت ایران را نیز در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۸ لغو نمود و صادرات روزانه نفت ایران را به زیر ۲۰۰ هزار بشکه کاهش داد. مجدداً ارزش ریال ایران سقوط کرد و تورم رکوردی جدید زد. در چنین گیروداری نیز بانک جهانی پیش‌بینی کرد که رشد اقتصادی ایران در سال ۲۰۱۹ (دی ۹۷ تا دی ۹۸) منفی ۶٫۵ درصد خواهد بود. این آمارها تأثیر فوق‌العادهٔ تحریم‌های اقتصادی بر اقتصاد بیمار ایران را به وضوح نشان می‌داد.

اما جمهوری اسلامی در پاسخ به این فشارهای فزاینده کماکان بر سیاست‌های منطقه ای از طریق حمایت از گروه‌های نیابتی ادامه می‌داد. جمهوری اسلامی گاهی با موشک باران پادشاهی سعودی از طریق حوثی‌های یمنی و گاهی در عراق از سوی میلیشیای فرقه‌گرا منافع و هم پیمانان منطقه ای آمریکا را تهدید می‌کرد. در سوریه نیز برغم ضربات پیوسته و فزاینده اسرائیل، نیروهای نیابتی و حتی وابستگان ایرانی سپاه قدس تقویت می‌شدند و در لبنان نیز از وجود حزب‌الله در دولت آن کشور بهره‌برداری سیاسی و اقتصادی می‌شد.

همراستا با این سیاست‌ها، ایران در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۸ (دقیقا یکسال پس از خروج آمریکا از برجام) روند کاهش تعهدات برجامی خویش را آغاز کرد. جمهوری اسلامی در اولین گام از فروش و تحویل اورانیوم غنی شده و آب سنگین خودداری کرد.

چنین گامی باعث تجدید نظر در برآوردهای امنیتی و نظامی آمریکا، اسرائیل و دیگر هم پیمانان منطقه‌ای ایالات متحده در مواجهه با ایران شد. افزون بر آن کاهش تعهدات برجامی ایران تأثیرات کارزار فشار حداکثری آمریکا را با این پرسش مواجه ساخت که «آیا صرفاً فشار اقتصادی به تغییر رفتار ایران منجر خواهد شد و رهبران آن کشور را به میز مذاکره باز خواهد گرداند؟»

با آغاز کاهش تعهدات هسته‌ای ایران که هر دو ماه یکبار صورت می‌گرفت، جمهوری اسلامی گام به گام به نقطهٔ صفر پیش از برجام نزدیکتر می‌شد؛ در ۱۶ تیر ۱۳۹۸ ایران عدم تعهد به محدودیت در غنی سازی را اعلام کرد، در ۱۴ شهریور ۱۳۹۸ سانتریفیوژهای پیشرفته در سایت نطنز مجدداً فعال شدند، در ۱۴ آبان ۱۳۹۸ راکتور فردو راه اندازی مجدد شد. این گام‌ها بویژه برای آمریکا و اسرائیل یک پیام روشن داشت: ایران هرگز از برنامهٔ هسته‌ای خویش از طریق فشارهای اقتصادی کوتاه نمی‌آید.

اسرائیل که پیشتر اعلام کرده بود چندین ‌تُن سند مربوط به برنامهٔ هسته‌ای ایران را از قلب تهران بار زده و به تل آویو برده‌است، این گام‌ها را تأییدی بر ادعای خود مبنی بر نظامی بودن برنامهٔ هسته‌ای ایران دانست. اما اسرائیل تهدید ایران را فقط در برنامه‌های هسته‌ای و موشکی تهران نمی‌دید.

اسرائیل از سال ۱۳۹۴ یک استراتزی سه مرحله‌ای را علیه نفوذ منطقه ای ایران آغاز کرد. در سال ۹۴ و به تدریج ارتش اسرائیل ضربات هوایی علیه نیروهای نیابتی و سپس نیروهای ایرانی سپاه قدس در سوریه را آغاز نمود. با عدم واکنش ایران به این ضربات (در همان چارچوب صبر راهبردی رهبر ایران)، اسرائیل مرحلهٔ دوم از راهبردش را کلید زد و از اواخر بهار ۱۳۹۸ حملات هوایی علیه نیروهای نیابتی ایران در عراق را نیز شروع کرد. اما پیش از ورود به مرحلهٔ سوم راهبردش، این ایالات متحده بود که در ۱۳ دی ۱۳۹۸ طی عمیات «آذرخش کبود» با کشتن قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس، وارد فاز جدیدی از فشار علیه جمهوری اسلامی شد: ترکیب فشار اقتصادی با ضربات نظامی محدود، محاسبه شده و آزار دهنده.

واکنش ایران تحت عنوان «انتقام سخت» نه تنها در حد چنین ضربهٔ بزرگ و غیرمنتظره‌ای نبود بلکه با هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری اکراینی توسط پدافند هوایی سپاه در ۱۸ دی ۱۳۹۸، بحران بین‌المللی دیگری به بحران‌های ایران اضافه شد. پیش از این، جمهوری اسلامی در ۱۵ دی ۱۳۹۸ پنجمین و آخرین گام کاهش تعهدات برجامی را نیز برداشت و اعلام کرد از این به بعد به هیچ‌کدام از تعهدات هسته ای از جمله درجه خلوص غنی سازی، حجم و اندازهٔ غنی سازی و محدودیت در تجهیز و راه اندازی سانتریفیوزها پایبند نخواهد بود.

البته ایران برای مقابله با سیاست‌ها و تهدیدهای آمریکا و اسرائیل حوزهٔ «جنگ سایبری» را نیز به خدمت گرفت. جنگ سایبری علیه برنامهٔ اتمی ایران ابتدا در سال ۱۳۸۹ و با بدافزار «استاکس نت» کلید خورد. هجوم با این بدافزار به تخریب بخشی از سانتریفیوژهای سایت نطنز منجر شد و طبق برآوردهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل باعث به عقب افتادن برنامهٔ اتمی ایران و کاهش سرعت آن برنامه شد. از آن زمان به بعد حمله به زیر ساخت‌های نظامی و هسته ای ایران ادامه یافت و هر از چند گاهی رسانه‌های رسمی ایران از تخریب یا انفجاری سخن می‌گفتند. ایران نیز به تدریج وارد فاز جنگ سایبری شد و حملاتی را به زیر ساخت‌های آمریکا، اسرائیل و عربستان سعودی ترتیب داد. اما هجوم سایبری ایران به تأسیسات غیرنظامی اسرائیل بویژه تاسیات آبرسانی و فاضلاب در اوایل اردیبهشت ۱۳۹۹، جنگ سایبری را از هجوم به اهداف نظامی و اتمی وارد فاز گسترده‌تری کرد و سبب شد تا رقبای ایران تأسیسات غیرنظامی را به عنوان اهداف این جنگ نیز در نظر بگیرند.

چنین تغییری در اهداف جنگ سایبری همزمان شد با آغاز مرحلهٔ سوم از راهبرد اسرائیل در تقابل با تهدید ایران. حمله به سامانهٔ رایانه ای بندر رجایی در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ و سپس اصابت شناور پشتیبانی کنارک با آتش خودی طی یک مانور نظامی در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ تنها یک روز پس از هجوم سایبری به بندر رجایی، موج جدید حملات سایبری علیه ایران را نشان می‌داد.

اسرائیل در مرحلهٔ سوم راهبرد تقابل با ایران و با توجه به عدم واکنش ایران به دو مرحلهٔ پیش گفته‌، منازعه را از طریق ضربات نظامی مستقیم و گسترش اهداف جنگ سایبری به درون خاک ایران منتقل کرد. این مرحله با انفجار تأسیسات تولید سوخت جامد برای موشک در مجموعه نظامی خجیر در ۵ تیر ۱۳۹۹ و سپس انفجار در مرکز تولید سانتریفیوژهای پیشرفته سایت نطنز در ۱۲ تیر ۱۳۹۹ آغاز شد و تا به امروز بطور پیوسته در گوشه و کنار ایران ادامه دارد. در این مرحله کاملاً آشکار است که تأسیسات غیرنظامی بویژه نیروگاه‌های تولید برق و صنایع پتروشیمی نیز جز اهداف بشمار رفته و مورد هجوم قرار گرفته‌اند.

انفجارات پیوسته و دامنه‌دار چند هفته اخیر در ایران چالشی بزرگ در برابر راهبرد و سیستم امنیتی – حفاظتی جمهوری اسلامی ایجاد کرده‌است. کمترین پیامد چنین وضعیتی در کوتاه مدت آشکار شدن ناکارآمدی و ناتوان بودن کل نظام در برابر بحران‌های امنیتی است. تحمیل «قواعد و شرایط جدید درگیری» به ایران، نشان می‌دهد که ادعای رهبران جمهوری اسلامی مبنی بر جنگیدن در عراق، سوریه، یمن و لبنان برای دور کردن تهدید از مرزهای ایران نه تنها تهدید را از مرزها دور نساخت بلکه جنگ را به درون خاک ایران منتقل کرد. افزون بر آن برنامه‌های هسته ای و موشکی که همیشه به عنوان مولفه‌های اصلی راهبرد «بازدارندگی» از آنها یاد می‌شد، خود به تهدیدی برای امنیت ملی و بهانه ای جهت انتقال منازعهٔ نظامی به درون ایران شدند.

بدین ترتیب پنج سال پس از امضای توافق هسته‌ای باید از رهبران جمهوری اسلامی ایران پرسید کدام یک از راهبردهای اقتصادی، سیاسی، منطقه ای، نظامی و امنیتی ایران با موفقیت همراه بوده‌است؟ به دیگر سخن، امروز این پرسش مطرح است که: «چه چیزی از برجام باقی مانده‌است؟»