نشاندن یکی زیر درخت سیب در نوفل لوشاتو و شکار دیگری در تونل زیرزمینی ادلب؛ مجید محمدی

در اوایل ظهور داعش روزی در یک مصاحبه با بخش فارسی صدای آمریکا داعش را با جمهوری اسلامی مقایسه کردم و شباهت‌های آنها را متذکر شدم. مسئولان صدای آمریکای که می‌دانستند باید «بن رودز» و مقامات دیگر کاخ سفید در دوران اوباما را برای حفظ شغل خود راضی نگاه دارند مرا در فهرست سیاه خود قرار دادند و به عنوان یک شهروند آمریکا که این رسانه از مالیات من اداره می‌شود از ظاهر شدن در آن به عنوان کارشناس مسائل ایران ممنوع شدم. این پرسش من از مقامات دولت اوباما و صدای آمریکا (که با آمدن ترامپ پرچم خود را تغییر دادند و در ارکستر ترامپ می‌نوازند) همچنان باقیست که چه تفاوتی است میان خمینی و خامنه‌ای و ابوبکر البغدادی و ملاعمر، یا داعش و طالبان و جمهوری اسلامی؟! مگر جنایات خمینی و خامنه‌ای علیه بشریت بسیار سهمگین‌تر از جنایات بغدادی و ملا عمر نیست؟ ایرانیانی که با خبر کشته شدن ملاعمر یا البغدادی مواجه می‌شوند این پرسش‌ها را در ذهن خود مرور می‌کنند اما کمتر پاسخی برای آنها می‌یابد.

بسیار مایه‌ی تعجب است که لابی جمهوری اسلامی و اصلاح‌طلبان در برابر کشته شدن ابوبکر البغدادی «عاِلم زاهد اسلامی» (به قول تیتر واشنگتن پست که قرار است در ذهن‌ها بماند) ساکت نشسته‌اند. آنها اگر کسی خواهان کشته شدن خمینی و علی خامنه‌ای «مثل سگ» (به قول ترامپ) در درون یک تونل شوند وی را جنگ‌طلب معرفی می‌کنند و راه سخن گفتن وی را در همه‌ی تریبون‌ها و رسانه‌ها می‌بندند اما درست فردی معادل خامنه‌ای (با جنایاتی بسیار کمتر از وی) در سوریه به دست نیروهای آمریکایی کشته می‌شود و آنها ساکت هستند. چرا؟!

ابوبکر البغدادی تنها چهار آمریکایی را به قتل رسانده بود و نیروی دلتا وی را به سزای اعمالش رساند. اگر ابوبکر البغدادی با این میزان جنایت علیه آمریکاییان سزاوار چنین عاقبتی باشد خمینی و خامنه‌ای سزاوار کدام نوع عملیات از سوی نیروهای آمریکایی بوده یا هستند؟ در دوران خمینی ۲۲۰ تنفگدار نیروی دریایی آمریکا و ۲۱ آمریکایی دیگر در بیروت به دست نیروهای تحت فرمان خمینی کشته شدند. جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته صدها آمریکایی را به گروگان گرفته و تعدادی هنوز گروگان رژیم هستند. در عراق و افغانستان بیش از هزار سرباز آمریکایی با بمب‌های کنار جاده‌ای توسط مزدوران رژیم در عراق و افغانستان کشته شده‌اند. از لحاظ رسمی ایالات متحده همیشه جمهوری اسلامی را یک رژیم تروریستی مثل داعش تلقی کرده است. اما اوباما برای رهبر داعش نامه‌ی فدایت شوم نمی‌نویسد و ترامپ رهبر خلافت اسلامی را در تونل شکار می‌کند. چرا این رفتار متضاد با کسانی که بسیار شبیه به هم عمل می‌کنند؟

چرا داعشی یا طالبانی خواندن جمهوری اسلامی در رسانه‌های غربی عملا ممنوع است (چنین چیزی را برای نیویرک تایمز یا واشنگتن پست یا شورای روابط خارجی یا وبسایت‌های ان‌بی‌سی و سی‌بی‌اس و بی‌بی‌سی با قلمی‌ روان بنویسید تا ببینید نتیجه‌اش چه می‌شود) اما برای آنها کشته شدن ابوبکر البغدادی یک رخداد مثبت است؟ چرا خمینی با وجود داشتن تاریخی طولانی از هدایت معنوی تروریست‌های شیعی در فرانسه با استقبال مواجه شده، زیر درخت سیب پیروانش را برای کشتار مردم در ایران هدایت می‌کند (مثل جنایت سینما رکس)، و بعد با هواپیمای ایرفرانس دست در دست خلبان فرانسوی به عنوان کالای صادراتی از فرانسه‌ی سوسیالیست به ایران صادر می‌شود؟ بطور کلی چرا غربیان و ایرانیان رفتار دوگانه‌ای با آدمخواران شیعه و سنی دارند؟ چرا به ابوبکر البغدادی این امکان را نمی‌دهند که از نیویورک و پاریس پیروانش را هدایت معنوی کند و سوار بر بریتیش ایرویز یا آمریکن ایرلاینز به سوریه صادر شود؟

به شش نکته برای توضیح یا فهم این دوگانه رفتاری اشاره و آنها را نقد می‌کنم. این نکات با توجه به موقعیت و منافع متفاوت دولت‌های غربی، افکار عمومی‌ غربی، لابی جمهوری اسلامی، اصلاح‌طلبان مذهبی و مارکسیست، و روزنامه‌نگاران و روشنفکران غربی باید مورد توجه قرار گیرند.

عامل تجربه

ممکن است گروهی بگویند که سیاستمداران غربی از گذشته درس گرفته‌اند و با ابوبکر البغدادی شبیه خمینی و خامنه‌ای رفتار نمی‌کنند. چنین نیست. آنها هنوز با خامنه‌ای رفتاری بسیار متفاوت نسبت به ابوبکر البغدادی دارند و او را حتی دیکتاتور و رهبری جنایتکار و فاسد خطاب نمی‌کنند (غیر از وزیر خارجه‌ی آمریکا که جمهوری اسلامی را خوب می‌شناسد). لابی جمهوری اسلامی اصولا پدیده‌ی دو دهه اخیر است و پس از همه‌ی درس‌های گرفته شده و میلیون‌ها تُن اطلاعات در خدمت نظام درآمده است. اصلاح‌طلبان نیز مانند گذشته در ارکستر روحانیت شیعه و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می‌نوازند، حتی آنها که در کشورهای غربی زندگی کرده و از آزادی‌های این کشورها برخوردارند. اینها از درون نظام به خوبی اطلاع دارند.

نقش روشنفکران شیعه و چپ ایرانی

روشنفکران شیعه و چپ ایرانی در دهه‌های شصت و هفتاد میلادی نقشی بسیار مخرب‌تر از همقطاران عرب خود در چند دهه‌ی اخیر در برآمدن حکومت دینی یا خلافت اسلامی ایفا کردند. روشنفکران شیعه و چپ ایرانی با ارتباطاتی که با روزنامه‌نگاران و چپ‌های غربی داشتند همیشه روحانیون شیعه‌ی انقلابی و بعد حاکم در ایران را با وجود همه‌ی جنایاتشان به عنوان «رهبران معنوی و علمای اسلامی» به دنیا عرضه کرده‌اند و غربیان نیز برای حفظ نزاکت یا احترام به دین مردم ایران، روحانیون شیعه را افرادی عادی و نه جنایتکار و خونخوار تلقی کرده‌اند. به همین دلیل است که آنها میان خامنه‌ای و رهبر کره‌ی شمالی تفاوت می‌گذارند در حالی که هر دو سیاست‌هایی مشابه دارند.

روزی‌رسانی

لابی جمهوری اسلامی و اصلاح‌طلبان مذهبی و چپ عاشق شکست اسلامگرایی سنی و خلافت اسلامی سنی است چون نه تنها با این ایدئولوژی مخالف است از آن هیچ بهره و امتیازی هم نمی‌برد. اما رژیم خلافت اسلامی شیعه در تهران نباید مخدوش شود چون منبع رزق است و دغدغه‌های ضدآمریکایی و ضداسرائیلی اصلاح‌طلبان سابق را پاسخ می‌دهد. جمهوری اسلامی با اتکا بر درآمدهای یک ملت ده‌هاهزار نفر را در کشورهای غربی به خود وابسته کرده به گونه‌ای که بدون نظام نمی‌توانند دنیا را تصور کنند و در خدمت بقای آن هستند. سرمایه‌های ده‌ها میلیارد دلاری که از کشور خارج می‌شود نه هیچگاه متوقف می‌گردد و نه به بخشی خاص اختصاص دارد. هنگامی‌ که درهای کشور به روی خروج سرمایه بسته شد آنگاه می‌توان دید که تا چد حد جمهوری اسلامی در دنیای خارج بُرد دارد.

خودی و ناخودی

ابوبکر البغدادی و ملاعمر و اسامه بن لادن از نگاه اسلامگرایان شیعه (حتی مخالفان و منتقدان حکومت اسلامی) شایسته‌ی کشته شدن هستند چون ایرانی نیستند، به زبان فارسی سخن نمی‌گویند، و «ما» آنها و اطرافیانشان را نمی‌شناسیم. به زبان روزمره «از ما نیستند» اما چون خمینی و خامنه‌ای از «ما» هستند کسی نباید به آنها توهین کند یا آنها را در تونل شکار کند. اگر غیرایرانی و غیرفارسی‌زبان و غیرشیعه بودن رهبران اسلامگرایی سنی را کنار بگذاریم، کپی برابر اصل خامنه‌ای و خمینی‌اند و نباید یکی را در تونل دید و دیگری را در ماه، یکی را «رهبر معظم» خطاب کرد و دیگری را جنایتکار.

رفتار متفاوت خمینی- خامنه‌ای با البغدادی- ملاعمر

خمینی پیش از برآمدن به قدرت و سوار شدن بر دولت مستقر در ایران، شهروندان آمریکایی را در ملاء عام اعدام نمی‌کرد بلکه فتوای قتل آنها را بطور پنهانی صادر می‌کرد. خامنه‌ای هم هنوز منکر قتل‌های زنجیره‌ای منتقدان و نویسندگان ایرانی است و آن را بر گردن اسرائیل انداخته است. او در سی سال گذشته حتی یک بار در مورد کشتار زندانیان در سال ۶۷ سخن نگفته است. هیچ مقام مسئولی در ایران رسما کشتن حدود ۱۵۰ نفر در سال ۸۸ را نپذیرفته و بسیاری از کشته‌شدگان شهدای بسیج معرفی شده‌اند. اما بغدادی و ملاعمر در کار خود صادق بودند و در ملاء عام سر می‌بریدند و اعدام می‌کردند و فیلم‌های آن را در دنیا منتشر می‌کردند. خبرنگاران تنبل و خوشگذارن غربی نیز که ویزای جمهوری اسلامی را دریافت می‌کنند همانهایی هستند که یا به راحتی مهندسی می‌شوند یا با یک دست چلوکباب و یک فرش کوچک در ایران همه‌ی جنایات داعشی جمهوری اسلامی را نادیده می‌گیرند. آندسته از خبرنگارانی که در کار خود حرفه‌ای بوده‌اند هیچگاه نمی‌توانسته‌اند ویزای ورود به ایران را اخذ کنند.

دمکراسی‌نمایی استمرارطلبان

نمایش انتخابات در ایران که اصلاح‌طلبان و چپ‌های استمرارطلب نقش مؤثری در معرفی آن به عنوان نشانه‌های دمکراسی یا حرکت به سوی دمکراسی معرفی کرده‌اند نیز نقشی اساسی در پنهان‌سازی داعشی و طالبانی بودن حکومت در قضا و فرهنگ و اقتصاد و سیاست‌های اجتماعی داشته است. در اینجاست که استمرارطلبان در جنایات داعشی رژیم (با ماله‌کشی و پنهان‌سازی آنها از افکار عمومی) سهیم می‌شوند.

 

10 دیدگاه‌

  1. به قول خودتان بغدادی فقط چهار امریکایی کشت و بعد از ۷ سال تعلل بالاخره در یک عملیات چهار ساعته به دست امریکا مثل سگ مرد حالا بماند که این نشان دهنده این است که کاری که در ۴ ساعت انجام می شد را عمدا ۷ سال طول دادید. حالا خودتان بگویید تروریستهای ypg/pkk/ pyd که بیش از چهل سال است نزدیک به ۳۰۰۰۰ شهروند ترک را کشته اند و در عملیات اخیر بیش از ۱۰۰۰ خمپاره به ترکیه انداخته اند لایق چه چیزی هستند؟

  2. درود بی کران بر نویسنده دلیر و ایرانی
    واقعا چرا؟ چرا خامنه ای آیت الله خامنه ای است ولی ابوبکر البغدادی رهبر خلافت خودخوانده داعش که باید از بین برود.
    چرا خامنه ای باید یگان ویژه سرکوبگر و عامل کشتار جوانان ایران را در دست داشته باشد ولی البغدادی حق چنین امکاناتی در سوریه را نداشته باشد؟
    امیدوارم این هیتلر خاورمیانه ضربات بزرگی به منافع آنها بزند تا اربابنش بفهمند این غول به چراغ جادو برنخواهد گشت. متاسفانه فکر می کنند که همچنان افسار او را در دست دارند با سیگنال های مسخره و نخ نما شده اصلاح طلبان قلابی و امثال روحانی.

  3. درود بر شما انسان بیییییار آگاه و با سواد واقعی تمامی صحبتهای شما درست است من و خییییلی از ایرانیان بخش فارسی صدای امریکا که دوقلوی رادیو بی بی سی است را نه نگاه می‌کنیم ‌‌نه گوش میدهیم تمام دست اندر کارانشان افکار و اعمالی ضد ایرانی و ایران داشته و دارند و گویا که همگی بیمار روانی هستند که عاشق دارویی بنام حکومت آدمکش و قاتل ‌ دختر و پسر نوجوانان ایرانی ‌‌فساد و فحشا پرور اسامی شده اند که مبادا فرزندانشان که پول خون جوانان ایرانی را میخورند از عیش و عشرتشان چیزی کم شود
    و مسلم که در مقابل انسان باهوش و آگاه و‌عاقل و درستکرداری مثل شما کم می آورند

  4. خامنه ای را در زندان شاه نکشتند و او برای قدردانی شروع به فراهم کردن شرایط برای سوزاندن ۶۰۰ نفر در سینما رکس ابادان را کرد. پس این اغاز شکل گیری سلسله ننگین داعش در ایران بود.

  5. درود بر نگارنده مطلب.
    واقعا چرا . آیا هدف کمک بی بی سی و انگلستان به پیروزی خمینی و تاسیس جمهوری اسلامی درگیری امروز دو قطب شیعه و سنی و فروش سلاح های غرب در منطقه بود؟

  6. تفاوت بین خامنه ای و البغدادی، یا بین جمهوری اسلامی و دولت اسلامی ناشی از تطور زمانی و بلوغ یک اندیشه تبهکارانه است. برخلاف آنچه که شاید تصور شود، خمینی مبتکر نظام اسلامی نبود بلکه او تابع مفهوم “اسلام سیاسی” است که به صورت تئوریک توسط بنیانگذاران اخوان المسلمین ابداع شد و به واسطه گروههای افراطی مانند فدائیان اسلام و رهبران و پیروان آن از جمله آیت الله کاشانی، طالقانی، و… خمینی و به تفاوتهایی، علی شریعتی در ایران ترویج شد. اینان با ادعای اینکه با استقرار حکومت دینی به رهبری آشنایان به قوانین شریعت (در واقع آخوندها و مولوی ها)، به گفته آنان عظمت خلافت اسلامی قرون وسطی (اسلامگرایان سنی) یا معنویت اسلام اولیه (اسلامگرایان شیعه) احیا خواهد شد، مردم را به قبول حکومت دینی تبلیغ کردند. گروههای معتقد به اسلام سیاسی در برخی کشورها از جمله مصر در صحنه سیاسی فعال بودند و در موارد معدودی به حاشیه قدرت حکومتی راه یافند. در ایران به دلیل هراس طبقات نوین از ارتجاع دینی، آخوندهای اسلامگرا معمولا نمایندگان مکلای خود را به میدان میفرستادند و خود در پشت پرده به کارگردانی مشغول بودند. حضور همین نمایندگان مکلا بود که قشرهای مختلف ایران را به گرداب حمایت از انقلاب اسلامی کشاند. بعد از انقلاب، با قبضه قدرت توسط اسلامگرایان، آخوندها که با داشتن قوه قهریه و آمادگی برای استفاده از بیرحمی کم سابقه نیازی به حمایت و همراهی سایر طبقات نداشتند، یکسره قدرت را در انحصار گرفتند و از ریز و درشت آنها تمامی مشاغل و مواضع حکومتی را به اشغال درآوردند و به بهره برداری از منافع مادی قدرت پرداختند. موفقیت آنان در سرنگونی یک نظام حکومتی نوینگرا در ایران طبیعتا مشوق و الگوی هر آخوند و مولوی و ملا دارای شهوت مال و مقام در سایر کشورهای اسلامی شد تا با برانگیختن مردم یا جمع کردن تعدادی افراد ساده لوح و متعصب، به قدرت برسد. در این مسیر، هر گروه جدیدی با ادعای استناد به منابع دینی و به منظور جلب پیروان تندروتر و آماده جانفشانی، تعبیر افراطی تری از دین و قوانین شریعت را ارائه و اجرا کرد و این روند شوم همچنان ادامه داشت. اگر زمانی اعدامهای فله ای، سرکوب زنان، قطع دست و شلاق در ملاء عام، سلب آزادی های سیاسی و اجتماعی و کشاندن جامعه به سیر قهقرایی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در ایران جهانیان را تکان میداد، با تکامل اسلامگرایی و ظهور طالبان و اقدامات افراطی تر آن، آخوندهای ایرانی به واقع بسیار معتدل به نظر رسیدند. در هر مرحله از سیر تکامل اسلامگرایی از طالبان به القاعده، از القاعده به الشباب،از الشباب به بوکو حرام،و از بوکو حرام به داعش و دولت اسلامی، خشونت، وحشگیری و خصومت رهبران این حرکتها با معیارهای تمدن امروزی هم شدت گرفته است. خمینی و خامنه ای و ملا عمر و البغدادی و … ماهیتا موجوداتی یکسان اما متعلق به مراحل متفاوت تکامل یک اندیشه خوفناک، قرون وسطایی و هراس آور هستند.

Comments are closed.