* متن سخنرانی به مناسبت سیامین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در مراسم «عدالت ۸۸»، ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۸، تورنتو/ کانادا
ما امروز، در اینجا گرد آمدهایم تا سیامین سالگرد کسانی را قدر بدانیم که جرم آنها دگراندیشی بود و قربانی یک نظام جهل و خشونت شدند.
در برلین، به یاد قربانیان نازیسم، در برابر برخی از خانهها، سنگفرشهای کوچکی از برنز وجود دارد که بر روی آنها نام، نام خانوادگی، تاریخ تولد و تاریخ اعدام آن فرد یا افرادی حک شده است که ساکن آن خانه بودهاند.
بر روی یکی از این سنگفرشها، که بزرگتر است، چنین نوشتهاند: این خانه یکی از زندانهای مخفی وزارت اطلاعات نازیسم بوده است که در آن عدهای را به قتل رساندهاند. ما این را در اینجا نوشتیم تا شما بخوانید و بدانید که بهای آزادی شما چه سنگین بوده است.
سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی برای ما بیش از همه یادآور یک فاجعه ملی است. یادآوری اینکه آزادی ما چه بهای سنگینی دارد و انسانها برای دست یازی به آن چه رنجها کشیده و چه سختیها را تحمل کردهاند و هنوز نیز باید تحمل کنند.
سی سال پیش، در چنین روزهایی، آیتالله خمینی، رهبر و پایهگذار حکومت بنیادگرای اسلامی ایران، کتبا فرمان قتل عام زندانیان سیاسی ایران را صادر کرد. تاریخ ما نقش خمینی و سایر بنیادگرایان اسلامی در این جنایت علیه بشریت را هرگز فراموش نخواهد کرد.
همه انسانها دارای وجدان و شرف و حیثیتی خدشهناپذیراند. این اصل، یکی از اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر است. اگر چنین است، که هست، دیگر مهم نیست که تعرض به جسم و جان یا شرف و حیثیت افراد به کدام دلیل سیاسی یا ایدئولوژیک یا از سوی چه کس یا کسانی انجام میگیرد.
سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی فرصتی است برای تمام ما که در رابطه با تاریخ خود و آنچه بر ما گذشته است، در رابطه با انسانی که میتواند به نام خدا، یا «مقدسی» دیگر، دست به نابودی زندگی زند، به اندیشه بنشینیم. محکومیت دیگران کافی نیست. اگر میخواهیم تاریخ تکرار نشود، باید بدانیم که مسئولیت بر دوش تک تک ما است. انسان است که میتواند با انتخاب خود به این، یا آن راه برود. انسان آزاد است، و پس، مسئول.
ما میتوانیم و باید چشم در چشم حقیقت بدوزیم. کسانی که با زندانیان چنان کردند، میپنداشتند برای خدا چنین میکنند. و انسان همواره جنایاتش را به نام یکی، ضرورتی زمینی یا آسمانی، توجیه کرده است. جنایات فدائیان اسلام با قتل اندیشمند بزرگ ما احمد کسروی، به دست نواب صفوی و یاران، شروع شد و در ادامه، در تابستان ۱۳۶۷ به اوج خود رسید و هنوز هم ادامه دارد.
در آن روزهای تلخ و تیره و تار، هیچکس در امان نبود. حکومت اسلامی شروع نظمی بود که ریشه در پوسیدگی و جهالت داشت و ماشین ترور و سرکوبش توانست از تمام مرزهای سیاسی و اخلاقی گذر کند. ما هرگز اعدامهای بر روی پشت بام، قتل عام زندانیان سیاسی، یا قتل دگراندیشان و دگرباشان، قتلهای معروف به زنجیرهای، یا ترورهای برونمرز را فراموش نخواهیم کرد و داد خواهیم خواست. بدون عدالت، هیچ جامعهای نمیتواند استوار بماند.
ما امروز، در اینجا، به یاد همه قربانیان یک نظام جهل و خشونت گرد آمدهایم، نظامی که در قصاوت و شقاوت و وقاحت یکی از سرآمدان تاریخ و جهان است. ما به یاد همه شهدای راه آزادی و سربلندی ایران گرد هم آمدهایم، به یاد نوجوانان و جوانانی که به جرم داشتن یک اعلامیه اعدام شدند، به یاد دخترانی که ناجوانمردانه پیش از اعدام مورد تجاوز قرار گرفتند تا گویا به بهشت نروند، به یاد کودکانی که درعزای پدر یا مادر خود گریستند و مادران و پدرانی که در غم از دست دادن فرزندان خود دیگر کمر راست نکردند.
ما یاد کسانی را زنده نگه میداریم که جرم آنها داشتن دین و مذهب، یا مرام و مسلک، یا عقیده سیاسیای متفاوت با حکومتگران بود. آنها به جوخههای اعدام سپرده شدند، بدون آنکه کسی بداند جرم واقعی آنها چیست.
درد و رنج ملت ما از این حکومت سرکوب و جنایت کوهی است به بلندای قلعه دماوند:
رنج شهدای راه آزادی ما، رنج مجروحان و شکنجهشدگان ما، رنج توابان ما که مجبور شدند برخلاف وجدان خود عمل کنند، رنج شلاقها و بریدن اعضای بدن، رنج زندان، رنج دوری از عزیزان، رنج از دست دادن پدر و مادر یا فرزند، رنج آوارگی و بیاطلاعی از آیندهای ناروشن، رنج تجاوزات، رنج محرومیتهای حقوقی، رنج ترس از دستگیری، شکنجه و مرگ، رنج از دست دادن هر آنچه انسان با تلاش خود ساخته بود و…، رنج مادری که هنوز هم نمیداند گور فرزندش کجاست و…
در ایران ما، بنیادگرایان اسلامی، ملتی را ابزار اهداف شوم و پلید خود کردند، ابزار نفرت خود به هر چه زندگی و زیبایی است. رهبرانی که هرچند اندک بودند، اما موفق شدند ایمان ملتی را بدل به ابزار جنایات خود کنند.
هیچ ملتی نمیتواند در کلیت خود گناهکار یا بیگناه باشد. گناه و بیگناهی نه دستهجمعی که مسئولیتی فردی است. پس هر یک از ما باید به اندیشه بنشیند، نقش ما، هر یک از ما، در این فاجعه ملی چیست؟ حتا اگر این نقش تنها در سکوت ما بوده یا هنوز هم باشد.
همه ما، از پیر و جوان، یا زن و مرد، از با خدا و بی خدا، از بهایی تا مسلمان یا یهودی و…، از مجاهد و فدایی یا چپ و راست و… از گناهکار یا بیگناه باید پاسخی برای این فاجعه ملی داشته باشد، باید پیامدهای آن را بپذیریم و باید خود را در حادث شدن آن مسئول بدانیم.
اما، موضوع تنها بر سر فهم گذشته نیست. گذشته، گذشته است و غیرقابل تغییر، اتفاقی که افتاده است، برگشتنی نیست. پرسش این است که چگونه میتوانیم از تکرار آن پیشگیری کنیم.
کسی که در برابر چنین گذشتهای سکوت کند و چشمهای خود را بر روی این جنایات ببندد، در برابر حال و آینده کور خواهد ماند. کسی که نخواهد به چنین جنایاتی علیه بشریت بیاندیشد، آماده خواهد بود تا باز هم سکوت کند.
آشتی ملی ما، بدون یادآوری، بدون بزرگداشت قربانیان، بدون عدالت، ممکن نخواهد بود. با فراموشی نه تنها آشتی ملی ممکن نمیشود، بل خطری برای آینده خواهد بود.
نه باید فراموش کرد، نه باید بخشید، و نه باید انتقام کور و شخصی گرفت، بل باید به اندیشه نشست و عاملان و آمران را شناخت و شناساند و خواهان اجرای عدالت بود و تا اجرای عدالت مدعی این پرونده جنایت علیه بشریت ماند تا نه تنها مسئولان محاکمه شوند، بل از قربانیان و بازماندگان آنها نیز اعاده حیثیت و جبران خسارت شود.
«خاوران»، این نماد دهها گور به خون خفتگان بی نام و نشان، باید در سینهها زنده بماند تا شاید تاریخ دیگر تکرار نشود. عدالتخواهی ما، عدالتخواهی برای احقاق حقوق مظلومان یک ملت علیه ظالمان و جنایتکاران است. یک فریاد ملی برای داد و علیه ظلم و جنایت و جنایت علیه بشریت است که باید یکصدا و رسا بماند و هر سال رساتر شود.
تماس با نویسنده: [email protected]
ممنون آقای دستمالچی عزیز،بسیار پر محتوی و سیار عبرت انگیز نوشته اید ،ایکاش هموطنان ما در داخل ایران اینها را میدیدن یا حداقل دست نوشته شما را میخواندند تا کمی به تفکر بنشینند،من شخصا هرکه از افراد فامیل و یا دوستانمان که به آلمان آمده اند به دیدن این مکانها برده ام و برایشان توضیح داده ام که اینها چه جایگاهی در تاریخ و خاطر ملت آلمان دارند.