همهی زمینهها برای اعتراض عمومی در ایران در سال ۱۳۹۸ فراهم است: فشار خارجی (ایالات متحده) یا حداقل انفعال (اروپا) و عدم امکان حمایت عملی قدرتهای بزرگ (چین و روسیه) از رژیم در شرایط سرکوب گسترده، بحرانهای اقتصادی (تورم و بیکاری) و اجتماعی (اعتیاد، کودکان کار، حاشیهنشینی)، دستگاه دولتی ناکارآمد و فاسد، رشد بیاعتمادی در داخل دستگاههای حکومتی و دولتی، انفجار بیاعتمادی و نارضایی عمومی، ناامیدی عمومی از بهبود شرایط با تداوم جمهوری اسلامی، کوچکتر شدن حلقهی باورمندان به رژیم، مهاجرت گسترده به خارج و سرکوب هر روزهی مردم توسط حکومت شبهتوتالیتر. اما شاهد اعتراضات عمومی به رژیمیکه مسئول این شرایط است نیستیم. چرا؟
در کشورهای اروپای شرقی جمعیتی چند دههزار نفری به خیابانآمدند و با گستردهتر شدن اعتراضات حکومتها کناره گرفتند چون ارادهی سرکوب در حکومت قوی نبود اما در ایران ارادهی معطوف به قصابی در حاکمان و متحدان جمهوری اسلامی قوی است و مردم ناراضی این را میدانند. گرگهای چاق حاکم نمیخواهند امتیازات مفت و مجانی خود را از دست بدهند. به همین دلیل جمعیت میلیونی باید به خیابان بیاید و در خیابان بماند تا حکومت عقبنشینی کند و کنار برود. در چنین شرایطی حزبالله لبنان، حشدالشعبی و حوثیها هم نمیتوانند کاری برای رژیم ایران انجام دهند. آنها اگر یک ماه دلارهای نفتی را دریافت نکنند به سراغ حامی دیگری خواهند رفت.
اما اینکه جمعیت ناراضی به صورت چند میلیونی تا کنون برای براندازی رژیم به خیابان نیامدهاند به چهار دلیل است:
۱. توهم اصلاح حکومتی
جناح اصلاحطلب بسیار بیاعتبار شده است اما توهم اصلاحِ آسان و بیهزینه هنوز کاملا رفع نشده است. بسیاری از جوانان هنوز امید دارند که حکومت یکشبه فرو بریزد بدون آنکه آنها تلاشی انجام دهند. آنها برای فرار از مسئولیت، نخست نسل انقلاب را برای وضعیت موجود ملامت میکنند تا آنها را موظف به براندازی رژیم کنند و بعد از آن نیز قدرت و ارادهی سرکوب حکومت را به فراموشی میسپارند تا مبادا با آن آگاهانه روبرو شوند. این توهم اصلاح حکومتی مبتنی است بر خواست تغییر بدون هزینه و آسان. آنها دلشان میخواهد حکومت به آسانی سقوط کند نه اینکه به این موضوع وقوف داشته باشند.
از این جهت، مقابله با رویاسازیها و رفت و برگشتهای اصلاحطلبان (از غمزه و عشوهگری برای خامنهای و فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تا گرانفروشی خود به مردم مستاصل) از ضروریات زمینهسازی برای اعتراضات عمومی است. اصلاحطلبان به سیاست خیابانی باور ندارند و در سال ۸۸ نیز کنترل امور از دست آنها خارج شد. آنها همیشه گفتهاند که سیاست خیابانی را نمیخواهند چون میخواهند خودشان طرف مذاکره باشند تا از این مجرا امتیازات ویژهای به دست آورند. آنها میدانند با رفتن جمهوری اسلامی موضوعیت خویش را از دست میدهند.
۲. فقدان رهبری و سازمان
سازمان و رهبری از ضروریات هرگونه اعتراض عمومی است. درست است که اعتراضات خیابانی رهبران خود را شکل میدهد اما نخست اعتراضاتی باید صورت بگیرد تا رهبرانی از دل آن شکل بگیرند. شبکههای اجتماعی میتوانند عامل موثری باشند اما حکومت هم در این زمینه دست روی دست نمیگذارد: هم این شبکهها را در شرایط بحرانی قطع میکند، هم آنها را مهندسی میکند، و هم از آنها برای سازماندهی و بسیج شبکههای خود بهره میگیرد. هر گونه اعتراض عمومی به رهبرانی نیاز دارد که مخالفان به آنها اعتماد کنند و علامت سوالهای بزرگی در کنار نام آنها نباشد. یک گروه یا جمع نیز میتواند چنین نقشی داشته باشد. به همین دلیل لابی جمهوری اسلامی مخالفان جدی حکومت را با برچسبهایی مثل «چلبی» یا «جنگطلب» مینوازد تا آنها را بدنام کند. حکومت برای پیشگیری از چنین گروهی هرگونه نطفهی شکلگیری آن را خفه میکند.
۳. انتظار منجی
هنوز قشرهایی در ایران منتظر یک منجی نامنتظر مثل «امام زمان» یا ایالات متحده هستند که برای آزادی مردم ایران به پا خیزد یا قشونکشی کند. انتظار منجی ناشی است از سه دسته واقعیات: اینکه از شرایط راضی نیستند، اینکه انتظار تغییر را دارند بدون آنکه کاری انجام دهند، و اینکه دیگران را بدون هیچ دلیلی خیرخواهتر از خود برای منافعشان تصور میکنند!
کسانی که میخواهند مردم ایران در اعتراض به شرایط موجود به خیابان بیایند باید امید آنها به «امام زمان» و ایالات متحده یا هر منجی دیگری را قطع کنند و به آنها بگویند که تنها خود آنها میتوانند منجیشان باشند و برای دشواریها و مشکلاتی که دارند نخست خود را مسئول بدانند.
۴. تصور شکستناپذیری
جمهوری اسلامی با سرکوبهای متعدد و شدید برای بخشی از مردم ایران این تصور را به وجود آورده که شکستناپذیر است یا حداقل شکست آن بسیار پر هزینه و دشوار است. خشونت بیحد و حساب حکومت چه در حد اجرای احکام غیرانسانی و سبعانه، چه در حد سرکوبهای خیابانی و چه بدرفتاری، بیتوجهی و شکنجه در زندانها همه برای نشان دادن ارادهی معطوف به قدرت اسلامگرایان بوده است به این معنا که آنها به هیچ وجه حاضر نیستند از اسب قدرت پایین بیایند. به همین دلیل مخالفان باید آنها را از اسب قدرت به زیر بکشند. از این رو همهی نامههایی که خطاب به خامنهای برای استعفا و کنارهگیری نوشته میشود اتلاف وقت است.
واقعیت این نیست که حکومت را نمیتوان از اسب قدرت پایین کشید. حکومتهایی بسیار خشنتر و سرکوبگرتر از جمهوری اسلامی توسط ناراضیان به زیر کشیده شدهاند. نیروهای سازماندهی شده مثل پلیس و سپاه و نیروهای امنیتی پس از چند روز مقاومت مردم در خیابانها فرو خواهند ریخت. اما آنچه حکومت را تا کنون نگاه داشته یک نیروی متشکل از افراد باورمند به نظام در سطوح بالای بسیج و سپاه و قوهی قضاییه در کنار نیروهای متشکل اما لباسشخصی است که همواره به صورت پشتیبان و ظاهرا به عنوان مردم کوچه و بازار به خیابان میآید. خط دفاعی پایانی نظام در سراسر کشور جمعیتی کمتر از ۱۰۰ هزار نفر هستند (مدیران و فرماندهان در قوای قهریه و حدود نیمی از مدیران بالایی و میانی) چون مخرج مشترک آنها هنگامی که با اعضای خانوادهی خود در مراسم دولتی (مثل ۹ دی یا ۲۲ بهمن یا نمازجمعهها) حاضر میشوند در حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار نفر در کشور میشود.
یک جمعیت دو تا سه میلیونی (روحانیون و اعضای خانوادهی آنها بعلاوهی کارکنان نهادهای تحت نظر رهبر) به صورت سیاهی لشکری که از حکومت منتفع میشود پیاده نظام کاست حاکم در مراسم دولتی است اما آنها برای حفظ نظام تا آخر نمیایستند. یک نیروی سازماندهی شده در حد دو تا سه میلیونی در سطح کشور که بداند چه میخواهد اگر روشهای این نیروی مدافع نظام را بشناسد و بتواند تاکتیکهای آنها را خنثی کند میتواند در عرض چند هفته اینها را به خانههایشان بفرستد چون مردم کوچه و بازار دیگر پشتیبان آنها نیستند. تجربهی دی ماه ۹۶ و اعتراضات کارزون نشان داد که انبوه نیروهای انتظامی و سپاهی در صورت تداوم اعتراضات در عرض چند روز از هم گسیخته میشوند. سراسری بودن اعتراضات امکان اعزام نیرو از مرکز و مراکز استانها برای سرکوب اعتراضات محلی را از میان میبرد.
در جنبشهای اجتماعی در جوامع دیکتاتوری معمولا یک اقلیت سازمانیافته و پر انرژی با خواست روشن است که میتواند مردم ناراضی را بسیج کند و اقلیت حاکم فاسد را کنار بزند. مشکل در ایران این است که آن اقلیت با وجود زمینههای بسیار مناسب هنوز در حال تکوین است و کاملا شکل نگرفته تا نشان دهد هر نظام استبدادی را میتوان شکست داد. اگر چهار مشکل فوق حل شود آن اقلیت شکل خواهد گرفت.
برگرفته از کیهان لندن
یک عامل عمده دیگر را فراموش کردید و آن ترس مردم از هرج و مرج وبی قانونی در زمان فقدان حکومت مرکزی و حاکمیت اراذل و اوباش و عدم امنیت پس از سقوط حکومت است .به عبارت دیگر مردم از نیروی خودشان بیش از همه چیز می ترسند و به همین علت ترجیح میدهند حکومت از طریق یک نیرو و ارتش منسجم خارجی که بلافاصله قدرت و حفظ نظم را به عهده میگیرد و امنیت را با قوه قهریه برقرار میکند سقوط کند .به هر حال اگر یک روز این حکومت به دست مردم سقوط کند فقط از طریق ایجاد یک قیام عمومی و مسلحانه با توسل به اسلحه سرد وگرم باید باشد .نه جنگ چریکی گروه های مسلح و نه قیام مسالمت آمیز عمومی ،هیچ یک فایده ای ندارد .
ارزیابی این مقاله درست است اما باید چند نکته را به راهبرد داده شده افزود و از ایشان و سایر نویسندگان خواست اینها را برای مردم توضیح دهند.
۱- نظام جمهوری اسلامی نه فقط به خاطر رویکردهای نادرست و ناآگاهی، بی تجربگی و فساد باورنکردنی مسئولان در تمامی رده ها و تشکیلات بلکه به خاطر عدم تجانس ساختار و کارکرد با جهان امروز و الزامات آن از درون فرویخته است. روند فروریختگی این حکومت از اولین روز تشکیل جمهوری اسلامی آغاز شد اما حکومتگران با توسل به انواع ترفندها و تحمیل هزینه های کلان بر ملت (تداوم جنگ، بحران همیشگی، نابودی توان فکری و علمی با قتل و کشتار یا فراری دادن اندیشمندان و سپردن مسئولیت مراکز علمی و تحقیقی به وابستگان فاقد صلاحیت و فاسد، سرکوب مستمر و اختصاص منابع ملی به نهادهای سرکوب، و…) خود را در مسند قدرت حفظ کردند اما اعتبار سیاسی، که لازمه دوام نظام حکومتی است، از آنها سلب شده است. این واقعیت را خود اینان به خوبی میدانند و سرعت گرفتن فساد مالی حاکی از پیش بینی نزدیک شدن زمان فروپاشی است.
۲- یک نظام در شرف فروپاشی فورا نابود نمیشود بلکه همیشه یک عامل محرکه یا اکسلراتور لازم است تا فروپاشی نهایی را تحقق بخشد. چنین عاملی میتواند حادثه ای بسیار ساده و درونی، مثل خودسوزی آن کاسب در تونس، یا واقعه ای برونی، مانند بروز جنگ خارجی منجر به تضعیف و پراکندگی ابزار سرکوب باشد – مثل شکستهای روسیه در جنگ اول و انقلاب دموکراتیک که البته به دلایلی که ذکر فرصت دیگری میخواهد به تسلط بلشویک ها منجر شد.
۳- عدم تشکل مخالفان به دلایل شخصی یا تعصبات ایدئولوژیک (که گاه حتی با مداخله و تشویق رژیم صورت میگیرد) روند فروپاشی کلی را به تعویق میاندازد. متاسفانه چهل سال مغزشویی حکومت اسلامی باعث شده که بسیاری از ما قادر به تشخیص مسیر درست حرکت و ترجیح منافع ملی نباشیم و گاه می بینیم که فلان شخصیت یا فعال سیاسی به خاطر نظرات حاشیه ای و حتی سابقه خانوادگی یا تماس و ارتباط با این یا آن مقام یا نهاد خارجی یا ایرانی هدف حمله سایر مخالفان قرار گرفته و تضعیف میشود. باید رهبران سیاسی و فکری بدانند و به همه ما تفهیم کنند که تمامی گروهها و شخصیتها و فعالان مخالف استبداد قرون وسطایی در صورت اشتراک در چند “فصل مشترک” باید مورد احترام، اعتماد و پیروی قرار گیرند و آنها هم با وحدت با یکدیگر بلوغ و سلامت سیاسی خود را به منصه ظهور برسانند. این فصول مشترک عبارتست از: وقوف بر اصلاح ناپذیر بودن رژیم و در نتیجه لزوم کنار رفتن آن، برقراری دموکراسی سکولار برای تسلط حاکمیت و رای کاملا آزاد مردم در تعیین تمامی ابعاد زندگی خود، برقراری و رعایت کامل تمامی ابعاد حقوق بشر به شکل رایج در جهان (و نه تفسیرهای من درآوردی آن). البته پس از سقطور رژیم و استقرار دولت انتقالی برای ایجاد زیرساختهای دموکراتیک جهت نظرخواهی آزاد از مردم، چیزهایی مانند شکل ظاهری رژیم (ریاستی، پارلمانی جمهوری، پارلمانی مشروطه، متمرکز، فدرال، و …) و نظایر این با سئوال از مردم تعیین خواهد شد با تاکید بر این شرط که مردم همیشه و همواره حق دارند در آینده نظر خود را تغییر دهند، موضوعی که در قانون اساسی دموکراتیک باید تصریح شود. به صراحت بگویم دعوا بر سر شکل نظام حکومتی (که واقعا موضوعی فرعی است) یا نوع ساختار اقتصادی یا روابط منطقه ای در حال حاضر و در زمان مبارزه از سوی هرکس که باشد واقعا نشانه عقب ماندگی و کند ذهنی سیاسی یا خدای نکرده، وابستگی و خیانت او به آرمانهای ملی است.
۳ – مهمتر از همه اینکه به مقابله با تلاش تبلیغاتی و فکرشویی حکومت برای تظاهر به داشتن قدرت و فریب مردم در مورد ضعف آنان و مخالفان نیاز است. این نوع تاکتیک حکومت را در جمهوری اسلامی شاهد هستیم که به خودی خود حاکی از آگاهی حکومتگران بر فروپاشی درونی رژیم است (شما در یک نظام حکومتی تثبیت شده که اعتماد به نفس دارد هرگز نمی شنوید که دستگاه تبلیغاتی و مقامات آن مرتبا تاکید کنند که مورد اعتماد مردم هستند، دشمنانشان قدرتی ندارند، و توطئه خارجی علیه رژیم وجود دارد که باید خنثی شود. این گرایش ویژه رژیمهای استبدادی و رو به اضمحلال است).
۴- گفته میشود که حرکت انقلابی به رهبر نیاز دارد و ایرانیان فاقد رهبر هستند. این نظر کاملا غلط است. حرکت انقلابی که رهبر داشته باشد و رهبر روش و منش و هدف حرکت را تعیین کند و زمام مردم را در دست بگیرد به استبداد منجر میشود. آنچه که این حرکت نیاز دارد، مدیریت انتقالی است یعنی فرد یا افرادی که معتقد به هدف مشترک – دموکراسی سکولار و حق مردم در تصمیم گیری – باشند و هدفشان در مرحله مبارزه، هدایت، آموزش و تنظیم حرکت مردم به سوی این هدف باشد. کسانی که بر سر شکل ظاهری نظام آینده، چیزهایی از این قبیل یا حتی مقام و موقعیت خود در آینده به تضعیف فعالان و شخصیتهای از نظر آنها رقیب میپردازند یا سابقه نادرستی دارند و از حساب کشی میهراسند یا اینکه وابسته …
۵- این تصورکودکانه در میان برخی از متظاهران به “روشنفکری” ما وجود دارد که فکر میکنند اگر به شعارها و خواستهای توده مردم – کارگر، کشاورز، کارمند، کاسب، خانه دار، روستایی، پائین شهری … – گردن نهند، دیگران آنان را “عامی” محسوب میکنند. اینها تصور میکنند که با مثلا شعارهای دهان پرکن چپ و راست و تظاهر به داشتن افکار عالیه تئوریک، باید خودشان را برتر از دیگران نشان دهند. منشاء این عادت،تاثیر فکری آخوندیسم و برخی “رفقای” پیشین است که خودشان را عالم و بقیه را عامی میدانستند و یکی از عوامل اصلی فاجعه انقلاب اسلامی است. در دوره قبل از انقلاب، کارگران و کشاورزان و مردم عادی کشور خواهان ادامه رفاه اقتصادی و البته بازشدن فضای سیاسی بودند که از اواخر سال ۱۳۵۶ به جریان افتاد. اما بعضی از مثلا روشنفکران ما با نادیده گرفتن خواست مردم، شعارهای ابلهانه “خواص خودخوانده” را نشانه روشنفکری دانستند و مردم نیز که فکر میکردند اینها به خاطر چند کلاس درس، فهم بیشتری دارند، از آنها تبعیت کردند و یوم النکبه ۲۲ بهمن را رقم زدند. روشنفکران واقعی ما کسانی هستند که قبل از هرچیز به خواست مردم توجه و از اراده مردم تبعیت میکنند.
با عرض سلام ،مقاله خوبی بود ولی یک نکته به نظر من جای تامل دارد در اروپای شرقی منافع ثروت و قدرت آنقدر وسوسه کننده نبود که نیروهای امنیتی دست به کشتار بزنند ولی متاسفانه در ایران هست و همین فروش نفت و بدست آوردن دلار و همینطور شرکتهای اقماری سپاه و نیروهای امنیتی یک منبع عظیم است که کمک میکند این نیرو ها دست به کشتار و یا اعمال عجیب و غریب بزنند بطور مثال دستگیری محیط زیستی ها با هیچ منطقی جور در نمی آید ولی میبینیم که اطلاعات سپاه اینها را گرفته و دارد به مرگ میرساندشان ،البته اگر تحریمهای آمریکا ادامه پیدا کند و اروپا هم نتواند بازی را بهم بزند این منابع مالی تحلیل میرود باید منتظر بود و دید
فقدان رهبری و اپوزیسیون از هم پاشیده و از هم جدا
اینجا هم مثل خارج نشینان همه حرف میزنند کسی مرد عمل وحاضر به هزینه کردن نیست؟ خود شما تا به حال دست کدامیک از پناهند ها را در فرانسه وسایر جا ها گرفته اید . از ماست که بر ماست
حکومت ایران به خودی های خودشون هم رحم نمی کنند ( موسوی – رفسنجانی – منتظری – خاتمی و ………………….) چه برسد به مردم بی دفاع – تنها و تنها راه نابودی این رژیم بستن تمام منابع مالی رژیم میباشد – پول که نباشه از درون خودشون فرو میپاشند و هیچکس دیگه ازشون حرف شنوی نخواهد داشت
اگر با این نظریه ها و شرایطی که ذکر کردید حکومت های خاورمیانه متلاشی می شدند ، حکومت های صدام ، قذافی ، طالبان و داعش نیز بدون حمله نظامی قدرت های غربی متلاشی می شد و حکومت اسد هم تا حالا نابود شده بود. مشکل اینست که این شرایط قابل به وجود آمدن نیستند و علت اصلی آن هم اینست که این حکومت ها تا کشتن آخرین نفر ملت استعداد و آمادگی دارند. بنابراین راه حل نهایی این حکومت ها همان حمله نظامی است که تجربه ی عینی آن مشاهده شده است.