به نام دین بر مردم حکومت می‌کنند و آنان را به محنت می‌کشانند؛ تفسیر سیاسی هفته، نوشته منشه امیر

 

دانلود فایل صوتی تفسیر

کوتاه مدتی پس از پایان دوران تباهی و سیاهی قرون وسطی بود که مردم اروپا به این اندیشه رسیدند که باید دین را از دولت جدا کنند. دین رابطه انسان، رابطه شخصی هر انسان با خدای خویش است و با اداره کردن مملکت ارتباطی ندارد؛ این جدا و آن جدا.

مردم اروپا دیدند که حکمرانان دینی و یا در واقع آنانی که به نام دین حکم می‌راندند،چه بدبختی‌ها و فجایعی را برای آنان به وجود آوردند. به نام دین  انسان کشتند، به نام دین، دیگران را که به آئین آنان ایمان نداشتند گردن زدند. به نام دین با کشورهای دیگر به جنگ و ستیز پرداختند، به نام دین بر اموال ملتها و کشورهای دیگر مسلط شدند. به نام دین دنیا را به بدبختی و محنت و ذلت کشاندند، و ملل اروپا به این اندیشه رسیدند که باید دین را از دولت جدا کرد و چنین کردند، و آن‌گاه دوران نوزایی تمدن و فرهنگ و اقتصاد کشورهای اروپایی آغاز شد و آنان مردم سالاری را گام به گام پایه ریزی کردند و امروز می‌بینیم که آن‌ها چه ترقیاتی کردند، تا چه حد برای ملت خود زندگی راحت‌تری فراهم ساخته‌اند و می‌بینیم که حکومت‌ها و کشورها دیگری هستند که به نام دین، چگونه ملت‌های خود را به محنت و ذلت می‌کشانند، و گروه‌های بزرگی از آن ملت‌ها از کشور خود می‌گریزند و به اروپا پناهنده می‌شوند و می‌کوشند در آن کشورها زندگی بهتری داشته باشند.

امروز کشورهای دنیا را می توان به دو گروه جداگانه، تقسیم کرد. کشورهایی که به نام دین و یا ایدئولوژی، بر مردمان ستم می‌کنند و سرکوب به راه انداخته‌اند، اموال مردم را مصادره می‌کنند، آنان را به زندان می‌اندازند، با گلوله، شقیقه آن‌ها را هدف قرار می‌دهند و در زندان شکنجه می‌کنند و می‌کشند؛ و این‌ها همه به نام دین و به ادعای حفاظت و حمایت از دین. ولی آن‌ها دروغ می‌گویند، آن‌ها دین‌مدار نیستند، آن‌ها دزد و قاتل هستند که دین را وسیله قرار داده‌اند تا عظش خونریزی خود را سیراب کنند.

این واقعیت تلخ را امروز، ما در افغانستان می‌بینیم و دیروز در ایران بود که شاهد آن بودیم و شوربختانه هنوز هم هستیم و هر روز بد و بدتر می‌شود. به نام دین می‌کشند، به نام دین شکنجه می‌کنند و به نام دین اموال دیگران را به غارت می‌برند، و باز به نام دین از هر سو می دزدند و چپاول می‌کنند و  به غارت می‌برند. اما خودشان هم می‌دانند که دین ندارند، بلکه دین را وسیله قرار داده‌اند.

به کشورهایی بنگریم که دین را از دولت، از قرن‌ها پیش جدا کرده‌اند و مردم سالاری برقرار ساخته‌اند، و ببینید که امروز، به چه درجه از پیشرفت رسیده‌اند، تا چه اندازه رفاه مردمان خود را تامین می‌کنند، و از خود می‌پرسیم چگونه ملت‌های خاورمیانه، مردم ایران، اهالی عراق و دیگر کشورها می‌توانند خود را از این کابوس برهانند. چگونه می توانند از غُل و زنجیرِ به نام دین جدا شوند، رهایی پیدا کنند و بتوانند راه واقعیت را بجویند و بپیمایند.

آنچه امروز در افغانستان می‌گذرد، دین نیست، وحشیگری است، جنایت است، انسان کُشی است، برادر کُشی است و حتی مسلمان کُشی است. زیرا همه مردم افغانستان، اکثریت قریب به اتفاق مردم آن کشور که این چنین به دست به اصطلاح برادران خود کشته می‌شوند، همه مسلمانند، همه از یک دین هستند. درست است که شیعه دارد و سنی دارد، ولی همه آن‌ها مسلمانند و همه آن‌ها پیرو قرآن مجید و دین اسلام. پس چرا به نام دین می‌کشند، چپاول می‌کنند و سر می برند و از همه فجیع‌تر، به جنایات داعش بنگرید که می‌گوید ما می‌خواهیم خلیفه‌گری اسلامی را بازگردانیم، همانند دوران خلفای راشدین؛ و با این بهانه، آنها سر می‌بُرند. سر آنانی را می‌بُرند که از دیدگاه آن‌ها مسلمان نیستند، ایزدی‌ها را می‌کُشند، دختران آنان را به بردگی می‌فروشند و زنان را مورد تجاوز جنسی قرار می‌دهند و مردان را سر می‌بُرند، و این‌ها همه به نام دین.

ولی پیش از آن‌که طالبان در افغانستان به قدرت برسند و داعش در صحنه خاورمیانه به جنایت بپردازد، حکومت اسلامی ایران بود که پا گرفت و روح الله خمینی بود که به نام اسلام، به نام عدالت و به نام رستگاری و به امید رسیدن به بهشت، این‌گونه ملت ایران را به گروگان کشید، و امروز هم همچنان از این راه، سخن می‌گویند و با شعارهای توخالی ادعا می‌کنند که همین فردا مردم ایران را نجات خواهند داد. همین فردا، ولی امروز مردم ایران را به کشتن می‌دهند. امروز کرونا در ایران جنایت می‌کند و آنان برای آوردن واکسن کوچکترین اقدام جدی به عمل نمی‌آورند. می‌گویند بگذارید بمیرند و اگر بی گناه بمیرند، رهسپار بهشت می‌شوند و این سخن، دوران جنگ هشت ساله با عراق را به یاد می‌آورد. هنگامی که کودکان و نوجوانان را نیز به جبهه می‌فرستاندند که روی مین بروند و کشته شوند؛ و در پاسخ به اعتراضات مردم می‌گفتند که شما چه حقی دارید که از این جوانان، نعمت رسیدن به بهشت و شهید شدن را دریغ کنید؟ خیر، بگذارید روی مین بروند، کشته شوند در راه اسلام، و رهسپار بهشت می‌گردند.

و امروز نیز ظالبان، القاعده ،داعش و دیگر گروه‌های تروریستی در افغانستان، برادران خود را می‌کُشند. می‌روند و در کنار مدرسه دخترانه بمب می‌گذارند و کودکان را می‌کشند، زیرا دختر نباید به مدرسه برود، دختر باید در خانه بماند، بی سواد باشد، تو سری خور باشد و مرد بر او حکومت کند؛ و این است حکومت به نام دین. با این ادعا که می می‌خواهیم بهشت را برای مردمان در این سرزمین برقرار کنیم.

امروز همگان از خود می‌پرسند که سرنوشت ملت افغانستان جه خواهد شد. اگر بگوییم که طالبان بر افغانستان حاکم شده‌اند، و اگر بگوییم که برای یک مدت طولانی می‌توانند ستم‌کاری خود را بر مردم حکم‌فرما کنند، درست نیست. قضیه افغانستان هنوز به پایان نرسیده است؛ به پایان نرسیده و حتی می‌توانیم  بگوییم که این آغاز کار است. دو دهه در تسلط کمونیسم بودند و مردم را به محنت و ذلت کشاندند و الان دو دهه و بیشتر است که به نام دین می‌خواهند بر مردم حکومت کنند و هر کجا که توانستند، خون ریختند و آدم کشتند.

دیدن ده‌ها و شاید صدها هزار مردمانی که در فرودگاه کابل گرد آمده و حتی خود را به هواپیماها آویزان می‌کنند که بتوانند از سرزمین خویش، از زادگاه خود فرار کنند، دل هر انسانی را به درد می‌آورد. به نام دین بر مردم حکومت کرده‌اند و اکنون نیز به نام همان دین، منتها با تعصب‌گرایی بیشتر می‌خواهند مردم را به غُل و زنجیر بکشند.

اندیشه سپردن حکومت به دست دین، اندیشه تازه‌ای در خاورمیانه نیست. حتی در دورانی که اروپاییان خود را از غُل و زنجیر دین جدا کردند تا در راه رفاه و پیشرفت گام بردارند، در خاورمیانه، در مصر و نقاط دیگر، افرادی ظاهر شدند که می‌گفتند باید دین را دوباره بر ملت حاکم ساخت.

انقلاب مشروطیت در ایران، مردم را از این راه جدا ساخت و ملت راه حکومت را برگزید و دین را برای ایمان شخصی خود باقی گذاشت، ولی افرادی پیدا شدند که با ایدئولوژی کمونیستی و یا اندیشه‌های دینی کوشیدند که قدرت را به دست گیرند و نتیجه آن تسلط دوباره دین بر دولت در ایران بود و امروز آن را با شدت بیشتری ما در افغانستان می‌بینیم، تجربه می‌کنیم و سر اندوه فرود می‌آوریم که چگونه است مردمان به این درجه از ذلت و محنت برسند. چگونه است که این همه انسان در فرودگاه گرد آیند و خود را به هواپیماها آویزان کنند تا شاید بتوانند از این جهنم بگریزند.

آیا می‌توان امیدوار بود که روزی مردم خاورمیانه نیز از این تباهی و سیاهی نجات پیدا کنند؟ آیا روزی خواهد رسید که دموکراسی نیز، مردم سالاری، در این سرزمین‌ها برقرار گردد؟

نگاه کنید که در سوریه چه می‌گذرد. چهارصد هزار مردم سوریه کشته شده‌اند. مردمی که آزادی، تساوی حقوق و مردم سالاری می‌خواستند و امروز ببینیم که در عراق چه می‌گذرد و چگونه گروه‌های مختلف به نام دین، اصولا به نام دین می‌آیند و برادران خود را می کشند و نگاهی به لبنان بیاندازیم که چگونه حزب‌الله می‌کوشد بر آن کشور مسلط شود و به نام مذهب شیعه، مردمان را به زنجیر بکشد و حقوق اهل تسنن را پایمال سازد و مسیحیان مارونی را از سرزمین پدری خود فراری دهد تا شاید اسلام نسخه شیعه حکومت اسلامی ایران بتواند بر لبنان مسلط شود.

و همین مصیبت را ما در میان حوثی‌های یمن می‌بینیم. آنان مسلمان شیعه دقیق نیستند، ولی نوعی اسلام شیعه را پیروی می‌کنند و حکومت ایران، آنان را آلت دست قرار داده تا بتواند برای اجرای هدف‌های خود، آن‌ها را به کشتن بدهد.

حساب کنید که از هنگام به قدرت رسیدن روح‌الله خمینی در ایران و قدرت گرفتن دین در برخی حکومت‌ها و افزایش سرکوبگری در این سرزمین‌ها، چند میلیون نفر از مردم خاورمیانه و از کشورهای اسلامی، راه گریز در پیش گرفته و خواهان پناه‌جویی در اروپا و آمریکا هستند؛ کشورهای کفر، ولی کشورهایی که دین را از دولت جدا کرده‌اند. کشورهایی که رهبران آن‌ها در درجه نخست، به رفاه مردم می‌اندیشند.

دعا کنیم که جنگ و جدل در افغانستان پایان گیرد، دعا کنیم که مردم ایران، رفاه و آزادی و تساوی حقوق و همزیستی را بازیابند، و دعا کنیم که همه ملت‌های منطقه‌ی ما از این نعمت برخوردار گردند. دیگر جنگی رخ ندهد، دیگر سرکوبی نشود، فردی را به چوبه دار نیاویزند.

آیا ما ساده اندیش هستیم؟ آیا این آرزویی است که هرگز عملی نخواهد شد؟ دعا کنیم که خیر، و فردای بهتری داشته باشیم.

اورشلیم؛ شنبه ۶ شهریور ۱۴۰۰ – ۲۸  اوت ۲۰۲۱