قالیباف در مجلس؛‌ از جمهوری اسلامی همان برون تراود که در اوست؛ امید معماریان

انتخاب محمدباقر قالیباف به سمت ریاست‌مجلس شورای اسلامی و قوه مقننه، حضور ابراهیم رئیسی به عنوان ریاست‌ قوه‌قضاییه و هم‌چنین حسن روحانی در سمت رئیس قوه مجریه، تصویر کاملی از وضعیت جمهوری اسلامی ایران ارائه می‌کند؛ مسؤولینی که کسر بزرگی از مردم به آن‌ها «نه» می‌گویند، اما «چینش نهادی» در کشور به نحوی است که آن‌ها می‌توانند از طریق انتخاباتی فرمایشی و نمایشی و یا با دستور سیدعلی‌ خامنه‌ای بر چنین مسندهایی تکیه بزنند.

این چنین است که در کل نظام جمهوری، جایی نمی‌ماند که اراده واقعی مردم در آن اندکی تبلور داشته باشد، هرچند مقامات جمهوری اسلامی، چنین چینش‌هایی را از طریق مکانیسم‌های به شدت صحنه‌آرایی شده‌ایی به نام «انتخابات»، انجام دهند.

هر کس با جامعه‌ ایرانی آشنایی مختصری داشته باشد، نمی‌تواند از این نکته بگذرد که هیچ یک از این سه برخلاف عناوینی که دارند، اکثریت جامعه ایرانی را نمایندگی نمی‌کنند. رویاها و آرزوهایشان، رویاها و آرزوهای عموم مردم نیست. حتی اگر ارزش‌ها و خواست‌هایی را مطرح کنند که می‌دانند مردم به آن‌ها باور دارند، اما به آن عمل نمی‌کنند و بعد از چندی تنها ناامیدی و سرخوردگی را نصیب آن جماعتی می‌کنند که مدتی به آن‌ها دل‌ بستند و حرف‌شان را باور کردند.

و این اساسا اتفاقی نیست. برای آن سیستمی تعبیه شده که ورودی و خروجی‌اش مشخص و نتیجه با درصد بالایی قابل پیش‌بینی است و حتی اگر نتیجه، با درصد اندکی با آن‌چه ولی‌امر مستبد تفاوت داشته باشد، او قادر است که با دوپینگ قدرت، آن‌چه را که می‌خواهد محقق کند. نمونه واضحش انتخاب ابراهیم رئیسی بعد از ناکامی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۹۶ است.

اگر رئیسی با سابقه جنایتکارانه خود در دهه شصت، می‌تواند رئیس قوه‌قضاییه شود، خیلی طبیعی است که قالیباف هم با سابقه خشن و فاسد خود، ریاست مجلس را به عهده بگیرد.

برای همین جمهوری اسلامی هر روز بیشتر به آن چیزی که هست، نزدیک‌تر می‌شود. هر روز مشخص‌تر می‌شود که پشت آن آرمان‌شهری که مردم را به واسطه آن فریفتند، چه چیزی بوده است و هر چه مردم مطالبات خود را فریاد می‌زنند، هرچقدر به خیابان‌ها می‌ریزند، نافرمانی مدنی می‌کنند، انتقاد می‌کنند، «نَه» می‌گویند و ارزش‌های تحمیل‌شده را نادیده می‌گیرند، بیشتر و بیشتر کمک می‌کنند تا این نظام به آن چه است نزدیک‌تر شود.

قالیباف آخرین فردی نیست که در جمهوری اسلامی با سوابقی که به عنوان رئیس پلیس و شهردار دارد، می‌تواند در جایگاهی مانند ریاست مجلس بنشیند. چون حکومتی که سرتاپای آن را فساد گرفته، نمی‌تواند رئیس مجلسی پاکدامن و قهرمان مبارزه با فساد و قانو‌ن‌گذاری مبرز داشته باشد. امکانش‌ نیست. اگر این بود که دیگر اسمش جمهوری اسلامی، و رهبرش سیدعلی‌ خامنه‌ای نبود.

قالیباف به جماعتی می‌پیوندد که کم‌وبیش شبیه خود او هستند. مثلا در قوه قضاییه هم انتظار مشابهی می‌رفت. چون حکومتی که هر چند ماه یک بار مردم را به خاک و خون می‌کشد و هنوز که هنوز است پاسخ کشتار هزاران نفر را در تابستان سال ۶۷ نداده است، و حتی اسامی صدها نفری که در آبان ۹۸ جان‌باختند را اعلام نکرده، نمی‌تواند کسی را به عنوان رئیس قوه‌قضاییه منصوب کند که عدالت می‌فهمد و بنایش برقراری عدل است. امکانش نیست.

و در نهایت حکومتی که در آن وفاداری به یک شخص اصل است نه شایستگی و ایمان به مردم، قابل انتظار است که تنها رئیس‌جمهوری را تحمل کند که به وعده‌هایی که می‌دهد و حرف‌هایی که می‌زند عمل نمی‌کند و اعتباری برای ارزش‌هایی که مردم را به واسطه آن‌ها به پای صندوق‌های رای کشانده، قائل نمی‌شود.

شورای نگهبان در جمهوری‌اسلامی، تضمین‌کننده چنین کیفیت‌هایی است. تضمین‌کننده انتخاب افرادی مثل قالیباف که ممکن است در نزد مردم پرونده‌های باز زیادی داشته باشد، اما از آن‌چه باید برای شخص اول مملکت برآورده‌کنند، چیزی کم نگذاشته‌اند.

از طریق شورای نگهبان و نظارتی استصوابی است که اساسا روح دموکراتیک انتخابات در ایران کشته شده است و رقابت‌های انتخاباتی دعوتی است از جانب حکومت تا بین کاندیداهای مورد تایید نظام، یکی را انتخاب کنند. فاتحه مردمی بودن دو قوه از سه قوه نظام به این ترتیب خوانده است. سیستمی که حتی کوچک‌ترین‌ اختلاف‌نظرهای درون گروهی را هم برنمی‌تابد و حتی کسانی که در دوره‌های قبلی مورد اعتماد نظام جمهوری اسلامی بوده‌اند، ممکن است در دوره‌ای دیگر به دلیل اندکی انتقاد و اختلاف نظر مغضوب واقع شوند. تکلیف از راه برگشتگان نیز مشخص است.

برای همین است پرسش یا تعجب درباره شایسته نبودن قالیباف برای ریاست‌مجلس، عملا بلاموضوع است. او آن‌چیزی را دارد که سال‌ها برای آن زحمت کشیده و به دست آورده است. برای قرار گرفتن در حلقه مقربین درگاه، او هر کاری را  که از او خواسته شده انجام داده است. او بر هیچ ارزش و معیاری والا تکیه نزده است و معیار سنجش‌اش یعنی کارنامه‌اش، تنها میزان رضایت یک نفر بوده است که حافظ او در برابر همه کارهایی است که انجام داده است.

ملاک و محک ماندن و دوام آوردن در جمهوری اسلامی، صرف نظر از هر چه انجام می‌دهی، «امتثال به امر» و نشان دادن وفاداری به یک شخص است. در همه شرایط معیار انتخاب، آماده به خدمت بودن برای هر کاری به منظور تضمین بقای نظامی است که از ارزش‌هایی که ادعای آن را داشته تهی شده و به یک نفر و یا یک گروه کوچک مستبد، تقلیل یافته است.

اگر در ایران دموکراسی حاکم  بود، این اتفاق خیلی بدی بود اما در نظام استبدادی که روح‌الله خمینی بنیان گذاشت و سیدعلی خامنه‌ای آن را به این‌جا رسانده است، این اتفاق خوبی است. هر چه جمهوری اسلامی به خودش نزدیک‌تر شود، امکان فریب مردم، حتی کسر کوچکی از آنان، گرفته می‌شود.

هر چه مردم فشار بیاورند که جمهوری اسلامی حقیقت خود را نمایان و عریان کند، دستگاه عریض و طویل دروغ و گمراه کردن مردم در داخل و خارج کشور، کارایی خود را از بیشتر دست می‌دهد و نهادهای فرمایشی که لباس دموکراتیک دارند نیز، بیشتر و بیشتر آن‌چه هستند را نمایان می‌کنند.

این دستگاه‌فریب، مهمترین اختراع جمهوری اسلامی و همه سرمایه‌ای است که اندوخته است. با این وقاحت، افرادی که جایشان در زندان است را به سمت رئیس این و آن قوه نهادن، آن سرمایه را زایل می‌کند. بدون آن، جمهوری‌اسلامی، خیلی کوچک و نحیف می‌شود. خیلی نحیف‌تر از آن‌چه اکنون است.

برگرفته از ایندیپندنت فارسی