هفت‌تپه و کسانی که آن را نمی‌بینند؛ سپیده پورآقایی

بیش از دو هفته می‌شود که «کارگران هفت تپه» در حال بیان صریح مطالبات خود هستند، به خیابان رفتند، در مقابل نهادهای دولتی جمع شدند. به دفتر امام جمعه رفتند و در نماز جمعه نمایش همیشگی را بر هم زدند. آنها تمام مراجع مختلف سیاسی، قانونی و مدنی را صدا کردند که بگویند «ما نان نداریم».

بسیار غم انگیز است؛ سیاسیون به «در خیابان آمدن» می‌نگرند، روشنفکران «به مطالبه نان» می‌نگرند و چشم طبقاتی به آن دارند، کنش گران اجتماعی به «گرسنگی مردم»، همه ما به نحوی داریم هفت تپه را «مصرف» می‌کنیم؛ همه ما.

انگار نه انگار انسان‌هایی دارند برای احقاق حق خود، برای حفظ کرامت انسانی‌اشان تلاش می‌کنند. آقایان خانم‌ها آنکه در حال فریاد زدن است، انسانی است که می‌خواهد انسان بماند، چرا به این توجه نمی‌کنید؟

دقیقا مصادف با همین اخبار بود که وضعیت ایران در خصوص موضوع حقوق بشر «به شکل وخیمی» گزارش شد، اما اشاره نشد که امروز حقوق بشر در ایران تنها مسئله «آزادی بیان» یا «حذف سیستماتیک مخالفان» نیست، که همه این‌ها هست و به شکل بسیار دهشتناکی هم هست اما مسئله حقوق بشر در ایران این است که در کشور که به قول حاکمانش دارای امنیت کامل است شرایط زندگی مانند مردم یمن است، مردم دچار قحطی هستند، روحانیت تحت ایده مذهبی مردم را به جایی رسانده است که هرکس بخواهد انسان بماند یعنی عزت و عظمت اسلام را دچار خدشه کرده است.

اما بعد چه می‌شود؟ کارگران هفت تپه سرکوب می‌شوند، برخی تلاش می‌کنند آن را به عنوان «تاریخ سیاسی سرکوب» در خاطره‌ها نگه دارند و برخی تلاش می‌کنند آن را به عنوان «مبارزه پیوسته با رژیم» بازتاب دهند و تمام!

اما این مردم تمام نمی‌شوند، این مردم ناتوان تر می‌شوند، این جماعتی که سرکوب می‌شوند دوباره نمی‌توانند به خیابان بیایند، دوباره نمی‌توانند زندگی کنند، آنها اگر ساکت شوند دیگر فرقی با مرده ندارند، نه به این دلیل که احتمالا از گرسنگی می‌میرند و دچار «چرخه محرومیت» می‌شوند، بلکه از این جهت که تمام ایده‌های آنها برای تغییر دچار شکست می‌شود، باید کمک کنیم مبارزه این مردم به جایی برسد، کجا؟ به سرنگونی رژیم؟ مگر می‌شوند با یک ابزار و با تسخیر خیابان، جمهوری اسلامی را عقب راند؟ نه.

باید کمک کرد مردم برای خود نهاد بسازند، تشکل بسازند. باید کمک کرد مردم در خلال مبارزه توانمند تر شوند، اگر زنی، مردی، جوانی امروز در خیابان آمد و تلاش کرد صدایی مدنی باشد، نباید با همان دانش گذشته به خانه برگردد، مبارزه باید شهروندان را قوی تر کند، باید مبارزه سیمای مدنی ایرانیان را از «ملتی تحت ظلم» به «ملتی تغییر دهنده» و «خواهان تغییر» و «قادر به تغییر» تبدیل کند.
اجازه ندهیم با مصرف اعتراضات جامعه مدنی مردم گمان کنند «بودن بر علیه یک دیکتاتوری» سودی در پی ندارد.

مبارزه با یک رژیم غیر قانونی مسلح به تمامی ابزار‌های سرکوب مدنی، ایدئولویک و تبلیغاتی و اقتصادی فقط با کنش سیاسی امکان پذیر نیست، باید همزمان مردم با ایده‌های آلترناتیو دور زدن یک رژیم غیر قانونی آشنا کرد.

مردم اگر بدانند چگونه با حمایت مالی غیر قرضی به همدیگر می‌توانند برای ادامه حیات خود، مستقل از فضای اقتصادی حکومت ساخته امرار معاش کنند بسیار زودتر از اینها کشور عوض می‌شود.

امروز وقت این است که ما از خود بپرسیم راهکار تاریخی اقلیت‌های تحت ستم در تاریخ ایران چه بوده و چگونه می‌توان آن را در یک مبارزه اجتماعی سیاسی به کار بست؟

امروز وظیفه اولیه ما این است که به این سوال جوابهای عملی و دقیق بدهیم، چرا با سکوت خود این اجازه را می‌دهیم که این تنها حکومت باشد که با قرار گرفتن در شرایط خطر امکان بازسازی سپر دفاعی خود را داشته باشد؟ «کشف توانمندی جامعه برای عدم وابستگی به حاکمیت»، که به شکل سیستماتیکی برای سرکوب مردم به کار گرفته شده بزرگترین فرصتی است که اعتصابات سراسری در اختیار ما قرار می‌دهد.

در درجه دوم باید تلاش کنیم فراتر از «اکوی» مطالبات جامعه مدنی فعالیت کنیم؛ این که تنها صدای محرومان را بلند کنیم تا به گوش ارباب قدرت برسد. کارایی لازم را ندارد، مردم ما باید باور کنند خود «ارباب قدرت»‌اند و برای این امر می‌بایست رسانه‌ها به «مداخله مدنی» روی آورند.

در درجه اول باید استدلال‌های حاکمیت برای بی پاسخ گذاشتن مطالبات مردم به درستی و دقت بررسی شود، باید تمام توجیهات سیستم برای سرکوب سیاسی مردم مورد بحث واقع شود تا رسانه‌های سرکوب نتوانند با استدلال یک مقام سیاسی مطالبات آنها را بی اثر کند؛ به عنوان مثال در فیلم‌ها دیدیم که یکی از مقامات می‌گفت «معترضین در نماز جمعه از کارگران هفت تپه نیستند.»

باید مردم بدانند که این یک مکانیزم جمهوری اسلامی است که برای حذف مخالفان آن‌ها را از یک بدنه مشروع جراحی می‌کند، این گونه است که استراتژی‌های رژیم برای سرکوب بقیه مخالفان بی اثر می‌شود، نمی‌شود یکی را گفت از مسلمانان نیست، یکی را گفت از معتمدان سیاسی نیست، یکی را گفت از متشرعین نیست و کم کم همه مطالبات را به خاطر تعلق یک نفر به یک جریان بی پاسخ نهاد. این استدلال حاکم در باره این که حتما باید یک نفر خودش اعتراضش را علنا بیان کند تا مشروع باشد باید در مقابل این پرسش قرار گیرد که آیا کارگران هپکو که در کارخانه تجمع کرده بودند و خودشان بودند به حقشان رسیدند یا آنها هم به شدت سرکوب شدند؟
مهمترین گام برای پیروزی در مبارزه خلع سلاح گفتمانی دشمن است؛ جمهوری اسلامی به عنوان دشمن اقشار ایران تا وقتی به شکل گفتمانی خلع سلاح نشود، جلادانش را عوض می‌کند، به جای مرتضوی کسی دیگر می‌نشید کما این که به جای یزدی، شاهرودی و لاری جانی نشسته‌اند. اگر این رژیم غیر قانونی عمیقا و اساسا در سطح گفتمانی خلع سلاح شود، امکان یارگیری اجتماعی فعالانه‌اش را از دست خواهد داد و این میسر نمی‌شود مگر این که همزمان مردم در جریان مبارزه اجتماعی توانمند شوند، نهادمند شوند و از نظر روانی و عملی امکان و تبلیغاتی نامشروع سازی مخالفان از بین برده شود.

سپیده پورآقایی
مدیر اجرایی شهروندیار و عضو کمپین به سوی گذار