عبدالحسین سرداری؛ دیپلمات ایرانی، قهرمان هولوکاست و ناجی یهودیان

عبدالحسین سرداری، دیپلمات ایرانی کمک های ارزنده ای به یهودیان ایرانی و غیر ایرانی در فرانسه اشغالی (۱۹۴۴- ۱۹۴۰) کرد و موجب نجات جان هزاران یهودی گردید.

“هولوکاست” واژه ای با ریشه یونانی، به معنای قربانی کردن با آتش است. نازی ها که در ژانویه ۱۹۳۳ در آلمان به قدرت رسیدند، بر این باور بودند که آلمان ها “نژاد برتر” هستند و یهودیان را که “پست تر” به حساب می آوردند تهدیدی خارجی علیه به اصطلاح جماعت نژادی آلمان تلقی می کردند.

در سال ١٩٣٣، جمعیت یهودیان در اروپا بیش از نه میلیون نفر بود. بیشتر یهودیان اروپایی در کشورهایی زندگی می کردند که در طول جنگ جهانی دوم به اشغال آلمان نازی درآمد یا تحت نفوذ آن قرار گرفت. تا سال ۱۹۴۵، آلمانی ها و همدستانشان حدودن از هر سه یهودی اروپایی، دو نفر را به قتل رساندند.
هر سال سازمان‌ها و نهادهای فعال در زمینه اطلاع رسانی در مورد این فاجعه هولناک بشری، تلاش می کنند تا با برگزاری نمایشگاه‌ها، سخنرانی و برنامه‌های آموزشی، همه فجایعی را که در اردوگاههای آشویتس و بیرکانو بر سر یهودیان و دیگر اسرای این اردوگاه‌ها از جمله کم توانها و کولی های اروپایی، رفته است را به یاد جهانیان بیاورند.

محققان موضوع هولوکاست معتقدند ترویج مفاهیمی چون مقابله با تبعیض، نژادپرستی و بیگانه ستیزی، عمده نتایجی است که محصول اندیشیدن به این فاجعه تاریخ است.
اما با مرور صفحات تاریخ و با جستجو در کارنامه سیاستمداران ایرانی، در آن روزهای تاریک جهان با نام دیپلماتی از جان گذشته روبرو می شویم که به او لقب «شیندلر ایران» را داده‌اند.
عبدالحسین سرداری، دیپلمات ایرانی مقیم پاریس در جریان جنگ دوم جهانی با استفاده از نفوذ دیپلماتیک خود توانست با صدور گذرنامه های ایرانی برای صدها یهودی فراری از دست نازی ها، جان آنان را نجات دهد.

عبدالحسین سرداری

بر اساس اسناد جنگ جهانی دوم، هزاران یهودی و فرزندانشان جان خود را مدیون یک دیپلمات ایرانی در پاریس هستند. کتاب “در سایه شیر” روایت زندگی عبدالحسین سرداری را بازگو می کند که همه چیز را به خطر انداخت تا به یهودیان کمک کند که از دست نازی ها بگریزند.

در آغاز جنگ جهانی دوم، حدود ۱۵۰ یهودی فارسی زبان اهل ایران، افغانستان و ازبکستان در فرانسه زندگی می‌کردند. بسیاری از این یهودیان آسیای مرکزی که از پیوند‌های مشترک زبانی و فرهنگی برخوردار و از انقلاب بلشویکی سال ۱۹۱۷ گریخته بودند، طی دهه ۱۹۲۰ در پاریس اقامت گزیدند. در پی اشغال شمال فرانسه توسط آلمان در سال ۱۹۴۰، نمایندگان این سه جامعه خود را به مقامات حکومت ویشی فرانسه تحت عنوان «جوگوت» (بازماندگان یهودیان پارسی که در سال ۱۸۳۸ به اجبار ظاهرن به اسلام گرویده بودند، اما در منازل خود تکالیف دین یهود را محرمانه به جای می‌آوردند) معرفی می‌کردند.

دکتر فریبرز مختاری در کتابش، “در سایه شیر”، تصویری از یک فرد مجرد خوش پوش را به تصویر کشیده است که در آغاز جنگ جهانی دوم، ناگهان خود را در قالب یک دیپلمات مهم ایرانی می بیند.
در پی ورود نازی‌ها به پاریس، مقامات اشغالگر آلمانی حکمی صادر کردند که بر اساس آن تمام یهودیان ساکن در فرانسه می‌بایست خود را به پلیس معرفی می‌کردند.
یهودیان ساکن در پاریس خود را به استان سِن معرفی می‌کردند؛ ساکنان شهر‌های اشغالی خارج از پاریس نیز می‌بایست خود را به بخشداری محلی مربوط به منطقه سکونتشان معرفی می‌کردند. سرداری در اکتبر ۱۹۴۰ کوشید تا از یهودیان جوگوت حمایت کند.

بر اساس روایت کتاب «در سایه شیر» چند ماه پس از تهاجم آلمان به فرانسه در ژوئن ۱۹۴۰، انوشیروان سپهبدی، سفیر وقت ایران به ویشی در منطقه اشغال نشده رفت تا در آنجا سفارت ایران را از نو سازماندهی کند. به همین دلیل، سرداری سر کنسول ایران مسوولیت امور کنسولگری در پاریس را به عهده گرفت و از اینجا بود که تلاش وی برای نجات جان یهودیان جوگوت آغاز شد.
ایران با اینکه رسمن در جنگ دوم جهانی بی طرف بود، ولی به حفظ روابط تجاری قدرتمند خود با آلمان علاقه داشت. این وضع برای هیتلر ایده آل بود. ماشین تبلیغاتی نازی ایرانیان را دارای نژاد آریایی خواند و از نظر نژادی با آلمانی ها یکی می دانست.

فعالیت های “سرداری” در زمانی انجام شد که تبعیدها شدت گرفته و آلمانی ها “راه حل نهایی” را در فرانسه به اجرا گذاشته بودند. در ۱۶ ژوئیه ۱۹۴۲، پلیس فرانسه بیش از ۱۳۰۰۰ یهودی خارجی و بدون ملیت ساکن پاریس را دستگیر کرد.
مقامات فرانسه افراد مجرد و زوج های بدون فرزند را در درنسی محبوس کردند و خانواده ها بیش از ۸۰۰۰ مرد، زن و کودک را در شرایطی غیر انسانی در یک استادیوم ورزشی سرپوشیده نگاه داشتند پیش از آنکه آنان را یک هفته بعد به اردوگاه های موقت در استان لواره منتقل کنند.

آلمانی ها یک ماه بعد، در ماه اوت عملن تمام افرادی را که در ۱۶ ژوئیه ۱۹۴۲ دستگیر کرده بودند با قطار از طریق درنسی به آشویتس فرستادند. تعداد اندکی از آنان جان سالم به در بردند.
داستانی که عبدالحسین سرداری در قالب مجموعه ای از نامه و گزارش برای نازیها روایت می کرد این بود که در سال ۵۳۸ قبل از میلاد مسیح، کورش، امپراتور ایران، یهودی های تبعیدی در بابل را آزاد کرد و آنها به سرزمین خود بازگشتند.او به نازیها می گفت که با این حال، زمانی پیش آمد که تعداد کمی از ایرانیها به آموزه های موسی علاقمند شدند و به دین یهود گرویدند. ولی این یهودیان یا پیروان ایرانی موسی، عضو نژاد یهود نبوده اند.

سرداری در نامه هایی به تاریخ ۲۹ سپتامبر ۱۹۴۲ و ۱۷ مارس ۱۹۴۳ با مقامات آلمانی تماس گرفت و وضعیت یهودیان ایرانی ساکن پاریس و شهرهای حومه را توضیح داد تا مانع از دستگیری و تبعید آنان شود.
بر اساس آنچه اطلاعات موجود در کتاب آقای مختاری نشان می دهد، عبدالحسین سرداری همه مهارت هایش در وکالت را به کار گرفت و با استفاده از تناقض های درونی و حماقت های ایدئولوژی نازی ها توانست گریزگاه ویژه ای برای این یهودیان بیابد.

در زمانی که برآورد می شود ۱۰۰ هزار یهودی از فرانسه اخراج و راهی اردوگاه های مرگ شدند، سرداری موفق شد به خانواده های فراوانی کمک کند که از پاریس بگریزند.
بر آورد می شود که تعداد پاسپورت های سفید در گاوصندوق سرداری بین ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ بوده باشد. مختاری در کتابش می نویسد که اگر هر کدام از این پاسپورت ها به طور متوسط برای دو تا سه نفر صادر شده باشد، “او ممکن است تا بیش از ۲۰۰۰ نفر را نجات داده باشد.”

دکتر عباس میلانی در فصل سوم کتاب” معمای هویدا” که«زائر پاریس»نام گرفته به نکته بسیار مهمی اشاره می کند که مسئله نجات جان یهودیان ایرانی از دست نازی‏ها است که‏ توسط عبدالحسین سرداری،مسئول امور کنسولی سفارت‏ ایران در فرانسه که دایی امیر عباس هویدا هم می‏شد صورت‏ گرفت.
میلانی می‏نویسد:«…سرداری به حدود هزار و پانصد گذرنامهء ایرانی دسترسی داشت.وقتی در سال‏ ۱۹۴۲،نازی‏ها بازداشت یهودیان پاریس را آغاز کردند، سرداری تصمیم گرفت این گذرنامه ‏ها را به نام برخی از یهودیان غیر ایرانی صادر کند.»

“فریدون هویدا” نماینده رسمی ایران در سازمان ملل در دهه ۷۰ میلادی و برادر کوچکتر امیر عباس هویدا، نخست وزیر سابق ایران در مصاحبه ای در سال ۱۹۹۸ چنین عنوان می کند که سرداری در سال ۱۹۴۲ با صدور ۱۵۰۰ پاسپورت ایرانی برای یهودیان غیر ایرانی ساکن پاریس که طی جنگ در معرض خطر قرار داشتند، از آنان نیز حمایت کرده بود. او توانست جان بسیاری از یهودیان ایرانی و غیر ایرانی مقیم فرانسه و سایر نقاط تحت اشغال آلمان هیتلری را با صدور پاسپورت ایرانی برای آن‌ها نجات دهد.

سرداری در طول عمرش هیچ گاه نخواست مورد قدردانی قرار گیرد و مصرانه می گفت که فقط وظیفه اش را انجام داده است. او در اتاقی کرایه ای در کرویدون، جنوب لندن، در تنهایی درگذشت. مرگ او در سال ۱۹۸۱ اتفاق افتاد در حالی که حقوق بازنشستگی و املاکش در تهران را نیز در انقلاب ایران از دست داده بود.