دوران پادشاهی در تاریخ یهود و برپایی بیت المقدس، نماد مذهب و ملیت یهود

تاریخ یهود – گفتار سوم

یهودیان، چند صد سال پس از آن که به صورت یک قوم شکل گرفتند، گام مهم دیگری برداشتند و آن گزینش رژیم پادشاهی، به جای حکومت عشیره ای بود تا همه قبائل دوازده گانه به صورت یک ملت درآینده و همانند حکومت های متشکل زمان عمل کنند و به یگانگی دست یابند و ملت واحد محسوب شوند.

بدین سان، با آغاز پادشاهی شائول، دوران سلطنت در تاریخ یهود آغاز گردید، ولی همزمان با پادشاهان، انبیائی در بین یهودیان ظهور کردند که با خطبه های توبیخ آمیز و سخنان هشدار دهنده، مردم را به راه راست می خواندند و آنان را از حوادث آینده برحذر می داشتند.

در ظرف پانصد سالی که دوران پادشاهی در تاریخ یهود ادامه داشت، انبیا به این رسالت سنگین، به هدف هدایت اخلاقی مردم ادامه می دادند.

در آن دوران، که پای بندی به اصول اخلاقی وارزشهای انسانی، که به گفته انبیاء، پروردگار انتظار آن را از مردمان داشت، بر اجرای مراسم دینی و آئین های مذهبی برترمحسوب میشد، انبیا مردمان را فرا میخواندند که درستکار باشند، مهربانی و بخشندگی در پیش گیرند، از رفتار بد دوری کنند و عدالت و داد را بجویند.

سخنان پیامبرگونه انبیای یهود، به صورت شعر و نثر ثبت گردید و بسیاری از رساله های آنان به بخشی از کتاب مقدس یهود (که مجموعه ای از تورات، سخنان انبیا و تاریخ ایام است) مبدل شد. جاودانگی این پیام انبیای یهود، بخاطر جهانشمول بودن سخنان آنان در اهمیت گذاشتن به ارزش های انسانی است.

به عنوان مثال ، «اشعیای نبی» در کتاب خود (باب اول، آیه ۱۷)  مینویسد: «خوبی را فرا گیرید، خود را به دادگستری بسپارید، گمراهان را یاری دهید، حق یتیمان را پاس دارید، از بیوه زنان دفاع کنید و همچنان در جستجوی عدالت و داد گام بردارید».

حکومت شائول به عنوان پادشاه یهود، دورانی کوتاه بود. تاریخ نویسان می گویند که او چندان اشتیاقی به پادشاهی نداشت، و شاید هم فاقد استعدادهای لازم برای رهبری ملت یهود بود.

سخن از نیمه دوم قرن یازدهم پیش از میلاد است و جز مطالبی که در صحیفه “شموئل” در کتاب مقدس یهود آمده، اطلاع زیادی از او نداریم. شائول در تپه ای به نام “هَر گیلبُوَع” درگذشت که این جریان در کتاب “تواریخ ایام” که آن هم بخشی از کتاب مقدس یهود است آمده است.

گفته می شود که حضرت داود، پس از آن که با تیرکمان خود گولیات را مغلوب کرد از محبوبیت بسیار برخوردار شد و در واقع راه خود را برای رسیدن به مقام پادشاهی همواره کرد.

داود از همان دوران نوجوانی اندامی ورزیده داشت و استعداد شگرف خود را در برابر «فلسطیان» نشان داد و بر «گولیات» پیروز شد.

درباره «فلسطیان» که در زبان عبری «پلشتیم» (פלשתים) نامیده میشدند، هیچگونه اسناد تاریخی در دست نیست و ما نمی دانیم که آن ها که بودند، در چه زمان به سرزمین اسرائیل رسیدند، بر کدام نقاط تسلط داشتند، چند سال در این سرزمین زندگی کردند و چه یادگاری از خود به جای گذاشتند و چگونه از کتاب تاریخ محو شدند.

یکی از حدسیاتی که در مورد منشاء پیدایش “فلسطیان” مطرح می باشد آن است که آنان قومی از دزدان دریائی بودند که از جزایر یونان در دریای اژه به سواحل جنوبی خاک کنونی اسرائیل آمدند و در ناحیه ای که اکنون نوار غزه در آن قرار دارد ساکن شدند و با یهودیان به ستیز برخاستند و قصد تصرف سرزمین آنان را داشتند.

حضرت داود در سمت پادشاهی، “فلسطیان” را به سختی شکست داد و آنان را مضمحل ساخت و پس از چندی، دیگر اثری از آنان در تاریخ باقی نماند- گرچه، رومیان پس از آنکه سرزمین اسرائیل را به تصرف  درآوردند، نام آن را به «فلسطین» تغییر دادند که در واقع نام «فلسطیان» بود.

رومیان، که سرزمین اسرائیل را ویران کردند، یهودیان را از این سرزمین بیرون راندند و حتی نام کشورشان را از “سرزمین اسرائیل” به “فلسطین” مبدل ساختند تا به خیال خودشان، دیگر نامی از قوم یهود در کره خاکی باقی نماند.

داود پادشاه، پس از پیروزی بر «فلسطیان»، حکومت پادشاهی خود را تحکیم بخشید و اورشلیم را آباد کرد و آن را بعنوان پایتخت خویش برگزید.

داود پادشاه، در جستجوی مکانی که آن را پایتخت خود قرار دهد، مکانی را برگزید که ظاهرا به هیچ یک از قبائل دوازده گانه یهود تعلق نداشت تا مبادا قبیله ای بگوید که پایتخت در خاک آن برپا شده و بنابراین، آن قبیله بر قبائل دیگر برتری دارد.

اورشلیم نقطه ای دور و خالی از جمعیت بود و تپه بزرگی در وسط آن قرار داشت که “صیون” نام گرفت. بنابراین، اورشلیم به عنوان پایتخت ملت اسرائیل، دارای سه هزار سال پیشینه می باشد.

حضرت داود می خواست که حکومت یهود پا بگیرد و در میان ملت های زمان از احترام و قدرت برخوردار باشد و از این رو تصمیم گرفت تا به روی تپه “صیون” نیایشگاه بزرگی را برپا سازد تا همه یهودیان برای راز و نیاز با پروردگار به آن جا بیایند و این نیایشگاه به صورت مظهر وحدت و سیادت و حاکمیت یهودیان در آید و موجب اتحاد و انسجام بین همه قبائل و عشیره ها شود.

ولی عمر حضرت داود برای احداث این نیایشگاه کفایت نداد و این مهم، به فرزند او سلیمان سپرده شد که او نیز در باور دینی یهودیان مقدس نامیده شده و “حضرت” لقب گرفته است.

سلیمان جانشین پدر گردید و مملکت یهود را گسترش بخشید و پایه های آن را مستحکم تر ساخت.

می گویند که سلیمان مردی فرزانه و فرهیخته و اندیشمند بود که خرد و حکمت بسیار داشت و در دوران او آرامش و نیک بختی بر سرزمین یهود حکمفرما گردید و مردمان از وفور نعمت برخوردار شدند و آحاد ملت با یکدیگر متحد گردیدند و یک قوم قوی بوجود آوردند.

دوران سلطنت حضرت سلیمان در تاریخ یهود به نیکی بسیار ثبت گردیده است.

حضرت سلیمان نه تنها آرامش و وفور نعمت را برای این سرزمین به وجود آورد، بلکه وصیت پدرش را برای برپایی معبد مقدس عملی ساخت، که  بنایی گسترده و مجلل بود.

او نیایشگاه مرکزی یهودیان، یعنی همان “بیت المقدس” را با جلال و شکوه و در ابعاد بسیار گسترده برپا ساخت که بزرگترین و زیباترین بنای آن زمان محسوب می شد و موجب سربلندی و افتخار یهودیان می بود و آنان را به سوی وحدت و یکپارچگی و خروج از زندگی قبیله ای رهنمون می گشت.

ولی دوران شکوه سلطنت سلیمان دیری نپائید- زیرا او که زنان و کنیزان بسیار داشت و در پی زیبائی و تجمل بود، بر میزان مالیات مردم افزود و باری سنگین به دوش آنان گذاشت ، تا آن جا که  کسانی که توان پرداخت مالیات نداشتند، به بیگاری گرفته میشدند.

حضرت سلیمان در سال ۹۳۰ پیش از میلاد چشم از جهان فروبست و کوتاه مدتی پس از آن، قبائل دهگانه ای که در شمال سرزمین اسرائیل می زیستند، علم طغیان برافراشتند و به شورش دست زدند و حکومت جداگانه ای برپا ساختند، که نام آن را «مملکت اسرائیل» (ממלכת ישראל) نهادند و «سامره» (שומרון) را پایتخت خویش قرار دادند.

“مملکت اسرائیل” مدت ۲۰۰ سال ادامه داشت و ۱۹ پادشاه بر آن حکم راندند. ولی “مملکت یهودا” (ממלכת יהודה) که پایتخت آن اورشلیم (ירושלים) بود، ۴۰۰ سال دوام آورد و بر آن هم، ۱۹ پادشاه از سلاله حضرت داود حکومت کردند.

ولی در آن روزگاران، دو امپراطوری در همسایگی سرزمین یهود قدرت گرفتند و استقلال آن را مورد تهدید قرار دادند.

سخن از دو امپراطوری بابل و آشور است که به ابرقدرت های زمان مبدل شدند و به جهانگشائی پرداختند.

گسترش این دو امپراطوری موجب شد که نخست سرزمین “اسرائیل”، و پس از آن سرزمین “یهودا” به تصرف بیگانگان درآمد.

اشغالگران سرزمین اسرائیل، آشوریان بودند که در سال ۷۲۲ پیش از میلاد بر این خاک مسلط شدند و مردمان آن را به اسارت بردند.

حدود یکصد سال پس از آن تاریخ، امپراطوری بابل سرزمین “یهودا” را به اشغال درآورد و بیشترین شمار از ساکنان آن را به اسارت برد و بیت المقدس یهود (בית המקדש- بیت همیقداش) را ویران ساخت و یهودیان را در سوگ عمیقی فرو برد.

با ویرانی بیت المقدس، یهودیان در واقع نماد راستین استقلال و سیادت خود را از دست دادند و یک دوران بسیار دشوار اسارت و تبعید آغاز شد که در گفتارهای بعدی از آن ها سخن خواهیم گفت.

یک دیدگاه

  1. دین هر چه باشد یهودی . مسیحی . مسلما ن و بودا .و … قبل از هر چیز ریشه در افسانه های انسان ها ودر رده ادبیات حماسی بوده کم کم با همان زیبایی ادبی حماسی وارد فرهنگ ها شده تا به امروز به مافیایی قدرت و حکومت بر انسان ها تبدیل شده . شکی نیست که اسلام و مسیحیت کپی از یهودیت هستند اما چیزی که مسلم است موسی چیزی فراتر از رستم داستان فردوسی نیست این فرد خیالی کم کم به سبب منافع اربابان قدرت وارد فرهنگ و رفتار قوم یهود شده. رفتار یک قوم شامل دامنه وسیعی است از رفتار سیاسی تا رفتار اقتصادی و .. در پایان یک انسان اشنا به علم که با منظق و عقل بیگانه نیست به درستی می فهمد که نه تنها موسی بلکه همه پیامبران تخیلی یا دروغین هستند. و دستاورد دین ها چیزی جز کشتار و استبداد انسان ها نبوده به راستی هم اکنون تقابل میان ادیان یهودی و اسلام و مسیحی کاملا مشهود است اتشی که میلیون ها شاید هم میلیارد ها انسان را به کام خود
    در اینده نزدیک بکشد دین بین انسان ها دیوار کشید برده داری را گسترش داد چرا که همین یک دین خود را برتر از دیگران بدانند چیزی جز افکار برده داری نیست و ….در پایان اگر خدای خیالی و فرشتگان جای در جهان باشند ایند گان ان ها را به خاطر جنایات و کشتار محاکمه خواهند کرد .میلیون ها انسان به سبب دین کشته شده اند ..

Comments are closed.