چرایی‌های ترور فخری‌زاده و نقدی بر تئوری «جنگ ستارگان»

ورود علی فدوی، جانشین فرمانده سپاه، در بحث‌های مربوط به ترور محسن فخری‌زاده و ادعاهای بی‌پایه او در مورد استفاده از «هوش مصنوعی» و همچنین «حضور نداشتن تروریست در صحنه»، تازه‌ترین تلاش برای پوشاندن ضعف‌های اطلاعاتی و آسیب‌پذیری لایه‌های امنیتی حکومت تهران است.

پیش از فدوی، علی شمخانی، دبیر شورای امنیت رژیم، و رمضان شریف، سخنگوی سپاه، نیز هر یک جداگانه بر استفاده از تجهیزات ماهواره‌‌ای و «هدایت از راه دور تیربار خودکار» را در انجام عملیات ترور فخری‌زاده تأکید کرده بودند.

تاکنون به‌جز یک مصاحبه فرمایشی و همراه با تکرار جملات دیکته‌شده با همسر فخری‌زاده که گفته شد هنگام عملیات منجر به کشته شدن او در اتومبیل بوده (و ظاهراً به‌نحوی معجزه‌آسا به‌هیچ‌وجه آسیب ندیده)، و مصاحبه صوتی با فردی بنام شهره پیرانی که با عروس فخری‌زاده در تماس بوده و گفته‌های وی را تکرار می‌کند، کمترین نشانه و مدرکی در مورد نحوه اجرای عملیات، آثار به‌جامانده و یا تعداد تلفات و زخمی‌های احتمالی که شاهد‌های عینی رویداد محسوب می‌شوند، ارائه نشده است.

از این جهت روشن نیست که ادعای مقامات قضایی جمهوری اسلامی، سخنگوی شورای نگهبان و واعظی، رئیس‌دفتر حسن روحانی، دایر بر «رسیدگی به موضوع در مراجع حقوقی بین‌المللی»، علیه کدام متهم و با استناد به کدام شواهد و مدارک محکمه‌پسند صورت گرفته و پیگیری می‌شود؟

جمهوری اسلامی را نمی‌شناسند!

هم‌زمان با ورود علی فدوی به بحث ترور فخری‌زاده، روزنامه کیهان وابسته به رهبر جمهوری اسلامی نیز با انتشار مقاله‌‌ای با امضای سعدالله زارعی و عنوان «تأخیر جایز نیست»، به مقوله تلافی و مجازات وارد شد و برخوردی متفاوت با تلافی قتل قاسم سلیمانی را خواستار شد.

روز بعد از انتشار این مقاله در کیهان، خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه، نیز مصاحبه‌‌ای مفصل با سعدالله زارعی که به‌عنوان «تحلیل‌گر امور غرب آسیا» از او یاد شده ترتیب داد و این‌بار زارعی توضیح داد و تأکید کرد که تلافی‌جویی قتل فخری‌زاده باید سخت‌تر از مورد مربوط به قاسم سلیمانی و با «کشتن هزاران نفر» صورت بگیرد تا بتواند به عنوان «بازدارنده» عمل کند؛ راهکاری که بنا بر ادعای نظریه‌پرداز حکومتی، اگر به تلافی کشتن قاسم سلیمانی استفاده می‌شد، مانع از کشته شدن فخری‌زاده می‌شد!

زارعی در مصاحبه با فارس همچنین مدعی شده که «آمریکا و اسرائیل جمهوری اسلامی را نمی‌شناسند و فکر می‌کنند می‌توانند با حذف یک فرد یک جریان را متوقف کنند».

در نگاه او، صدور انقلاب شیعی در ایران یک «جریان» است و با کشته شدن قاسم سلیمانی متوقف نمی‌شود، هم‌چنان‌که برنامه اتمی جمهوری اسلامی (ازجمله بخش اصلی آن که مربوط به ساخت بمب اتمی است) نیز یک «جریان» است و با حذف فخری‌زاده متوقف نخواهد شد.

سعدالله زارعی و افراط‌گرایان همسو با او در درون حکومت که به نظر می‌رسد از حمایت علی خامنه‌‌ای برخوردارند، توضیح نمی‌دهد که چرا ظرفیت بازدارندگی در برابر آمریکا (کشتن هزاران آمریکایی) باید در مورد آمر و مجریان طرح حذف فخری‌زاده عمل کند؟

موضوع دیگری که زارعی از توضیح آن عاجز به نظر می‌رسد، تاب و توان مردم ایران در برابر ضربات تنبیهی بعدی کشورهایی است که به‌زعم ایشان باید هدف قرار بگیرند، و نیز کاهش فاحش ضریب ماندگاری حکومت که در نگاه او، آسیب‌ناپذیر و همیشه ماندگار است.

آن‌ها آمریکا و اسرائیل را می‌شناسند؟

اگرچه نظریه‌پرداز‌های حکومت مذهبی ایران کشتن قاسم سلیمانی و حذف فخری‌زاده را کنار هم قرار می‌دهند و تداوم سیاستی واحد با هدف مشابه معرفی می‌کنند، در عمل، دو اقدام یادشده از دو منبع جداگانه در دو وضعیت کاملاً مختلف و بنا به مقتضیات روز و هدف‌هایی متفاوت صورت گرفت و چنانچه جمهوری اسلامی خود را دارای ظرفیت‌های بازدارندگی می‌بیند، کاربرد ظرفیت‌ها را می‌باید با شناخت کافی از هدف تعیین کند.

ماهیت طرح کشتن قاسم سلیمانی که نام رمز آن هنوز عمومی نشده، مانند عملیات کشتن اسامه بن لادن در ابوت‌آباد پاکستان که با نام رمز نیزه نپتون (Operation Neptune Spear) تدارک و اجرا شد، عملیات آشکار (overt operation) بود، حال آن‌که عملیات کشتن محسن فخری‌زاده عملیات پنهان (operation covert) محسوب می‌شود.

در عملیات سوم ژانویه سال جاری در بغداد، آمریکا قصد خود را بعد از رسیدن به هدف تعیین‌شده اعلام کرد و به‌شکلی محدود با جمهوری اسلامی از درِ جنگ گرم درآمد.

آمریکا در آن زمان سیاست اعمال فشار حداکثری علیه ایران را به‌منظور وادار ساختن جمهوری اسلامی به مذاکره و توقف تعهدات برجامی تهران تعقیب می‌کرد و قصد داشت از راه بالا بردن سطح رویارویی با ایران، ضمن وارد کردن شوک بزرگ به نیروهای برون‌مرزی سپاه و عملیات نیروهای قدس، اروپا را نیز که از مسیر مخالف با سیاست‌های آمریکا درآمده بود، با هزینه‌های ادامه سیاست جانبداری حساب‌شده آن‌ها از جمهوری اسلامی آشنا کند.

در آن زمان، ترامپ به تجدید انتخاب خود اطمینان داشت و ویروس کرونا قدرت تأثیرگذاری بزرگ خود را بر تغییرات سیاسی در جهان، ازجمله نتیجه انتخابات رئیس‌جمهوری در آمریکا، هنوز نشان نداده بود.

در آن زمان، اسرائیل سازش آمریکا با جمهوری اسلامی از راه مذاکره را در خط مصالح امنیتی درازمدت خود نمی‌دید، در عین حال قصد ایستادگی در برابر رئیس‌جمهور مستقر در کاخ سفید را نیز نداشت، به‌خصوص که دولت نتانیاهو بی‌ثبات بود و در خطر سقوط قرار داشت.

ترور محسن فخری‌زاده طی عملیاتی پنهان به‌دقت طراحی و اجرا شد، در زمانی که ترامپ در حال ترک کاخ سفید بود و در تل‌آویو دولت ائتلافی برپا بود و برخوردار از ثبات کافی.

عملیات منجر به کشته شدن فخری‌زاده با در نظر گرفتن احتمال قویِ رسیدن بایدن به قدرت و در نظر داشتن تمایل اعلام‌شدهٔ او به حضور دوباره آمریکا در برجام و احتمالاً لغو شماری از تحریم‌ها طراحی و اجرا شد.

طی چند دهه گذشته، اسرائیل با دولت‌های گوناگون در تل‌آویو نشان داده برای حفظ موجودیت خود به هر ابزاری متوسل می‌شود و در راه دفع خطر از خود آماده پرداخت هر هزینه‌‌ای است.

در صورتی که بپذیریم اسرائیل در اجرای طرح کشتن فخری‌زاده منافعی داشته و با این گمان که کشور دیگری (به‌جز آمریکا) دارای ظرفیت اجرای چنین طرحی نیست، با استفاده از فرضیه‌‌ای که ترکیب رنگ و طعم و شکل هویج را اثبات هویت هویج می‌داند، می‌توانیم فرضیه وجود دست اسرائیل را پشت عملیات آبسرد دماوند واقعت بگیریم، هرچند دلیل ما محکمه‌پسند و قابل طرح در مراجع حقوقی جهان نیست.

یک هدف حاشیه‌‌ای آمران طرح کشتن فخری‌زاده به نمایش گذاشتن ضعف‌های شگفت‌انگیز امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی از یک سو و انتقال این پیام از سوی دیگر بود که «قادریم عملیات حذف هر یک از مهره‌های جمهوری اسلامی را در هر زمان لازم اجرا کنیم».

اما هدف اصلی طرح که دولت روحانی هم به وجود آن اصرار دارد ولی تندرو‌ها آن را انکار می‌کنند، دعوت جمهوری اسلامی به تلافی‌جویی فوری و متعاقباً وارد کردن ضربه‌‌ای کوبنده برای نابودی مجموعه ظرفیت‌هایی است که سعدالله زارعی استفاده فوری از آن‌ها را توصیه می‌کند.

جمهوری اسلامی حالا بر سر دو راهی است درحالی‌که هر دو راه به ترکستان ختم می‌شود: در صورت تلافی‌جویی فوری و سنگین، پاسخی خردکننده از کشور‌های منطقه و متعاقبا آمریکا دریافت می‌کند و در صورت تأخیر در تلافی‌جویی تا زمان روی کار آمدن دولت بعدی در کاخ سفید، بخت رسیدن به توافق و رفع تحریم‌ها از راه دیپلماسی را از دست خواهد داد.

انتخاب فخری‌زاده، فردی که در برنامه رسیدن به ظرفیت انفجار اتمی ایران بیش از پانزده سال است به مهره سوخته و یا از گردونه خارج‌شده تبدیل شده، با دقت صورت گرفت و هدف آن متوقف کردن «جریان» نبود، بلکه به جریان انداختن حرکت دیگری بود که یک نتیجه آن، در صورت اتخاذ سکوت، قبول شکست و تحقیر تلقی می‌شود، و در صورت اقدام تلافی‌جویانه، تحمیل ضربه‌‌ای سنگین خواهد بود که می‌تواند موجودیت حکومت را بر لبه تیغ قرار دهد.

نوشته رضا تقی زاده؛ برگرفته از رادیو فردا