قشرهای ۲+۳: امتیازجویانه بهره می‌برند و تداوم می‌بخشند؛ مجید محمدی

در خبرها آمده بود که نیمی‌ از پزشکان ایرانی از دستگاه کارتخوان استفاده نمی‌کنند و صرفا پول نقد برای خدمات خود درخواست می‌کنند. این نکته از روز روشن تر است که این پزشکان برای فرار از مالیات چنین می‌کنند. از حدود بیست هزار پزشک در تهران حدود یازده هزار نفر در سال ۹۶ اظهارنامه‌ی مالیاتی پر کرده‌اند. دولت نیز با آنها که چنین نکرده‌اند کاری ندارد. کارمندانی که ماهانه دو تا سه میلیون تومان در بخش دولتی یا خصوصی حقوق می‌گیرند (حدود نصف میزانی که خط فقر حساب می‌شود) مالیات می‌پردازند اما اکثریت پزشکانی که ماهانه بطور متوسط ده (پزشکان عمومی)،  بیست (دندانپزشکان) و چهل (پزشکان متخصص) میلیون تومان در می‌آورند مالیاتی نمی‌پردازند یا بسیار اندک می‌پردازند. مجموع مالیاتی که پزشکان در سال ۹۶ پرداخت کرده‌اند ۱۵۰ میلیارد تومان بوده در حالی ‌که مقدار مالیات تخمینی آنها توسط سازمان امور مالیاتی ۷۰۰ میلیارد تومان است (درآمد هر پزشک بطور متوسط می‌بایست ۲٫۶ میلیون تومان در ماه باشد تا بر اساس ۱۱۰ هزار پزشک و مالیات بیست درصدی به این رقم برسیم). بر اساس ارقام واقعی پزشکان باید ۶۷۰۰ میلیارد تومان بپردازند که یک چهل و پنجم آن را می‌پردازند.  بر اصل نپرداختن مالیات به حکومتی فاسد و تاراجگر خرده‌ای نیست اما مشکل آنجاست که حکومت با برخی قشرها سختگیرانه و صرفه‌جویانه و با برخی دیگر ملایمت‌جویانه و سخاوتمندانه برخورد می‌کند. این البته بر می‌گردد به برخورد آن قشرها با رفتار حکومت.

غیر از این بسیاری از پزشکان بخش دولتی زیرمیزی دریافت می‌کنند و اقدامی‌ برای توقف آن انجام نگرفته است. مشکل سوم پزشکان در کارشان تشخیص‌ها و اعمال نادرستی است که به مرگ بیماران منجر می‌شود و هیچ پزشکی برای این رفتارها هزینه نمی‌پردازد مگر آنکه خانواده‌ی بیمار عصبانی شده و با آنها با خشونت رفتار کند که این تنبیه و مجازات آنها نیست بلکه آنها را قربانی و مظلوم قرار می‌دهد. بسیاری از اینها پزشکانی هستند که با رانت سهمیه وارد دانشگاه و دوره‌های بورد تخصصی شده‌اند.

از سوی دیگر پزشکان ایرانی تنها گروه حرفه‌ای بودند که بسیاری از اعضای آن از اول شکل‌گیری جمهوری اسلامی (بعد از تصرف خشونت‌آمیز حکومت که مشروعیتی به گروه حاکم نمی‌دهد) کراوات می‌بسته‌اند و حاکمانی که کراوات را نماد فرهنگ غربی می‌دانستند و به کراوات توهین می‌کردند کاری با این قشر نداشته‌اند. این رفتار بسیار یکجانبه‌ی دولت و حکومت با پزشکان چه دلیلی دارد؟

همه‌ی دوستان دانشجوی پزشکی من که در دوره‌ی دانشجویی از لحاظ سیاسی فعال بودند و دغدغه‌ی برابری و آزادی داشتند در حوزه‌ی عمومی‌ غیبشان زده است. نه تنها آنها بلکه هزاران دانشجوی پزشکی در چهل سال گذشته اگر از کشور نگریخته یا اعدام نشده باشند یا مثل ولایتی به دستبوسان خامنه‌ای تبدیل نشده باشند اثری در عالم سیاست و آزادی و عدالت ندارند. چرا اینگونه شده است؟ هر روز وکیل، کارگر، دانشجو یا معلمی‌ بازداشت و محاکمه می‌شود چون در حیطه‌های صنفی و سیاسی حکومت را به چالش می‌کشند. کشاورزان (غیر از کشاروزان ورزنه ی اصفهان) اصولا در این معادله غایب هستند نه به دلیل طرفداری از این یا آن گروه و جناح بلکه به دلیل عدم امکان تشکل‌یابی و رساندن صدای خود به دیگران.

غیر از پزشکان دو قشر دیگر نیز از امتیازات ویژه برخوردار بوده و کاری با حکومت نداشته‌اند: بازاریان و دانشگاهیان. بازاریان اکثرا مالیات چندانی نمی‌پردازند و دستشان برای چپاول خریداران بدون هیچگونه حقی برای خریدار و مصرف‌کننده باز بوده است. دانشگاهیان نیز از دوره‌ای که حقوق‌های آنان در دوره‌ی خاتمی‌ افزایش یافت به جمع ساکتان و توجیه‌کنندگان وضعیت موجود پیوستند.

دو قشر عامل

جمهوری اسلامی به دو قشر روحانیت شیعه (به عنوان ائمه جمعه، وزرا، اعضای مجلس، اعضای شوراهای عالی تصمیم‌گیری، اعضای هیئت امنای موسسات و شرکت‌ها، اداره‌کنندگان مؤسسات تبلیغاتی و مذهبی، قضات) و لات‌ها و اراذل و اوباش و قمه‌کش‌‌ها (که بعدا به نیروهای امنیتی و نظامی‌ و انتظامی‌و قضات و دادستان‌ها تبدیل شدند) اتکای تام و تمام داشته است. روحانیون به رده‌های بالایی سیاستمداران تبدیل شدند و لات‌ها و تروریست‌ها نخست قوای قهریه و بعد مشاغل دولتی و صندلی‌های مجلس را پر کردند. عناوینی مثل سردار و ژنرال و نماینده و وزیر، ماهیت لات و اوباش بودن آنها را تغییر نداده و نخواهد داد.

روحانیت مشغول به فریب مردم و رفع  رجوع مشکلات با اتکا به آخرت و ریاضت و زندگی مقدسان شیعه در مراسم و شعائر مذهبی است و سپاهیان پاسدار (در دستگاه‌های امنیتی و نظامی‌ و انتظامی‌ و شبه‌نظامی) مشغول به پر کردن حفره‌های امنیتی و از میان بردن هر گونه هسته‌ی اعتراضی. جمهوری اسلامی بر این دو قشر اتکای تام دارد. بوسیده شدن سر سلیمانی توسط خامنه‌ای از این جهت بسیار معنادار است. کسانی که حکومت را برخاسته از یک «انقلاب مردمی» می‌دانند فراموش می‌کنند که این دو قشر چگونه قدرت را به دست آوردند و چگونه قدرت خویش را تحکیم کردند: آتش زدن و سوزاندن انسان‌ها و اموال دولتی و بعد اعدام و شکنجه و فحاشی.

 سه قشر مباشر

اما از آغاز شکل گیری جمهوری اسلامی سه قشر نه تنها عمدتا در برابر سرکوب‌های حکومت و جنایات آن سکوت کرده‌اند (که لابد عده‌ای معتقدند افراد را برای سکوت نمی‌توان ملامت کرد) بلکه بر جنایات و فساد حاکمان ماله کشیده و آنها را مخفی نگاه داشته‌اند. این سه قشر عبارتند از پزشکان، بازاریان، و دانشگاهیان. اینها (با استثنائاتی بسیار معدود) یا به جناح اصولگرا که صد درصد به نظام وفادار بوده‌اند رای داده‌اند یا در مقابل آنها به اصلاح‌طلبان که آنها نیز به نظام وفادار بوده‌اند و تنها به ملایمت بیشتری در سرکوب اعتقاد داشته‌اند. این قشرها در حوزه‌های سیاست‌های اقتصادی و روابط خارجی اصولا سکوت می‌کرده‌اند.

علت این امر هم این است که بازاریان از آغاز با حکومت بودند و پس از شکل‌گیری نیز دستشان باز بود که مردم را سرکیسه کنند و با دلالان قدرتمند در کسب و کار خرید و فروش و صادرات و واردات سهیم شوند. اما پزشکان و دانشگاهیان در سال‌های نخست نظام با آن همراهی کامل نداشتند. به تدریج ۱) مهاجرت بخش‌هایی که نمی‌توانستند نظام سرکوب را تغییر دهند یا تحمل کنند، ۲) نظام گزینش که ناهمرنگ‌ها را راه نمی‌داد و بیرون می‌انداخت، ۳) نظام بورسیه و استخدام و تقلب، ۴) نظام سهمیه‌بندی برای وفاداران، و ۵) دانشگاه‌های دوزیست (آخوندی- عرفی) که بسیجی‌ها و خودی‌ها را به مقام پزشکی و استادی بر می‌کشید دو قشر پزشکان و دانشگاهیان را کاملا رام و وفادار حکومت ساخت.

این سه قشر رابطه‌ای مبتنی بر منافع با حاکمان داشته‌اند: فساد و جنایات و ناکارآمدی آن را پنهان نگاه می‌داشته‌اند و در مقابل دست باز برای چپاول مشتریان و پوشش ناشایستگی خود در عین برخورداری از عناوین منزلت آور (استاد دانشگاه، دکتر) داشته‌اند. بازاریان و پزشکان کمترین مالیات را می‌پردازند چون فسادهایی که حاکمان در بازار دارند هیچگاه توسط بازاریان افشا نمی‌شود و همه‌ی کسانی که توسط نیروهای نظامی‌و امنیتی و انتظامی‌مجروح و کشته می‌شوند پرونده‌هایشان توسط اکثر پزشکان مخفی می‌ماند. تعداد پزشکانی مثل رامین اندرجانی که بعد از سخن گفتن در مورد کهریزک توسط مرتضوی به قتل رسید در طول چهل سال گذشته به شدت نادر بوده‌اند.

اکثر دانشگاهیان (امروز همه‌ی مقامات امنیتی و قضایی و تبلیغاتی و اجرایی استاد دانشگاه هم هستند) با بی‌سوادی تام و تام و با جزوات بیست تا سی صفحه‌ای که از دیگران کپی کرده‌اند بر صندلی استادی تکیه زده و دانشجویان را با نمرات کیلویی راضی نگاه می‌داشته‌اند. دولت هیچ نظارتی بر کار این «اساتید» بی‌صلاحیت اعمال نمی‌کرده و مدام بر حقوق آنها می‌افزوده است. در واقع حکومت با فاسد کردن و جایزه دادن به عدم شایستگی وفاداری این گروه را می‌خریده است.

پزشکان و بازاریان و دانشگاهیان به عنوان قشر اجتماعی در جنایات حکومت عامل مستقیم نبوده‌اند (غیر از آنها که مستقیما در مناصب حکومتی قرار داشته‌اند مثل رؤسای سازمان نظام پزشکی، مقامات سازمان‌ها و نهادهای اصناف و رؤسای دانشگاه‌ها و اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی) اما تا آنجا که جنایات و فساد و ناکارامدی و برنامه‌ای تسلیحاتی و گسترش‌طلبانه‌ی مقامات را مستقیما دیده و سکوت کرده‌اند، در آنها مشارکت داشته یا دستورالعمل‌ها و تصمیماتی برای سرکوب و حذف گرفته‌اند همکار نیروهای امنیتی و نظامی‌و انتظامی‌و قضایی بوده‌اند. در برابر هم پاداش خود را دریافت کرده‌اند.

برگرفته از کیهان لندن