چه کسی شایستگی به دست گرفتن رهبری آینده ایران را دارد؟ تفسیر سیاسی هفته، نوشتۀ منشه امیر

دانلود فایل صوتی تفسیر

خودشان خوب احساس می کنند که دوران حکومتشان به پایان نزدیک می شود و شمارش معکوس آغاز شده است و اوضاع روز به روز وخیم تر می گردد و ذخیره پولی رو به اتمام می رود و دور نخواهد بود روزی که دیگر دلاری باقی نمانده باشد که بتوانند قوت لایموت ملت را تامین کنند.

همزمان، مخالفت با ادامه حکومت ولی مطلقه فقیه که همانا “امام علی خامنه ای” است بالا می گیرد.

اکنون دیگر سخن از چهارده بانوی دلاور ایرانی نیست که طوماری امضا می کنند و می نویسند که “خامنه ای، بار و بنه خود را بردار و برو، ممکن است فردا برایت دیر باشد”.

در داخل رژیم، هر روز افشاگری های بیشتری درباره اختلاس های کلان مالی انتشار می یابد و این یک دست آن یک را رو می کند و از دزدی های کلان او پرده بر می دارد.

البته در هر رژیمی ممکن است افراد معدودی بخواهند سود نامشروعی به جیب زنند، ولی در حکومتی که خود را مدعی اسلام معرفی می کند، وقتی مجریان و مامورانش به این درجه از فساد مالی می رسند، یعنی ایمان از آن حکومت رخت بربسته و آن چه برایشان مانده، حرص ثروت و غارت بیت المال است، زیرا، فردا ممکن است برای ادامه دزدید ها خیلی دیر باشد.

درست مانند یک کشتی به گل نشسته و در حال غرق شدن هستند و همه موش ها از سوراخ بیرون آمده و می کوشند پیش از آن که کشتی زیر آب فرو رود، خود را از آن نجات دهند.

همه آنان از لزوم مبارزه با فساد مالی سخن می گویند و در همان هنگام، خودشان به دزدی ها ادامه می دهند و جیبشان را پر می کنند.

آخوند صادق آملی لاریجانی رنجیده خاطر می شود که چرا او را به مال اندوزی و اختلاس از بیت المال متهم می سازند و نامه شدیداللحنی خطاب به خامنه ای می نویسد و تهدید می کند که چون قدر او را ندانسته اند، به نجف باز می گردد، زیرا تا پیش از انقلاب، خانواده لاریجانی ها ساکن عراق بوده اند و ایرانی محسوب نمی شوند.

آخوند احمد علم الهدی نیز به آملی لاریجانی خشم می گیرد که چگونه گستاخی نشان داده و نامه شدیداللحن به رهبر نگاشته و تهدید به مهاجرت کرده است.

بعد آخوند علم الهدی می گوید: «مگر تو در حوزه علمیه قم چه تاجی به سر اسلام و حکومت اسلامی زده ای، که بتوانی در نجف کار مهمی انجام دهی!»

سپاهی علی فدوی در نقش معاون فرمانده کل پاسداران ادعا می کند که سپاه در همه کارهای نظامی بسیار موفق بوده و حالا هنگام آن است که مدیریت غیرنظامی ایران را نیز به عهده بگیرد و حکومت را از مردابی که در آن گرفتار آمده، بیرون آورد.

این آرزوی همیشگی سپاه بوده که وظیفه خود را به عنوان یک گروه کوچک که باید از سقوط رژیم جلوگیری کند و محافظ سران حکومت باشد، در واقع چیزی در ردیف گارد ریاست جمهوری و یا گارد جاویدان در ایران آغاز کرد و به تدریج آنقدر گسترده و قوی تر شد که اکنون اکثر امور نظامی و بخش عمده ای از فعالیت های اقتصادی و مدیریتی کشور را در دست خود قبضه کرده و هدف بعدی خویش را تسلط بر ریاست جمهوری می داند.

شاید به همین علت نیز هست که از مدت ها پیش به بزرگ نمایی قاسم سلیمانی پرداخته اند تا راه را برای رسیدن او به این مقامی که بی تردید، سخت آرزوی آن را دارد، هموار سازند.

ولی این ها همه بازی های رژیم است و حکومتشان آنقدر لرزان شده که وقتی فرو افتند، همه آن ها به طور دسته جمعی در آن دریای نیستی غرق خواهند شد.

و در این جا این پرسش به میان می آید که چه کسی شایستگی رسیدن به مقام رهبری آینده ایران را دارد؟

برخی دلسوزان ایران، با پیروی از تئوری توطنه، بر این باورند که غرب نمی خواهد رژیم کنونی سقوط کند، زیرا ادامه حکومتش، با امتیارات گسترده اقتصادی برای غرب همراه است و بنابراین، غرب تب منطقه را بالا می برد و موجب می شود که آمریکا و اروپا بتوانند جنگ افزارهای بیشتری به کشورهای عرب بفروشند.

آیا واقعا این استدلال درست است و یا ادامه همان گرایش بسیاری از افراد به تئوری توطئه می باشد که از آن چه که عیان دیده می شود غافل می گردند و همیشه به جستجوی کاسه بزرگی در زیر آن نیم کاسۀ شکسته می پردازند.

درست است که اروپا می خواهد به داد و ستد بازرگانی با حکومت ایران همچنان ادامه دهد و به دنبال راهکارهایی می گردد که تا کنون نتوانسته است آن را بیابد.

ولی در مقابل، ایالات متحده همه توان سیاسی و بین المللی خود را در مسیر فرونشاندن زیاده خواهی های منطقه ای حکومت ایران بسیج کرده و بیشترین فشارها را وارد آورده و بارها حمایت خود را از خواست مردم ایران بیان کرده است.

آیا آنانی که غرب را متهم می سازند که در پشت پرده از رژیم ایران حمایت می کند و نمی گذارد که آن حکومت برافتد، لحظه ای به نقش روسیه و چین اندیشیده اند؟

اگر دو کشوری وجود دارند که با تمام نیرو، رژیم ایران را سرپا نگاه می دارند که نیافتد، همانا روسیه و چین هستند و نه آمریکا یا کشورهای اروپایی.

بارها در مباحثات سیاسی گفته ام که به باور من، روزی که در داخل و یا خارج از ایران یک رهبری جایگزین به وجود آید که بتواند رهنمود ملت ایران را به دست گیرد و مورد قبول مردم باشد، همه کشورهای غربی، از انگلیس تا فرانسه و از آلمان تا ایتالیا از آن جانبداری خواهند کرد. زیرا هر اندازه ایران پیشرفته تر و سربلند تر و دارای اقتصاد قوی تری باشد، داد و ستد کشورهای اروپایی با آن افزایش خواهد یافت.

این امر در مورد روسیه و چین کاملا معکوس است. یعنی، هراندازه که رژیم ایران ذلیل تر و اوضاع کشور بحرانی تر باشد،  روسیه و چین از نظر تحمیل منافع اقتصادی خود و خم کردن کمر ایران در مورد آینده حقوقی دریای خزر و امثال آن، می توانند موفق تر عمل کنند.

در این جا به آن پرسش می رسیم که چه کسی شایستگی لازم برای به دست گرفتن رهبری آینده ایران دارا می باشد؟

رهبر، در زبان پارسی و در فرهنگ همه ملت ها، به کسی گفته می شود که مردمان خود را رهنمونی می کند و همیشه پیشاپیش او ایستاده است و منافع ملی را به خوبی تشخیص می دهد و جز خدمت به وطن هدفی ندارد و حاضر است همه مشکلات را به دل و جان بخرد و بزرگترین فداکاری ها را انجام دهد و بیشترین گذشت ها را به سود ملت ایران به عمل آورد.

در یک مصاحبه رادیویی که سال ها پیش با یک شخصیت برجسته سیاسی برون مرزی داشتم، از او پرسیدم که برای رسیدن به مقام رهبری آینده ایران، خود را چگونه شخصیتی می داند؟

پرسید: منظورتان چیست؟

گفتم می خواهم بدانم که آیا شما خود را شخصیتی مانند خمینی می دانید و یا همانند شاهزاده خوان کارلوس.

گفت چگونه جسارت می کنید مرا با فرد جنایتکاری چون خمینی مقایسه کنید که عامل اصلی نگون بختی ملت ایران بوده است. من می خواهم ایران فردا را آباد و آزاد سازم.

گفتم: می بخشید، منظور من از مقایسه خمینی با خوان کارلوس آن است که خمینی یک آخوند ناشناس بود که طرفداران چندانی هم نداشت، ولی توانست شخصیت خود را بسازد، سال ها مبارزه کند، به همه شیوه ها متوسل شود، همگان را به سوی خود بکشاند، و ایران را به مسیر یک دگرگونی سرنوشت ساز سوق دهد.

البته، خمینی کسی بود که ایران را ویران کرد و موجب نگون بختی ملت این سرمین شد، ولی در علوم سیاسی، او فردی محسوب می شود که توانست خود را بسازد و از گمنامی و انزوا، به مقام رهبری یک کشور برسد.

در مقابل، شاهزاده خوان کارلوس، ولیعهد اسپانیا که فرانکو با انجام کودتای نظامی باعث هجرت پدرش شده بود، اعلام داشته بود که منظر می ماند تا پس از مرگ فرانکو، ملت اسپانیا از او دعوت به بازگشت کند و وی برخواهد گشت و نظام پادشاهی را از نو برقرار خواهد ساخت و رهبری اسپانیا را به دست خواهد گرفت.

در بحث با دوستان، در مورد خصوصیات یک رهبر، مثال دیگری را آوردم و آن دالایی لاما رهبر مذهبی مردم تبت بود.

دالایی لاما، با یک لا قبا، بلند شد و به همه کشورهای دنیا سفر کرد و در دیدار با رهبران ممالک، گفت “من سرزمین خود را می خواهم. به من کمک کنید که تبت را از تسلط کمونیسم رها سازم”.

ایا در میان شخصیت های سیاسی ایرانی، کسی را سراع دارید که این چنین به تلاش بپردازد و تقاضای دیدار با رهبران دنیا را داشته باشد و خواهان سخنرانی در سازمان ملل باشد و ملت های جهان را با معضل مردم کشورخود آشنا سازد و افکار عمومی را در این راه بسیج کند؟

نکته دیگر: گفته می شود که حدود پنج میلیون ایرانی در خارج از کشور زندگی می کنند.

این یک ارتش بزرگ است.

این می تواند یک نیروی سازنده بسیار قوی باشد و اهرمی به وجود آورد که در افکار عمومی کشورهایی که در آن جا ساکن هستند رخنه یابد و حقانیت ملت ایران و ستمگری رژیم را بشناساند و یاری بخواهد.

به دوستی گفتم که مشکل ما ایرانیان آن است که فرمانده زیاد داریم، ولی سرباز نداریم.

همه می خواهند نقش رهبر را ایفا کنند و کمتر کسی حاضر است به نقش های پائین تر و پرزحمت تر بسنده کند.

به یاد دارم که شاهزاده رضا پهلوی می خواست در همه کشورها یک شورای مشورتی داشته باشد که هسته مرکزی فعالیت در سراسر جهان برای شناساندن حقانیت ملت ایران را به وجود آورد.

ولی پس از اجرای انتخابات و تعیین هیات مدیره آن شورا در هر کشور، همه آنانی که گزیده نشده بودند کناره گرفتند، زیرا خود را شایسته فرماندهی می دانستند و نمی خواستند نقش سرباز صفر را ایفا کنند.

همه این سخنان از راه دلسوزی و ایران دوستی بیان شد و در نهایت امر این ملت ایران است که باید راه خود را بیابد و رهبران آینده خود را برگزیند.

ولی این، فرهیختگان و تجربه اندوختگان ایرانی در برون مرز هستند که باید بدون انتظار پاداش، توان خود را در اختیار ملت بگذارند و در راه رهایی ایران زمین فداکاری کنند.

بدانند که ملت ایران، در آینده از آنان همانند یک قهرمان تجلیل خواهد کرد و نامشان در تاریخ اینده ایران به نیکی بسیار ثبت خواهد شد.

اورشلیم، شنبه بیست و ششم امردادماه ۱۳۹۸ برابر با هفدهم اوت ۲۰۱۹

 

 

14 دیدگاه‌

  1. جناب امیر، مشکل اصلی همین جمله پایانی شما می باشد. همه این به اصطلاح رهبران همان چیزی را می خواهند که شما در جمله پایانی خودتان به آن اشاره نمودید. همه آنها می خواهند ملت ایران، در آینده از آنان همانند یک قهرمان تجلیل نماید و نامشان در تاریخ اینده ایران به نیکی بسیار ثبت شود.
    این کار نشدنی است. تاریخ حوصله حفظ کردن نامهای زیاد را ندارد.
    تاریخ کشورها را رهبران کشورها نمی سازند. رهبر و حاکم واقعی مردمان آفرینشگر بوده اند. حاکمان همواره محکوم بوده اند. محکوم به مشق نوشتن از روی دست ذهنهای آفرینشگر و پرسشگری که با هر ایده خود منافع سرشاری را نصیب سرزمینهایشان نموده اند. بایستی درک کنیم حاکم یا حاکمانی که از این موقعیت محروم بوده اند. مردم زیردست و مخالفان حاکمان در فراسوی نگاه آرمانی خود همواره در جستجوی سیمرغ بوده اند تا شهر آرمانی خود را با رهبری سیمرغ برپا نمایند. چرا چنین مردمانی هیچگاه سیمرغ وجودی ایده پرداز و آفرینشگر خود را که همیشه با آن زندگی می کنند و حاکمان مجبور به اطاعت از آن هستند را نمی بینند؟

  2. ابر دزد با نام اهریمنی علی خامنه ایی با شنیدن این تفسیر تب می کند و وقتی بشنود که سقوط او دارد نزدیک می شود به لرزه می افتد چون بر این باور است که خداوند این مقام را به او داده همچنان که بارها ادعا کرده و گمان میکند ملت خدای نکرده رعیت* است۰ (رعیت= گروهی از شتران که مشغول چرا هستند) و او هم راعی* و یا شتربان است۰ او نمی خواهد قدرت را از دست بدهد مگر اینکه مرگ او فرا رسد و به درک برود۰ در وجود هر ایرانی آزاده چه آنهایی که در حال مبارزه هستند و یا کسانیکه در برون مرز دلشان برای میهن می سوزد یک پادشاه نهفته است و تنها باید آنرا بیرون آورد۰ مهم نیست که در آینده چه سیستم حکومتی روی کار می آید۰ سیستم های حکومتی مانند راننده گی در جاده است در پاره ایی از کشور ها سمت چپ
    می رانند (مانند انگلستان) و در دیگر کشورها سمت راست۰ مهم این است که آدم درست براند۰ اگر در آینده رهبری بخواهد بیاید که البته رهبر پرستی از ویژه گیهای حکومت های دیکتاتوری است و بهتر است که قدرت دست مردم باشد و همان سیستم پارلمانی بهتر است۰ ولی رهبر آن است که پشت مردم باشد و نه جلوی آن وگرنه مانند امروز خواهد شد , چون نظام ولایت فقیه و یا حکومت های دیکتاتوری دیگر مثل نظام استالینستی شوروی سابق یا ناسیونال سوسیالیست ها در آلمان که باید گفت روز از نو و روزی از نو!

    * دکتر ناصر انقطا مفهوم ین دو واژه را چنین نوشته ایشان را پروفسور های آلمانی هم خوب می شناسند۰ این را برای این نوشتم شاید کاربری در این مورد ایراد بگیرد۰

  3. با یک مدیریت کاملا حساب شده ، از بدو انقلاب ، دستهای پنهان و آشکار با یک برنامه دقیق ، نخبه کشی و خالی سازی کشور از عناصر سازنده و متفکر در دستور کار قرار گرفت. آخر قرار بود ولی فقیه اینجا همه کاره باشد.
    این شد که همه نخبگان امروز میخواهند رهبر باشند.
    امروز همه باید جمع شوند و سی مرغی شوند برای سازندگی و فردایی بهتر و بدور از جهل و نفرت و خرافه.

  4. سلام
    تحلیل بسیار جالب فرزانه و صدای صادق اسرائیل آقای منشه امیر، در این هفته وطرح رهبری ملت ایران، برایم جالب است بدانیم که طرح رهبری و مدیریت ایران آیا بعد از برکناری رژیم فعلی است؟ یا بعد از فوت یا استعفای خامنه ای؟ در صورت وجه اول شکل نظام حکومتی ایران جمهوری باقی می ماند، وبا تعدیل در قانون اساسی وحذف اصل ١١٠ از قانون ریشه ولایت وامامت فقیه تا ابد الدهر کنده خواهد شد، و صلح وصفا ایران را پر می کند. واما در صورت وجه دوم وانتقال رهبری بتائید مجلس خبرگان رئیسی رهبری را بعهد می گیرد، من این شخص را از نزدیک دیدم پز وپرستیژ رهبری را می گرفت. خدا آخر وعاقبت مردم ایران را بخیر برساند. ودو ملت ایران وإسرائیل در صلح وآرامش روابط خوبی داشته باشند، وپنیر خوش مزه کوتج به ایران صادر شود.

  5. مقاله بسیار جالب ولی ایران از سلطنت مشروطه هم عبور کرده و بازگشت به گذشته ایده خوبی نیست با وجود اینکه من به شاهزاده پهلوی احترام می‌گذارم و پدر و پدربزرگش خدماتی هم به ایران کرده‌اند اما حکومت آنها به فاجعه جمهوری اسلامی ختم شد. در حقیقت تقییر اخلاق وصفات ایرانیان واجب است ایرانی باید اتحاد را یاد بگیرد و از رشوه‌خواری و سودجویی دست بردارد تا پیشرفت کند از نظر من مبارزان داخل ایران مانند خانم نسرین ستوده و آقای نوری‌زاد از همه اپوزیسیون ها حمایت شوند البته مدیریت میتواند از ایرانیان خارج از کشور باشد و هر نوع مقاومت در مقابل این جمهوری فاشیست اسلامی درست است چه مدنی چه با خشونت

  6. جناب امیر عزیز اگر رستم یلی بود در سیستان که فردوسی بزرگ بکردش رستم داستان
    اما خمینی هیچ کس نبود و به کمک روباه پیر ،آمریکا و فرانسه برای خودش کسی شد اینرا خود شما خیلی خوب میدانید و باید خوش خدمتی خودشو با جنگ افروزی و نابودی ایران نشان میداد که داد یه عده احمق هم دورش جمع شدن و ازش بت ساختن اما انقلاب از میانه راه یا همون اوایلش دزدیده شد بهر حال باید عمر دراز داشته باشیم تا اطلاعات طبقه بندی شده سیاه و اینترجنت سرویس بیرون بیاد و حقایق برای ملت بدبخت روشن بشه فقط اما اگر واقعا دوست دار ایران و ایرانی هستی باید این نکته رو به گوش آمریکا برسونی کا اولا اموال آقازاده هارو بلوکه کنه و خودشونن دیپورت و دوما ایرانی باید سیر باشه تا از داخل دست به اصلاحات بزنه و رژیم رو سرنگون کنه مثل شورش ۵۷ که ۹۰درصد مردم از بیکاری اومدن تو موج شورش چپها و مجاهدین و آمریکا هم خوب استفاده کرد

  7. با سلام و خسته نباشید
    متاسفانه در نبود نیروهای سیاسی(علتش سرکوب وحشتناک ساواک بود), با استفاده از قدرت تبلیغاتی استعمار – لژ, توده های متوهم خمینی را درماه دیدند, یک اخوند مرتجع که بالاترین افتخارش اعتراض به شاه بخاطر “دادن حق رای به زنان بود” شد رهبر انقلاب و جامعه را به قرون وسطی برد, انقلاب ایران دو چهره داشت تا ۲۲ بهمن یک چهره مترقی و بعد از ان یک جهره بغایت عقب مانده دارد. بخاطر کشتار و خرابی دهشتناک اخوندها واقعیتها پوشیده مانده, رژیم شاه هم رژیم درستی نبود( چرا باید بین بد- بدتر انتخاب کرد), تضادهای موجود در جامعه ایران یک شبه بوجود نیامده, این تضادها ادامه همان تضادها و مشکلات جامعه شاه است, مثال در مجلس زمان شاه یهودیها دو نماینده داشتند(اگر اشتباه نکرده باشم), ان دونماینده “نه به عنوان شهروند ایرانی, بلکه به عنوان نمایندگان اقلیتها ی مذهبی انتخاب میشدند”, نتیجه در زمان شاه تمام اقشار ایران حقوق برابر نداشتند, مثالهای زیادی میشود اورد, ایران فقط تهران نیست, جاهایی بود که مردم اب نداشتند ووو خودتان میتوانید مطالعه کنید. بهرحال ان تضادهای کمی باید به یک جهش کیفی تبدیل میشد, قوانین اجتماعی دقیقا مثل قوانین دیگر هستند و خدشه ای به انها وارد نیست, انقلاب باید میشد اگرنه در سال۵۷ ولی حتما درسال ۶۷ این اتفاق میافتاد, کمیسیون سه جانبه در سال ۵۱-۵۲ شرایط انقلابی را درایران تشخیص داده بود, طبیعتا از همان سالها با بودن ماموران سازمانهای جاسوسی غرب روی خمینی -بهشتی سرمایه گذاری کردند, بهشتی استاد اعظم در لژ بزرگ فراماسونری ایران بود, در زمان شاه خود دربار او را به هامبورگ فرستاد تا مسئول مسجد بشه و خاتمی “به اصطلاح اصلاح طلب” خانه شاگردیش را میکرد, ابراهیم یزدی شاه مهره امریکا در یک مصاحبه ای گفته بود که: در بحبوحه انقلاب اقای بهشتی امد پیش ما و بعدا رفت واشنگتن ما یکماه ازش بیخبر بودیم و هر چه گشتم پیداش نکردیم( معناش را خودتان حدس بزنید) وقتی کشته شد سولیوان(سفیر امریکا در ایران و طرف مشاوره بهشتی در زمان انقلاب) ماتم گرفته بود و همش میگفت بهشتی- بهشتی, او را نه فقط برای ایران بلکه برای کل منطقه میخواستند
    تا مرداد سال ۵۷ کسی خمینی را نمیشناخت(فقط اخوندهای حلقه خودش), وقتی انقلاب ایران عمیق شد و در تضاد منافع امریکا- اروپا پروژکتورهای اروپا بسمت خمینی نشانه رفت و در حجرهای تاریک پیداش کردند و با کمک تبلیغات فرستادند به ماه و شد امام, ؟ شما میتوانید ببینید که چقدر دست رژیم را در منطقه باز گذاشته اند؟ پشت تمام این مسائل, سیاست ژئوپلتیکی منطقه ودگرگونی ان است, برای تغییرات در منطقه ثروتمند خاورمیانه, بردن شاه اولین قدم برای این تغییرات بود(خاطرات اردشیرزاهدی), خمینی تمام قول و قرارها را با کمیسیون سه جانبه گذاشته بود( تمام اعضایش از لژ بیلدر برگ هستند), خمینی را وقتی از عراق به فراسه بردند, خود شاه با دولت فرانسه تماس گرفت و ازش خواست بالاترین امکانات و مهمانوازی را درحقش بجا بیاورند(خاطرات ژیسکار دستن), تصمیم گرفته بودند که ایران و منطقه را به این روز بیاندازند ولی تمام این مسائل یک طرف قضیه است و لی در طرف دیگرمقاومتی شکوهمند پرچم ایستادگی و مقاومت را برافراشت وجنان ضربات استراتژیکی به این رژیم و سیاست کثیف استعماری زد که الان دیگه بوی الرحمانش به صدا درامده, و همه میدانند که رژیم خمینی دیگر رژیم بشو نخواهد بود. تصمیم با خودتانه اگر دلتان خواست چاپ کنید فقط معذرت میخوام طولانی شد موفق باشید

  8. به دوستی گفتم که مشکل ما ایرانیان آن است که فرمانده زیاد داریم، ولی سرباز نداریم.

    همه می خواهند نقش رهبر را ایفا کنند و کمتر کسی حاضر است به نقش های پائین تر و پرزحمت تر بسنده کند.

  9. مردم داخل کشور بایستی به پا خیزند و نام پهلوی ها را فریاد بزنند چرا که انها به ما همیشه ثابت کرده اند که عاشق ایران بوده اند و هستند و خواهان ازادی و سرافرازی میهن می باشند.

  10. ما یک جمهوری پارلمانی دموکراتیک و سکولار مثل اسرائیل میخواهیم.
    ما دیگه نه شاه میخواهیم نه آخوند. خسته شدیم از حکومت فردی یک نفر که ده ها سال به اسم شاه یا رهبر بر ما حکومت کنه.
    آقای رضاپهلوی اگر حاضره رئیس جمهور بشود، من بهش رای میدهم، اگر میخواد شاه بشه، بر علیه اش فعالیت میکنم.

  11. نهاد ولایت فقیه و یا نهاد رهبری یک نهاد خرابکار و مزاحم و اضافی است که میخواهد با تخریب کارهای دیگران خود را ایده آل نشان دهد.

Comments are closed.