هر سال، همزمان با سالگرد انقلاب اسلامی ۵۷، نظرات مختلفی در ارتباط با این واقعه گفته و نوشته میشده است؛ از اظهار نظر مردم عادی و هیجانزدهای که «تقصیر» انقلاب را تنها به گردن روشنفکران میانداختند تا تحلیلهای جامعهشناسانه و سیاسی نویسندگانی که این انقلاب را حاصل «عملکرد شاه»، یا «خودجوشی مردم برای آزادی و عدالت»، یا «مبارزه با امپریالیسم»، یا «توطئه اروپاییها برای کوتاه کردن نفوذ آمریکا در ایران»، یا «راه حل غرب برای چنگ انداختن بر منابع طبیعی ایران»، و یا «به وجود آوردن کمربندی سبز در مقابل شوروی که هنوز در قدرت بود» و مسائلی از این قبیل میدانستند. اما امسال بجای هر بحثی دربارهی دلایل به وجود آمدن این انقلاب، سخن از شکست آن است.
این روزها، در چهلمین سالگرد انقلاب، عبارت «چهل سال شکست» نه تنها از زبان بیشتر ایرانیان در سراسر جهان بلکه از زبان برخی از تحلیلگران و سیاستمداران غیرایرانی نیز شنیده میشود. اکنون دیگر، جز مسئولین و وابستگان نظام، کمتر کسی از چگونگی برآمدن انقلاب و یا امکان تغییرات و اصلاح آن سخن میگوید؛ وابستگانی که در توجیه این «چهل سال شکست»، ضمن بهرهبرداریهای مزوّرانه از نمودارهای فرهنگ ایرانی، مثل خورشید و روشنایی، از اصطلاح زشت «چل چلی» برای چهل سالگی انقلاب ضد ایرانی خود و «پیر نشدن» این هیولای هراسانگیز در حالِ فرو افتادن میگویند.
البته پذیرفتن شکست یک «حکومت مذهبی» که هنوز میتواند برخی از مردمان ساده را از خدا و پیامبر و امام بترساند، و هنوز بر گردهی سرزمینی ثروتمند نشسته، و هنوز تا بن دندان مسلح است، عقل و هوشیاری میخواهد؛ و این عقل و هوشیاری را باید مدیون دو چیز بود: یکی وجود مردمانی آگاه که در سرزمین ایران، چهل سال رنج کشیده، شکنجه شده، و عده زیادی از آنان کشته شدهاند اما در مقابل بیخردی سرکوبگر سر خم نکردهاند و دیگری وجود نیروی رسانههای اجتماعی قوی و گستردهی عصر انقلاب ارتباطات که خوشبختانه انسان امروز دو سه دهه است به آن مجهز شده و به راحتی نمیشود حقایقی را از دید آن پنهان کرد.
اما نکتهای در این میان برای من، و میدانم بسیارانی چون من، هنوز کاملاً روشن نیست: آیا همهی آنهایی که اشاره به «چهل سال شکست» میکنند منظورشان از شکست خوردنِ پدیدهای به نام «جمهوری اسلامی» است یا شکست مادر این حکومت که «انقلاب اسلامی» نام دارد؟ چرا که دیدهام برخی از «نواندیشان مذهبی» نیز از «چهل سال شکست» گفته و خواهان جدایی مذهب از حکومت شدهاند. همچنین دیدهام برخی از آنها که خود در پیدایش انقلاب اسلامی سهیم بودهاند نیز خواهان جدایی مذهب از حکومت شده و برخیشان «رندانه» خواستهاند تا عملکرد نهاد واقعاً موجود «جمهوری اسلامی» را از مفهوم انتزاعی «انقلاب اسلامی» جدا کرده و بگویند که «انقلاب اسلامی» امری درست و بجا انجام شده اما از جاده اصلی خارج شده است، و آنچه شکست خورده همین حکومتی است که با نام «جمهوری اسلامی» چهل سال است بر ایران تسلط دارد. آنها، در راستای جا انداختن این «گزاره»، آنچنان همه چیزِ قبل از انقلاب را بدتر و زشتتر از پس از انقلاب جلوه میدهند که گویی غیرمستقیم بگویند: «اگر از ابتدا مذهب را از حکومت جدا میکردند انقلاب اسلامی میتوانست و هنوز هم میتواند فرزندی بهتر از “جمهوری اسلامی” داشته باشد!»
رفتار و گفتار اینها «صاحب نظران!» ما ایرانیان را که در طول چهل سال شاهد آن بودهایم که هر چه بر سرمان آمده درست ناشی از همین «انقلاب اسلامی» بوده به شدت نگران میکند چرا که ما دیگر بر این واقعیت قطعی آگاهیم که هر فرزند برون آمده از بطن این هیولا، حتی اگر نام مستعارش «جدایی مذهب از حکومت» باشد جز بدبختی و عقبماندگی با خود نخواهد آورد. اکنون دیگر خوب میدانیم که در واقع این انقلاب اسلامی بود که زیر شعار «اسلامیت به جای ایرانیت» و «امت بجای ملت» همهی جهانبینی و قوانین خود را از اندیشههای ماورای قرون وسطایی که قابلیت بهروز شدن را ندارند الهام گرفت و با تکیه بر آن یک سرزمین زیبا و آباد را ویران و زندگی میلیونها انسان را تبدیل به کابوسی هولناک کرد.
ما اکنون دریافتهایم که این «پردهپوشان فریبکار»، همانگونه که برایمان «حقوق بشر اسلامی» و «فمنیسم اسلامی» و «دمکراسی اسلامی» و «علوم انسانی اسلامی» و… ساختند، به راحتی و با وقاحت میخواهند «سکولاریسم اسلامی» هم بسازند و دیوانهوار و «چلچلیکنان» سالهایی دیگر زندگی میلیونها انسان را به تباهی و عقبماندگی بکشانند.
این روزها، در سالروز «مصیبت بزرگ»، باید حواسمان باشد و مدام تکرار کنیم که این شکست «شکست انقلاب اسلامی»ست؛ انقلابی که همهی فرزندانش، به هر شکل و شمایلی که باشند، نه هیچ ربطی با تاریخ و فرهنگ ایرانی ما دارند و نه هیچ مناسبتی با فرهنگ پیشرفته امروز جهانی؛ فرهنگی انسانی که بر پایهی «سکولاریسم»، «دمکراسی» و «اعلامیهی جهانی حقوق بشر» بنا شده و تنها انسان را مختار و قادر به رقم زدن سرنوشت خویش میداند.
با درود به بانوی ارجمند سرکار خانم میرزادگی,
من مقاله های شما را قبلا در سایت دیگری میخواندم که دیگر به هیچ عنوان( به علت سانسور کامنت هایی که می نوشتم) از آن دیدن نمی کنم۰ چه خوب که امروز در خانه رادیو پیام اسرائیل مقاله دیگری از شما می خوانم۰ کارل مارکس اقتصاد دان و اندیشمند بزرگ می گوید:
“تمام انقلاب ها تا به حال چیزی را ثابت کرده اند که آن همانا دگرگون کردن بسیاری از چیزهاست ولی آدمها را تغییر نداده اند”۰ در ایران نسل پیش انقلاب کرد و همه چیز در کشور تغییر پیدا کرد منتها به شکل منفی و زمان به عقب رفت۰ من که از فرزندان نسل گذشته هستم که به اصطلاح انقلاب کردند می بینم که سرزمین ما نسبت به دیگر کشور ها تا چه اندازه به عقب رفته است۰ مشکل ما این است که نسل گذشته تغییر شکل پیدا نکرده گاه به کسانی بر می خوریم (مثلا در میهمانی ها) که استاد دانشگاه در اروپاست و خواهان دگرگونی در میهن است ولی مانند ۵۰ سال پیش می اندیشد درست آنزمانیکه انقلاب را برنامه ریزی می کرده اند۰ نسل نو هم که وارث آنهاست افکار خود را از آنها گرفته۰ برای اینکه وضع موجود را تغییر دهیم لازم است که مردم را وادار نکنیم ایده نو را بپذیرند, بلکه این است که آنها ایده های کهن را فراموش کنند۰ یک نمونه آن انگیزه های مذهبی اسلامی است۰