روشنفکر به معنى آنکه با تلاش براى دانستن و کاربست خرد در دریافتهاى نوین در کار تحول جامعه است، تعریفى فراگیر است. روشنفکران را عامل تحول دانایى در جامعه باید دانست و این به گروه خاصى از آنان معطوف نمىگردد. آنان در گذر تاریخ بر آگاهى جامعه افزودهاند و هزینههاى بسیارى را از دو سو پرداختهاند. اول از سوى حاکمان فکرى و اعتقادى جامعه که غالباً آخوندها و پیروان نزدیک آنان بودهاند و از سوى حاکمان دولتى که غالباً از فشار گروه اول به آن اقدام کردهاند. از سوى دیگر همواره آنان مورد احترام جمعى شدهاند و هواداران معینى داشتهاند. آنان در گذار تاریخى محبوبیت بیشتر و بیشتر یافتهاند تا اینکه کشتى جمهورى اسلامى به گل نشست و جامعه یکباره دریافت که از جاده تمدن قرنها به عقب پرتاب شده و بار همه این بداقبالى را یکباره به حساب روشنفکران ریخت. امروز در بدنه جامعه ایرانى کلمه روشنفکر از فحش ناموسى هم بدتر است.
روشنفکران در کارنامه خویش کنشهاى متفاوتى دارند. از جمله این کنشها مىتوان از آگاهىهاى اجتماعى، اقتصادى، اعتقادى و فلسفى، اقتصادى و سیاسى نام برد. آنان در همه زمینهها جامعه را آگاهتر ساختهاند و از این رو شایسته احترام و پذیرش هستند. آنان در بیان نظراتشان از دو سو متکثر هستند. از سویى در موضوع و مقولهاى واحد، آگاهىها و نظراتى یکسان ارائه نمىکنند و از این رو در پذیرش یکدیگر نیستند و از سوى دیگر بر موضوعات و مقولههاى متفاوتى تمرکز مىکنند. با وجود این پراکندگى، آنان اثر مثبت خویش را در سیر تاریخى جوامع گذاشتهاند و همچنان مىگذارند. روشنفکران در بعد سیاسى نیز از زاویهی آگاهى همواره عملکردى مثبت داشتهاند ولى از زاویهی عملى سوالهاى بسیارى ایجاد کردهاند.
اگر به گفته دکتر مسعود نقرهکار تاریخ روشنفکرى را از عصر عباس میرزاى قاجار بدانیم، دوران مشروطیت و عملکرد آنان را در کلیت خود باید مثبت ارزیابى کرد ولى عملکرد آنان در قالب فرقه دموکرات آذربایجان کاملاً منفى است. آنان همچنین خطاى فاحشى را در جریان شکلگیرى انقلاب اسلامى ۵٧ و روى کار آوردن جمهورى اسلامى داشتند و آرزوى محالى را کاملاً در خلافنُرمهاى فرهنگى جامعه متحقق کردند.
دیدگاه امروز بدنه جامعه ایرانى در مورد روشنفکران بر آنان گران آمده است. دکتر نقرهکار در مصاحبه با علی لیمونادى در برنامه «کوچ ایرانیان ١٧۴» ضمن دفاع از روشنفکرى ایران، اشتباهات اندک روشنفکران را مىپذیرد و بدون معطلى براى آنکه شنونده بدان معطوف نشود، اشتباهات اساسى را به حساب محمدرضا شاه فقید واریز مىکند و آقاى لیمونادى براى سبقت گرفتن از او جمهورى اسلامى را خلف نظام محمدرضا شاهى مى داند! این تیپ سخنان بارها و بارها و توسط افراد بسیارى بیان شده است و سابقه فراوان دارد.
راستى تفاوت اساسى روشنفکران دوران مشروطیت با روشنفکران دوران محمدرضا شاه چیست؟ روشنفکران دوران رضا شاه چگونه بودند؟
روشنفکران دوران مشروطیت در همه ابعاد به مدنیت گرایش داشتند. آنان از بطن اقشار ثروتمند جامعه بیرون آمده بودند و از این رو با ساز و کار سیاسى آشنا بودند. تحولى اساسى در دوران محمدرضا شاه اتفاق افتاد و با «انقلاب سفید» جامعه دگرگون شد و روشنفکرانى به عرصه جامعه وارد شدند که تنها آشنایى آنان با سیاست، کتاب بود. از سوی دیگر آنان بسترى واپسگرا داشتند و جامعه در خلاف آن بستر بسرعت در حال دگرگونى بود. ناتوانى روشنفکران در ادراک درست عمل سیاسى و عقب ماندن آنان در پذیرش رفتارهاى نوین اجتماعى آنان را به سوى نادرستىهاى بسیار در ادراک و عمل سوق داد. گرایش به مذهبى به ظاهر تجددطلبانه و به اصطلاح کپى شده از تحولات مذهبى دوران رنسانس اروپا باب روز شد. این گرایش مذهبى نه تنها تجددطلبانه نبود که ارتجاعى بود. اگر در رنسانس اروپا گرایش تجددطلبانه خواهان مدنیت و پیشرفت تمدنى بود، گرایش تجددطلبانه مذهبى در دوران محمدرضا شاهى خواهان بازگشت به گذشته و مخالف همه تحولات و پیشرفتها بود. حتى چپها و کمونیستها نیز با بیشتر مظاهر تمدنى نوین مخالف بودند. در چنین فضایى بود که محمدرضا شاه فقید به ناچار فضاى سیاسى را بست تا جامعه را به جایى بىبازگشت براند و اگر شانس یار مىشد، چنین صورت مىگرفت.
برخلاف نظر دکتر نقرهکار، آنکه بیشتر از چپ مىترسید نه محمدرضا شاه فقید که دولت آمریکا بود. آنان اساس برهم زدن نظام را به کمک مذهبىها، چپها و بهاصطلاح ملیون ریختند و البته برنامه آمریکا پیش نرفت و قدرت در اختیار خمینى افتاد. شواهد بسیارى نشان مىدهد که جمهورى اسلامى نه دستپرورده شاه فقید که دست پرورده شما روشنفکران بود:
اول، ایرانیان به آخوندها اعتماد نداشتند. نمونه آنکه بنى صدر رأى آورد. بنابراین شاه فقید زمینه را براى مذهبیون فراهم نکرد.
دوم، در طول انقلاب ملیون به مردم دروغ گفتند و خمینى را وادار کردند که حرفهاى جدیدى بزند که بدان باور نداشت تا مردم او را بپذیرند.
سوم، چپها و مجاهدین و دیگر مذهبیون تنها مسئلهاى که داشتند سنگر گرفتن پشت خمینى علیه آمریکا بود و شاه به عنوان مهره آمریکا محکوم بود.
و اما در دوران رضاشاه فقید دو گروه روشنفکر بودند. روشنفکران بازمانده دوران مشروطیت و روشنفکران نوظهور اروپا رفته. رضاشاه کبیر با گروه اول داد و ستد داشت ولى با گروه دوم در ستیز شد. گروه پنجاه و سه نفر از جمله این گروه اخیر بودند.
آخرین نکتهاى که موجب تاسف است، ندیدن و انکار آن روشنفکرانی در دوران محمدرضا شاه است که در همکارى با او در راه سازندگى کشور قدم نهادند.
بىجهت نیست که بدنه جامعه امروز از روشنفکران متنفر است و به قول برخى از مردم، روشنفکرى در میان آنان نمىبیند. نتایج عملکرد روشنفکران بسیار بر جامعه گران تمام شده است.
بىگمان دکتر نقرهکار و آقاى لیمونادى و بسیارى دیگر (که در اتهام زدن به شاه فقید و پاک کردن دامن روشنفکرى دوران شاه فقید هیچ موقعیتى را از دست نمىدهند و در توهین به طرفداران شاهنشاهى ایران بىپروا هستند) از افراد ارزشمند جامعه ایراناند. امیدوارم جامعه ایران ارزشهاى واقعى روشنفکرى را درک کند و روشنفکران نیز راه دانستن و نقد را به روى خود نبندند و همچنانکه پس از سالها مدعى عدم شناخت خمینى شدند، مدعى عدم شناخت روح ارزشمند طرفداران شاهنشاهى ایران نشوند. در پایان من باید از کیهان لندن سپاسگزار باشم که در را چون شما به روى من نبسته است و انتشار نظراتم را مدیون این وبسایت وزین بدانم.
لس آنجلس
برگرفته از کیهان لندن