برای پاسخ به «امروز چه باید کرد؟» پیش از همه با راهکارهای خردمندانه، بدون خونریزی و ویرانی، باید حکومت اسلامی را برانداخت. تک تک ما، به تنهایی و هر کس بر پایهی دانش و تجربهی خود نمیتواند چنین مشکل بزرگ و بیسابقهای را حل کند. ما به خرد جمعی همهی ایرانیان نیاز داریم. همهی شهروندان ایرانی از هر گوشهی کشور، از پیروان همهی آیینها و شیوههای اندیشهی سیاسی گوناگون، از هر شهر و دیاری و از هر ایل و تباری، حتا شهروندانی که در خارج از کشور زندگی میکنند، با یاری یکدیگر و در یک جبههی بزرگ رهاییبخش میهنی، باید کشور خود را نجات دهند. شهروند به کسانی گفته میشود که در تمدنهای امروزی و برابر اعلامیه حقوق بشر در یک کشور و با حقوق برابر در کنار یکدیگر زندگی میکنند و به حقوق یکدیگر احترام میگذارند. برابر ماده یک و دو و سه اعلامیه حقوق بشر « مردم سراسر جهان، بدون هیچ تمایز و امتیازی، آزاد و برابرند و صرف نظر از نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی یا هر عقیدهی دیگری، خاستگاه اجتماعی و ملی، [وضعیت] دارایی، [محل] تولد یا در هر جایگاهی که باشند، سزاوار تمامی حقوق و آزادیهای مطرح در این «اعلامیه»اند.» امروز در ایران استعمارزده، باید جبههی آزادیبخش ملی برپا ساخت.
جبههی آزادیبخش ملی همیشه برای رهایی همهی شهروندان یک کشور از زیر ستم یک قدرت داخلی یا خارجی، در یک سرزمین برپا میشود. بیش از چهل سال از فریب و خیانت و جنگ و جنایت حکومت اسلامی در ایران میگذرد. امروز دیگر سادهترین و ناآگاهترین مردمان میهن ما نیز به دشمنی این حکومت با شهروندان ایرانی پی بردهاند. دروغ و خدعههای خمینی در پاریس و در بهشت زهرا و در مسند قدرت و پس از خمینی، سی سال فتنهی علی خامنهای، با پشتیبانی روسیه و چین از حکومت خامنهای، نشان داده است که این حکومت در اصل ایرانی نیست، بلکه بسیار بدتر از یک حکومت اشغالگر، ضدبشر و ضدایرانی است. باید مردمان ما و نخبگان ایرانی، تاریخ کشور استعمارزدهی ما را از نو بازخوانی کنند. دادهها و اطلاعات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایران را کارشناسان باید در سمینارها و نشستهای دانشورانه بررسی کنند. ما باید تاریخ کشور خود را به شیوهای مدرن و امروزی بازخوانی کنیم.
بزرگترین گواه استعمارزدگی ایران شکل حکومت قرون وسطایی امروز آن است. پیشینهی این حکومت با امپراتوری مقدس روم و کمپانی هند شرقی انگلیس پیوند دارد. یکصد و پنجاه سال پیش از تشکیل کمپانی هند شرقی در هندوستان، اوزون حسن پدربزرگ شیخ حیدر (پدر شاه اسماعیل صفوی) با تئودورا دختر امپراتور ترابوزان ازدواج کرد و پای اروپاییان به ایران باز شد. پس از این ازدواج، اوزون حسن با پاپ نیکلاس پنجم امپراتور روم روابط دوستانه و بازرگانی برقرار ساخت. در آغاز سده هفدهم دودمان صفویه به دامان کمپانی هندِ شرقی بریتانیا افتاد. دو شهروند انگلیسی به نام برادران شرلی وزیرمختار شاه عباس در اروپا شدند. از آنجایی که امپراتوری عثمانی تهدید بزرگی برای اروپپان به شمار میرفت، برادران شرلی برای منافع خودشان و هماهنگ ساختن و جلب پشتیبانی اروپاییان در جنگهای ایران بر ضد عثمانیها، به دربار انگلیس و به دربار پاپ رفتند. نفوذ جاسوسان کمپانی هند شرقی و انگلیس در دربار صفوی با وارد کردن «علمای شیعه» از خارج به ایران، آیین شیعه را در کشور ما تقویت کرد. همان حکومت شیعه به سرکردگی خمینی و با پشتیبانی و توافق چهار کشور بزرگ سرمایه داری در کنفرانس گوادلوپ، در پایان سده بیستم توانست دوباره حکومت را در ایران به دست آورد. نسب حکومت شیعهی خمینی به کمپانی هند شرقی بریتانیا باز میگردد. حکومت اسلامی خمینی و خامنهای در ایران تا کنون بدتر از هر حکومت خارجی و اشغالگر رفتار کرده است.
در این چهل سال، حکومت اسلامی به هیچکس از کوچک و بزرگ، زن یا مرد، مسلمان و غیرمسلمان، فارس و ترک و کرد و لر و بلوچ و غیره رحم نکرده است. با برپا کردن جنگ در داخل و خارج از ایران صدهاهزار جوان ایرانی را به گونهای مجاز به نام دفاع از اسلام و ایران، به کشتن داده است. دختران و پسران جوان را به شیخهای عرب فروخته و جان و مال و ناموس همه را به تاراج برده است. از بلاهای طبیعی مانند زلزله و سیل و بیماری برای از بین بردن مردمان بیگناه بهره گرفته است. این حکومت ثروتهای ملی ما مانند نفت، طلا و معدنهای دیگر، جنگلها حتا آب و خاک ایران را فروخته و پول آنها را در بانکهای کشورهای خارجی ذخیره کرده، اقتصاد ایران را ضعیف و اقتصاد کشورهای سرمایهداری را تقویت کرده است. علاوه بر غارت ثروتهای ملی نان را هم از سفرهی کارگران و مردمان فقیر دزدیده است. قیمت ارز بیش از دو هزار برابر شده است. دلار از هفت تومان به نزدیک پانزده هزار تومان رسیده است. این گرانی به این معناست که یک نان سنگگ را دوهزار تکه کردهاند و ۱۹۹۹ تکهی آن را به غارت بردهاند و برای فرزندان مردمان بیچیز یک تکه از دو هزار تکهی نان سنگگ بر جای مانده است. فقر و گرسنگی و بیدارویی هر روز صدها نفر را به کام مرگ فرو میبرد و اعتیاد و خودفروشی در سراسر ایران بیداد میکند. کارهای ضد بشری حکومت اسلامی از کارهای هیتلر و جنایتکاران جنگی هم فجیعتر و ضدانسانیتر است.
حکومت اسلامی برای آنکه بتواند به جنایتها و غارتهای خود ادامه دهد و با مقاومت نیروهای جوان و مردمان کوچه و بازار روبرو نشود صدها هزار نوجوان، جوان و افسران کارآزموده و سپاهیان و بسیجیها را در جنگ ایران و عراق و در جبهههای سوریه و دیگر کشورهای خاورمیانه به کشتن داده است. دوستی داشتم به نام جهانگیر فولادوند که دوستانش و خانوادهاش او را بهزاد مینامیدند. او افسری بسیار میهندوست و در کار توپخانه ورزیده بود. در جنگ ایران و عراق، نام سروان فولادوند در جبهه، عراقیها را به وحشت میانداخت. او روزها و هنگام جنگ، دشمن را به زیر آتشبار میگرفت و هنگام آتشبس و در نیمهشبها، جسد جوانان ایرانی را که کشته شده بودند جمعآوری میکرد تا برای خانوادههای آنان بفرستد (کاری انساندوستانه و داوطلبانه). عوامل اطلاعاتی حکومت اسلامی یعنی خودیها، او را از پشت و از درون خاک ایران با گلولهی خمپاره تکه تکه کردند و جسدش را به درجهی سرگردی ارتقاء دادند و فرزند شیرخوارهاش را بیپدر کردند. او را در قطعه ۳ ردیف ۷ در گورستان امامزاده علی اکبر در چیذر به خاک سپردند. در هنگامهی جنگ با عراق، برادران اسلامی و فداییان خمینی هزاران هزار جوان مسلمان عاشق و میهندوست را شناسایی کرده و در جبهههای جنگ ایران و عراق بیسر و صدا کشتند.
افزون بر اینگونه سربازان گمنام، شمار افسران و فرماندهان میهندوستی که در «جبههها» کشته شدند بسیار است. دربارهی مرگ دکتر مصطفی چمران، سایت همشهری آنلاین در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ماه ۱۳۸۷ با آب و تاب، به شیوهی حرفهای کلیشهای همیشگی آخوندها، چنین مینویسد: «در سحرگاه سی و یکم خردادماه شصت، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکتر چمران از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود… با اصابت یکی از خمپارههای صدامیان [به دکتر چمران]، یکی از نمونههای کامل انسانی که مایه مباهات خداوند است، [همشهری از اندیشههای خداوند هم آگاه است!] یکی از شاگردان متواضع علی(ع) و حسین(ع)…» به امر خداوند کشته میشود. دربارهی چگونگی کشته شدن دکتر مصطفی چمران دوست و دشمن داستانهای گوناگونی نوشتهاند. با کشته شدن داریوش فروهر و همسرش پروانه اسکندری در اول آذر ماه ۱۳۷۷ خورشیدی، رسوایی قتلهای زنجیرهای آشکار شد و راز بسیاری از قتلهای مرموز سیاسی نویسندگان، روشنفکران و قتل عامهای بیدلیل و شهیدسازیهای جنگ نیز گشوده شد.
امروز حکومت خامنهای با وارد کردن شبهنظامیان عرب و مسلمان مانند حشد الشعبی، فاطمیون افغان، زینبیون پاکستان، حزبالله لبنان و… در صدد تغییر ساختارحکومت اسلامی است. این روزها جابجاییهای گسترده و مهمی در ردههای بالایی سپاهیان و بسیجیهای ایرانی انجام میگیرد. آنهایی را که به راستی ایرانی و یا نیز به گفتهی خودشان پیرو علی هستند، کنار میگذارد و بر آن است تا حکومتی کاملا خارجی و عربتبار در ایران بر سر کار بیاورد. اگر تا دیر نشده ما ایرانیان فکری به حال خودمان و کشورمان نکنیم، به زودی و در آیندهی نزدیک سران سپاه و سران حکومت ایران دیگر ایرانیتبار نیز نخواهند بود و ایران به یک کشور کاملا اشغال شده مبدل خواهد شد. امروز برای رهایی ملت ایران و نجات کشور، باید جبههای آزادیبخش و فراگیر برپا ساخت.
استکهلم
برگرفته از کیهان لندن